IS A SITE OF ART,LITERATURE, CULTURE AND SCIENCE,ESPECIALLY HEALTH AND MEDICAL SCIENCES,PUBLISHED IN MAJOR LANGUAGES AND IN SEVERAL CHAPTERS.THE GOAL OF THIS SITE IS TO PROVIDE,PRODUCE AND PROMOTE FREE WORDS AND IMAGES FOR FREE FOLKS OF OUR PLANET.
Sunday, December 22, 2013
باغ هاي همه عالمYALDAI
باغ هاي همه عالم به زوزه ي تاريك تو كوجه باغ مي گيرند تا تو بي گذشتن از شب بگذري
و... زوزه هاي تو شب را در مسافتي بعيد مي درد مثل زوزه هاي در يده ات در در يه دري ها ت
و دستي كه در تاريكي دستي ديگر شده است در زوزه ي گلويي
Jahangir Jon Sedaghatfar Fara jaan; maa raa beh yaad-e in shaaer bozorg andaakhti: « بابی دیلن» آوازی سر کن1 در سوگ آلن گینزبرگ
شاعر معاصر آمریکایی
فوران سخن را در من مهار می کند اندیشه های ژرفِ هیچ- پوچی.
« آلن گینزبرگ» مُرد.
آن همه فریادِ هنوز منعکس در رواق ِ غریبی ِ سال های شصت - وقتی در اطاقکم تلنبارِ کتاب بود و غلظتِ دود و دلهره
و ناشتایی، طرفای ظهردم قهوه ی سیاه بود در لیوان کاغذی با چاشنی ِ دلنشین ِ نیکوتین در تریای پرطنین و تپش ِ دانشگاه-، آه مگر می شود ناگهانه بمیرد هیولا این گونه بی صدا؟
-: آری، می شود؛ باور کن:
همیشه، همگان به همین گونه، به همین آسانی.
«آلن»- درویش ِ بی کشکول و تبرزین ِغرب، فیلسوف عاصی نسل سرخورده، «آلن»- شاعر فریادهای فرونخورده مرده ست.
گیرم بوی تندِ نفس ِ الکل و دودش هنوز ماسیده باشد بر دیوارهای قدیمی ِ «گرانیچ ویلج»،2 یا به پیشخوان ِ چرب میکده های کهنه ی «هیت اَش بِری».3
□□
دوباره مرور می کنم ستون کوتاه خبر را در روزنامه ی عصر... و من که امروز - در سال های نزدیک شصت- سال هاست با دود بدرود گفته ام، دلم برای یک پُکِ عمیق، ضعف می رود.
و اندیشه ی مرگ در من مهار می کند فوران سخن را.
و دلم چه می سوزد امّا برای آن آدم ها که در اوج ضیافتِ شور و اشتیاق و شهوت در انزوای خلوتِ حقیر بسترشان به استمناء قناعت کردند.
«آلن» ولی، ایستاده بر سریر موج ِ تجربه، نمرده مُرد.
«آلن» فریاد در گلو گره نخورده مُرد.
□□□
چیزی بگو « بابی دیلن» آوازی سر کن سازت را کوک کن «بابی» جان زیاده وقتی نمانده برای نسل ما.
برای «آلن» شعری بخوان... برای ما سازی بزن...« بابی »جان.
□□□
ساسالیتو- آپریل1997
1.شاعر، آهنگ ساز و خواننده ی سال های 1960-1970 2.ناحیه یی در نیویورک 3.ناحیه یی در سان فرانسیسکو- این هردو، محل ِ تجمّع و پاتوق روشنفکران و هنرمندان زمان بودند.
ReplyDeleteJahangir Jon Sedaghatfar Fara jaan; maa raa beh yaad-e in shaaer bozorg andaakhti:
« بابی دیلن» آوازی سر کن1
در سوگ آلن گینزبرگ
شاعر معاصر آمریکایی
فوران سخن را
در من
مهار می کند اندیشه های ژرفِ هیچ- پوچی.
« آلن گینزبرگ» مُرد.
آن همه فریادِ هنوز منعکس در رواق ِ غریبی ِ سال های شصت
- وقتی در اطاقکم
تلنبارِ کتاب بود و غلظتِ دود و دلهره
و ناشتایی، طرفای ظهردم
قهوه ی سیاه بود
در لیوان کاغذی
با چاشنی ِ دلنشین ِ نیکوتین
در تریای پرطنین و تپش ِ دانشگاه-،
آه
مگر می شود ناگهانه بمیرد هیولا
این گونه بی صدا؟
-: آری،
می شود؛ باور کن:
همیشه،
همگان به همین گونه،
به همین آسانی.
«آلن»-
درویش ِ بی کشکول و تبرزین ِغرب،
فیلسوف عاصی نسل سرخورده،
«آلن»-
شاعر فریادهای فرونخورده
مرده ست.
گیرم بوی تندِ نفس ِ الکل و دودش
هنوز ماسیده باشد
بر دیوارهای قدیمی ِ «گرانیچ ویلج»،2
یا به پیشخوان ِ چرب میکده های کهنه ی «هیت اَش بِری».3
□□
دوباره مرور می کنم
ستون کوتاه خبر را
در روزنامه ی عصر...
و من که امروز
- در سال های نزدیک شصت-
سال هاست با دود
بدرود گفته ام،
دلم برای یک پُکِ عمیق، ضعف می رود.
و اندیشه ی مرگ
در من مهار می کند
فوران سخن را.
و دلم چه می سوزد امّا
برای آن آدم ها
که در اوج ضیافتِ شور و اشتیاق و شهوت
در انزوای خلوتِ حقیر بسترشان
به استمناء قناعت کردند.
«آلن» ولی،
ایستاده بر سریر موج ِ تجربه،
نمرده
مُرد.
«آلن»
فریاد در گلو گره نخورده
مُرد.
□□□
چیزی بگو
« بابی دیلن»
آوازی سر کن
سازت را کوک کن «بابی» جان
زیاده وقتی نمانده برای نسل ما.
برای «آلن» شعری بخوان...
برای ما سازی بزن...« بابی »جان.
□□□
ساسالیتو- آپریل1997
1.شاعر، آهنگ ساز و خواننده ی سال های 1960-1970
2.ناحیه یی در نیویورک
3.ناحیه یی در سان فرانسیسکو- این هردو، محل ِ تجمّع و پاتوق روشنفکران و هنرمندان زمان بودند.