فرامرز سلیمانی و زهره خالقی : خاتون چله ها
پنجره را گفتی بگشاییم
پنجره را گفتی بگشاییم
تا بیرون برف می بارد را بنویسیم
پیش از آن که خاتون چله ها
چشم انداز را برباید
متن ساده و سپیدی پیش روست
که قصد سایه انداختن دارد
بر بوم یلدایی
انار را باید اول گفت
پیش از آن که کسی دانه را برباید
و لب ها
و لپ هایش در پنهانی
رنگین شود
متن ساده و سپیدی پیش اوست
شعر ی باید از درخت چید
آنگاه فرصتی ست تا گشودن حافظ
و تورقی در پله های پاییز
که قصد زمستانی دارد
بر پیشانی ی باغ
پس سرو را چراغان می کنیم
و شعر ی بر شاخه هاش می نشانم
پس از گشودن پنجره
به چشم اندازمان
و عاشق کسی ست که تمام شب را در برف و باغ قدم می زند
که بر گونه هاش می چکد
و نمی خواهد کسی بنفشه ها را پایمال کند
پنجره را عشق می پاید
پنجره را گفتی که بید گشود
پیش از چیدن لیمو های باغ
No comments:
Post a Comment