Tuesday, December 10, 2013

NIMALOGY:QUOTES:MOHAMAD MOKHTARI


modified 12.20.2013
نیما یوشیج و نیما شناسی 
ویژه نیما 
سیمرغ, لس آنجلس ,سال١٣٧٤ 
نیما شناسی یا کتاب نامه ی نیما را نخستین بار در بامداد شماره ی ١٩٩ , تهران یکشنبه شانزدهم دی ماه ١٣٥٨ ,صفحه ٦ به مناسبت بیستمین سال خاموشی شاعر منتشر کردم و اکنون در سد زاد روز نیما و در آستانه ی 
سال ١٢٧٤ که سال نیما ست با روز آمد نیما شناسی ,همراه با در آمدی بر نقد آ ثا ر شاعر پیش گام شعر
 همروزگا رمان برای چاپ به سیمرغ عزیز می سپارم 
+ ویژه نیما ,افزوده های مجله موج ,پاییز و زمستان ١٣٩٢
فرامرز سلیمانی 
-
محمد مختاری بر همان نکته ی تاریک انسان تاکید دارد که نیما در شعر هایش آورده است و تراژدی انسان معاصر را می سازد اما این تراژدی نه به نگاه نیما و نه در تفسیر مختاری از شعر او پایان راه نیست زیرا انسان می تواند زندگیش را موافق آرزو هایش شکل دهد 
می گوید 
شعر نیما که اساسن با اتکا به اصول و آرمان هاو حساسیت ها ی عصر عدالت اجتماعی,جهش از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی را برای آدمی آرزو و ترسیم می کند ,خود تصویر و بیان این مساله است که زندگی انسان در قلمرو ضرورت به معنای تراژدی است . و این خود به معنی محدود کردن زندگی در چهار چوبی است که به هیچ وجه با خواست های انسان سازگار نیست 
من دلم سخت گرفته ست ازین 
مهمانخانه ی مهمان کش روزش تاریک 
که به جان هم نشناخته انداخته ست 
چند تن خواب آلود 
چند تن نه هموار 
چند تن ناهشیار 
-انسان در شعر معاصر , ص ص ٢٠٨ و ٢٠٩
نیما نمودار حضور منفرد شعر و معرفت انسان گرا در جامعه ی سنتی ما گردید 
انسان در شعر معاصر ,توس,   ١٣٧٢,ص ١٤٩
غیر از ان شعر های نخستین که از من گرفتار در فرهنگ سنتی حکایت دا شت , جای معینی در شعر های نیما هست که من او به شکل خاصی رخ می نماید و این جایی است که با معارضاتی دست به گریبان است که کار گزار نظام و ارزش های کهنه اند ...احساس خطر از نو آوری و 
نو اندیشی نیما در همه سطوح جامعه مشهود بوده است اما شکل ویژه یی از کهنه پرستی ,در نوک پیکان حمله به او قرار می گیرد .و از موضع ارزش های سنتی شعر بر او می تازد 
شاعر می داند که آب در خوابگه مورچگان ریخته است و سرا سیمه گی آنان از بر بر هم خوردن و در هم ریختن نظام معهود و فرسوده دیرینه است .این نمایندگان و مدافعان خرابخانه کهنه کلام و اندیشه ,نه می توانند زبان و موضع خویش را از دست بدهند و نه شاهد گرایش زبان به این 
نو آوری و نو اندیشی باشند 
ص ص ٢٥١ و ٢٥٢
...
عشق به انسان را مختاری با عشق به طبیعت در شعر نیما همراه می دارد که نمودار دیگری از عشق به مفهوم ازلی 
ابدی است 
می گوید 
نگاه نیما به طبیعت نگاه یک رهگذر بازیگوش نیست .نگاه یک سیاحت گر به ستوه آمده از شهر و زندگی دور از طبیعت نیز نیست . نگاه یک ستایش گر طبیعت هم نیست . همچنان که نگاه یک آدم دچار نوستالژیا ی نسبت به طبیعت نیز نیست . بل که نگاه موجودی است که در خود طبیعت و با خود طبیعت زنده است ,یا در خود طبیعت می مرد .در خود طبیعت روشن و تاریک است.رها و گرفتار است .تلخ و شیرین است . زیبا و دردمند است .از خود طبیعت است .بخشی از کل هستی تفکیک ناپذیر انسانی-طبیعی است.هیچ چیز این طبیعت و انسان از هم تفکیک ناپذیر نیست .همچنان که هیچ نمود طبیعت از نمود دیگرش مجزا نیست .رو شنایش با تاریکی آمیخته است و طراوت صبحش با روشنی مرده برف 
زرد ها بی خود قرمز نشده ست 
قرمزی رنگ نیانداخته ست 
بی خودی بر دیوار ...
و این همان نیماست که دیگر خود طبیعت شده است و مختاری نیز او ا همان حضور درد مند آدمی می داند که زیبایی ی طبیعت را با درد می آمیزد , ص ٢٠٢و به عشق می رسد .عشق ناب 
عشق تبلور ناب رابطه ی انسانی است 
عشق نمود ناب و نهایی همبستگی آدمیان است 
در شعر های عاشقانه نیما , عاشق , معشوق, طبیعت به هم پیوسته اند 
حضور دائم این عشق تا آخرین مرحله حیات ,او را روشن می داشته است .آخرین شعر عاشقانه یی که از این دست سروده در زمستان ١٣٣٦ بوده است و این با زمان مرگش فاصله چندانی ندارد 
ص ص ٢٦٤ و٢٦٩...
ادامه دارد 

No comments:

Post a Comment