A*SH*N*A
OMRAN SALAHI,A MAJOR PERSIAN POET AND SATIRISTb 10 ESFAND 1325,TEHRAN
d 13 Mehr1385،TEHRAN
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفته را به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن
هوا
چنان سرد است
که سرما را حس نمی کنم
و زخم
چنان گرم
که درد را
کنارت می نشینم
دستم را گرم می کنم
و خاکستر می ریزم
بر زخمم
IT IS SO COLDI DON'T FEEL IT
AND WOUND SO WARM
THAT NEITHER I feel THE PAIN.
I SIT BESIDE YOU
TO WARM MY HAND
AND POUR ASHES
ON MY WOUND
from:FEELING
Tr;FS
گریه با لطیفه های شاعرانه :
فرامرز سلیمانی:شعر شهادت است,موج,چاپ دوم,١٣٦٠,صفحه ٣١
فرامرز سلیمانی:شعر شهادت است,موج,چاپ دوم,١٣٦٠,صفحه ٣١
شب را گلوله ها
زخمی کردند
سنگر ستاره را
این جای زخم را
-منظومه ی هفدهم
عمران صلاحی با "گریه در آب" جاری شد،با "قطار در مه " در ایستگاه بین راه" توقف کرد و سپس به "هفدهم" رسید.رسالت شاعر در بهره وری از زبانی است که سده گی را می نمایاند و طنزی که اندوه می پاشد .چنین زبانی لاجرم زبان سده ی طنز آلود اندوگینی خواهد بود اما خروش طغیان ،عصیان ، توفان، نعره ، شور و غوغا را در خود دارد .اما صدای "عاشقان" آذری ،تعزیه خوانان ،و بچه های جوادیه نیز هست .صدای مرثیه ی باربرانی که بارشان درد است :صدای دعوت به بچه شدن که شیشه های مات پنجره را بشکنیم.لبهایی است که از پس فریادی خشم آلود با درد خنده یی تلخ به بی باوری گشاده مانده اند ،اگر چه می انسیشیده اند که شیر و نعره ی این صحنه ها که پیش روی اند شیاد حقیقتی بوده است و وحشت از آن که قانون طبیعت نیز در معرکه ی بی قانونی بر باد رود
مادرم مثل بهار
گوشه ی پارچه گل می سازد
نخ گلدوزی او کوتاه است
مادرم می ترسد
غنچه ها وا نشوند
شعر گلدوزی،کتاب گریه در آب
-منظومه ی هفدهم
عمران صلاحی با "گریه در آب" جاری شد،با "قطار در مه " در ایستگاه بین راه" توقف کرد و سپس به "هفدهم" رسید.رسالت شاعر در بهره وری از زبانی است که سده گی را می نمایاند و طنزی که اندوه می پاشد .چنین زبانی لاجرم زبان سده ی طنز آلود اندوگینی خواهد بود اما خروش طغیان ،عصیان ، توفان، نعره ، شور و غوغا را در خود دارد .اما صدای "عاشقان" آذری ،تعزیه خوانان ،و بچه های جوادیه نیز هست .صدای مرثیه ی باربرانی که بارشان درد است :صدای دعوت به بچه شدن که شیشه های مات پنجره را بشکنیم.لبهایی است که از پس فریادی خشم آلود با درد خنده یی تلخ به بی باوری گشاده مانده اند ،اگر چه می انسیشیده اند که شیر و نعره ی این صحنه ها که پیش روی اند شیاد حقیقتی بوده است و وحشت از آن که قانون طبیعت نیز در معرکه ی بی قانونی بر باد رود
مادرم مثل بهار
گوشه ی پارچه گل می سازد
نخ گلدوزی او کوتاه است
مادرم می ترسد
غنچه ها وا نشوند
شعر گلدوزی،کتاب گریه در آب
No comments:
Post a Comment