بار بر می گیرم تا به سوی تو بر گردم
آغوش من سرشار انتظار و
مهربانی ست .
در روزهای خاموشی
یاد تو باز در من بود
و اندیشه های من .
و جان من سرشار تو بود
سرشار شدن
و آنی دیگر در آن من
و آوای یگانه یی دیگر .
ناقوس می زند آفتاب
تا در راه ما
نشانه بگذارد
فانوس می گیرد ماه
و راه سرشار جان من
سرشار جان تو
بی پایان و مدام
در دره ی آسمان آبی
و بام های سرخ آفتابی.
بیرق بر گیر
تا تو می آیم
آی عشق!
--ظهر دوشنبه ۱۳ جون
No comments:
Post a Comment