Friday, December 13, 2013

*ARS POETICA-50نام من شعر است



زهره خالقي :هنر شاعری -٥٠
نام من شعر است 
a translingual poem 
:
١
نام من شعر است 
My Name is Poetry 
Some times you 
think of some 
time
گاهی که گاهی 
مریخ به آب تنی می رود 
در دیاچه ی سنگی 
و ماه رو می گیرد 
از خورشید و زمین 
که در چشمه ی شیرین تن می شوید 
٢
در راه از سایه ی برگان نخل گذشتیم
که مثل بادبزن های شمالی
در باد می رقصید
و گپ های ما
در هارمونی شعر و نی
شکل گپ های شبا نه بود
که وقت گذشتن از کوچه ها ی باد
و فانوس
برایمان می نواخت
گشت شبانه بود این
گاهی به گاهی
در وقت های پگاهی
٣
شعر یک مکتب خانه ی کوچک کودکی ست
یا کودکستانی در همسایه گی هات
پیش از آن که مدرسه را بپذیری
و جهان به روی تو دربازه ها
باز بگشاید
تا از شهر های خطر بگزری
و از جویبار و
جاده و
جان بگذری
و شعر مثل باد بزن های شمالی
بر تو وزیدن گیرد
٤
شعر یک راز قدیمی ست
که بر تو می گشاید
مثل خاطره یی
در خاطر خاطره یی دور
از دور دت و دور
که تن به گشودن نمی سپرد
اما مثل یک رویای گشوده
پیش روی تو
بر تو روی می گشاید
٥
شعر یک بازار قدیمی ست
شعر بازار سر پوشیده ای ست
که آفتاب را
پشت پنجره و بام
در انتظار می گذارد و
رازش را پنهان می دارد
تا اتفاق شام و پگاه را در یابد
و در پوشیده گی و راز
رونق پنهان باشد
٦
برای شعر
دیگر دیروزی نمانده ست
و شعر فردا
هنوز نیامده ست
تنها شاعر
شعر امروز ست
شعر رویاهای روز
در موج مفرغ
یا ابر های موج
امروز تمام است شعر
یا فردای هنوز نیامده
کسی که دستی بر آتش ندارد  دستی بر آتش ندارد


No comments:

Post a Comment