Wednesday, February 29, 2012

LOVE IN LEAP YEAR عشق در سال کبیسه

عشق در سال کبیسه :

یک بغل بابونه ات آوردم 
در لحظه های آرام
 با یک بغل بابونه ات آوردم 
تا لیموزار
آفتابی سبز 
روی برگان بامداد 
پهن شده بود 
و من با جامه ی  بابونه 
در لحظه های آرام 
سوی تو می آمدم 
تا از میان لیموزارانت  بگذارم 
بیدار که می نشینم رویا رویت 
بیدارت می کنم رویارویم
و عشق بیدار می شود 
به رویامان
بایک بغل بابونه    

Tuesday, February 28, 2012

تا ظهر سرخ بالی

تا وعده گاه 
با خود عطر نسیم  را آوردی 
رکاب راه تازه شد 
پس راندیم و راندیم 
مثل سرخ بالی که در او شور سرخ بالی بود 
پس راندیم و 
راندیم
سلام به راه کردیم 
به  خورشید 
و ستاره یی شکیبا
که فکر منز لی والا بود  
در منتهای منزلت ابی 
 سلام تا کدام گل
تا کدام پرنده کردیم 
و رقص  موج 
هلال نقره یی ی رودبود   
در  گوش های شهر  
تا وعده گاه را ه 
میراث تازه می آورد ی  
و شهر تازه می شد در خانه های راندن 
 درسایه های آشیان  سا کت
و راندن
 عطر نسیمی بود 
در رکاب راه
و ظهر سرخ بالی ها مان  
پس راندیم 
و
راندیم       

Monday, February 27, 2012

SOUND AND SILENCE

In sound and silence
Touched you golden statuette
To warm up
In flames
بلور به تلنگری ابی می خواند
Empire of papers
To build words
To be built  by
Words
تلنگری ابی می خواند بلور
Not a sentence
Nor a song
In sound
And silence
تلنگر ابی ی بلوری 

Sunday, February 26, 2012

GOLDEN STATUETTE

از بیشه 
آفتابت آورد 
پشت کرکره های پنهان 
کر کره را کشیدم 
در بیشه 
آفتابت برد 
تنها پشت آفتابی که آمد 
آفتابی می شوی 
و با تندیسی طلایی 
پنهانی 

Saturday, February 25, 2012

DESTINY

از شاخه های عریانم می چینم 
و شاخه های عریانم 
با بهار می ایی 
و از شاخه های عریانم می چینی 
و شاخه های عریانی 
با من و 
بهار
و
عریانی 

Friday, February 24, 2012

POEMPROSE: MEMORIAL TO LOVE

به دوست برای کاری شایسته ی رویا...

وزن به وزن مرکب دراوای دوست
 نوبت ستیز با حکومت عادت
 به نوشتای سبز
 سنگ می شکند 
نقطه می گذارد
 که می اغازد
و می پایاند
 در اغاز
 وپایان اغاز
 اوای دوست
 به وزن وزن مرکب
فرامرز سلیمانی 

ALL THE TIME OF THE WORLD

وقت های همه عا لم را آوردم 
تا میان مان قسمت کنم 
وقت های همه عالم را کم آوردم 
وقت تقسیم عشق 
و راه نشان بی انتها را 
به عشق نشان می دادم   

Thursday, February 23, 2012

POST MARDI GRAS


می آیم 
تا چهار راه مزین 
تا تو را به چهار راه 
آذین کنم
و راه از چهار جانب ما 
می گسترد 
بی پروا 
که می ایم 

در جشن رنگ های تو 
عشق را 
بر سر چهارراه  ها تقسیم می کنند 

MARDI GRAS


می آیی 
و می گذری
و ما برای تو کوچه می گیریم 
در ازدحام کوچه ی عاشق 
وتو 
بی ما 
می آیی 
و بی پروا می گذری




Tuesday, February 21, 2012

MRDI GRAS IS A MOMENT

mardi gras,
painting by zohrehKhaleghi
poem by faramarzSoleimani
MARDI GRAS IS A MOMENT...YOU EMBRACE A MOMENT IN A MOMENT...YOU BECOME A MOMENT ... A MOMENT IS A MARDI GRAS IN A MOMENT TAKEN IN A MOMENT ...
YOU CAN NOT TAKE MOMENT IN A MOMENT...
You take a moment
A moment can not be taken in a moment
Dance is a moment
Mardi gas is a moment
Color is a moment in painting that is a moment
You take a moment in a moment
Moment can not be taken in a moment
When it is a moment...

Monday, February 20, 2012

OPENING THE WINDOW TO MARDI GRAS

پرده ها را پس می  زد 
به دیدار راز 
تا واپسین روز های ماه را باز 
باز گشود 
و عشق آن پس و پشت ها 
پرسه می زد 
فوریه ۲۰۱۲ 

AND YOUR SILENT IN SILENT IN SILENCE


 فرامرز سلیمانی
modified
2.24.2012 
و ساکت ساکت تو در سکوت
آوازی تازه می شود
در فریاد
.
در ابر ها رفتیم
در جانب اطلسی و آزالیا
زمین و زمانه در ما پنهان شد
.
دو صندلی خالی
به انتظاری طولانی
کسی نمی داند آن جا چه اتفاقی افتاده ست
.
هزار ستاره بر خانه های شطرنجی شب
تنها یک ستاره
بامداد را می وزد
.
سوای پرده ی زنگاری شب
ستا ره سحری 
در آغوش آفتاب 


در فریاد 
آوازی تازه می شود 
ساکت ساکت تو در سکوت 

IN CHEMISTRY CLASS-5 : SARA WITH NEEDLES

سارای شیطان می آید 
با لبخندی پنهان 
باز یک سوزن دیگر 
باز یک سوزن دیگر 
پس این شکلات ها را 
من برای چه هدیه می آورم ؟
BRIBE WON'T WORK IN CHEMISTRY CLASS

IN CHEMISTRY CLASS-6 : PIVOTAL PERIOD

جزیره ام 
که در جزیره ام 
تنها مانده ام 
و آب های جاری 
مرا با خود می برد 
تا جزیره ام 

تنها اندکی خاک 
و خاکستری بر باد 
که هستی را 
هرگز 
بی نهایتی نیست 

Sunday, February 19, 2012

ABAZAAR MAZDAK اباذر مزدک+توفیق،افراشته

محمد علی افراشته 

از کتاب : شعر شهادت است
ویرایش سوم با افزوده ها  
ویرایش اول:روزنامه بامداد،تهران ۱۳۵۸-۱۳۵۹ 
ویرایش دوم: کتاب موج، تهران  ۱۳۶۰ 

modified 2.20.2012
see more: emran salahi ,manuchehr mahjubi 
to be continued by: mohamad ali afrashteh,tofigh newspaper


اباذر مزدک نام مستعارچند تن از شاعران  طنز پرداز است که مدعای مردم الشعرا   بودن را دارند .اینان عبارتند
از :
منوچهر  احترامی ، هادی خرسندی فیروز فیروز نیا ،منوچهر محجوبی، نصرت اله نوح،و غیر این ها جواد مجابی،عمران صلاحی،و دیگران نیز از این نام بهره برده اند.شعر اباذر مزدک  زبان عامه پسند تری دارد ،از اصول شعری بهره کمتری می برد ،و کیفیتش پایین تر است ،اماادعایی هم از این جهت ندارد و کار خود را فروتنانه "نقطه یی نه چیز در دفتر عظیم انقلاب " * می داند ،اما تاثیر گذاری بسیار آن را در همین مدت اندک می توان حس کرد.
برد زمانی و مکانی این زبان شهری تا کی و کجا خواهدبود ؟اباذر مزدک در مقیاس ژورنالیستی و تجارتی قوی تر ،و
عمران  صلاحی با معیاری ادبی تا کجا می توانند زبان طنز آلود و حتا شبه فولکلوریک خود را در خدمت فرهنگ انقلاب نگاه دارند و تا چه حد به پویایی زبان خود اعتقاد دارند و به آن می اندیشند ؟ پاسخ به این پرسش ها در صورت رویارویی با شعر های آینده ی این شاعران آسان تر و صریح تر خواهد بود و ما به شعر های تنی چند  ا ز اینها  به ویژه زنده یاد عمران صلاحی ،۱۳۲۵-۱۳۸۵،بیشتر پرداخته یم .



هادی خرسندی ،سردبیر اصغر آقا 




منوچهر احترامی،تهران ۱۳۳۰ -۱۳۷۸ تهران ،  به همکاری در توفیق و آهنگر و گل آقا ادامه داد .
Manuchehr Ehterami
هادی خرسندیHadi Khorsandi:،متولد اول مرداد ۱۳۲۲ فریمان  با اصغر آقا چهره ی برجسته یی در زمینه ی شعر و طنز معاصر شد .او از ۱۹۷۹ به لندن مهاجرت کرده و در آن جا اقامت دارد و به شعر و طنز و کمدی ادامه می دهد
منوچهر محجوبیManuchehr Mahjubi:
   سی د ی ۱۳۱۵ کرمانشاه-۱۱ شهریور ۱۳۶۸ لندن،با توفیق و چلنگر وکشکیات و فصل کتاب و آهنگرو  آهنگر در تبعید کارش را ادامه داد و در تبعید در گذشت و
نصرت اله نوح Nosratollah nooh ،
 سمنا ن ۱٣١۰/۱۹٣١ شعر هایش در سال ١٣٣٠ نخستین با ر درروزنامه چلنگر به مدیریت محمد علی افراشته منتشر شد .کتابهای شعر او عبارتند از:گرگ مجروح ١٣٣٣،که توسط فرمانداری نظامی جمع شد
 ،گلهایی که پژمرد١٣٣٦ دنیای رنگ ها ١٣٤٦
فرزند رنج ١٣٥٨
مجموعه ی آثار محمد علی افراشته :
شعر افراشته  و
چهل داستان
نمایشنامه ها ، تعزیه ها و سفر نامه ها
اثار پژوهشی دیگر :
 تذکره شعرای سمنان ١٣٣٧
ستارگان تابان ،در باره شعر فارسی معاصر ١٣٣٨
دیوان رفعت سمنانی
١٣٣٩
یادمانده ها در ٥ جلد
+
محمد علی افراشته 
محمد علی راد بازقلعه ای متخلص  به افراشته ،
زاده ی ١٢٧٨ باز قلعه رشت 
تا ١٣٣٩ صوفیه بلغارستان 
افراشته از ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ روزنامهٔ چلنگر(آهنگر) را منتشر کرد. این روزنامهٔ فکاهی 
 و سیاسی در چهار صفحه به قیمت دو ریال منتشر میشد و بیشتر اشعار و مطالب آن متعلق به شخص افراشته بود که بین دهقانان و کارگران نفوذ و حامی فراوان داشت و در بیداری آن ها نقش مهمی ایفا کرد ؛ به طوری که تلاش بسیاری برای برگزیدن وی به نمایندگی در یکی از دوره های مجلس شورای ملی به عمل آوردند ولی توفیق نیافتند . روزنامه اش به دلیل انتقادهای شدید از زمامداران کشور مکرر توقیف می شد، ولی هر بارهواداران و حامیان او، امتیاز روزنامة تازه ای را در اختیارش می گذاشتند . روزنامه هایی که به جای چلنگر و با همان نشان همیشگی روزنامه منتشر می شد عبارت بودند از : « زحمت » ، « راه چاره » ، « شطرنج سیاسی » ، « پیشتازان » ، « نور آسیا » ، « زره پوش » ، « منطق امروز » . روزنامه افراشته یک حادثه در دنیای شعر و مطبوعات ایران به شمار میرفت. بیتی از او «بشکنی ای قلم ای دست اگر / پیچی ازخدمت محرومان سر» سالها سرتیتر روزنامه بود. دفتر روزنامه در خیابان نواب بود که در عین حال منزل مسکونی افراشته نیز بود. منزلی که روز ۱۴ آذر ۱۳۳۰ مورد حمله اوباش و مخالفان وی قرار گرفت و همه چیز آن ویران شد.
افراشته همواره عشق و علاقهٔ فراوان به گردآوری ادبیات محلی داشت. اگرچه چلنگر به زبان فارسی منتشر میشد، اما از همان شمارهٔ اول صفحه ای را به ادبیات محلی اختصاص داد. در این صفحه اشعاری به گیلکی، آذربایجانی، کردی، ترکمنی، لری، مازندرانی و… چاپ میشد. به خاطر خود افراشته که در شعر گیلکی سرآمد بود سهم اشعار گیلکی بیشتر بود. پس از مدتی این صفحه از چلنگر منتشر نشد و افراشته اعلام کرد که شهربانی از انتشار ادبیات محلی جلوگیری کرده است.
انتشار چلنگر با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ قطع شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد دربارهٔ افراشته سکوت شد و بردن نام او در مطبوعات و حتی در مقالات جرم شناخته میشد.
افراشته از سال ۱۳۳۲ به بعد زندگی مخفی را آغاز کرد. پس از کودتا تا یک سال و نیم در ایران مخفی بود و در خانه های همان مردمی زندگی میکرد که سوژه های اشعارش بودند. از چنگ فرمانداری نظامی گریخت و در اواخر سال ۱۳۳۴ از ایران خارج شد و به مهاجرت رفت و در بلغارستان ساکن شد. در بلغارستان کوشش فراوانی برای نوشتن داستان به کار میبرد و با زحمت زیاد نوشته های خود را به دیگران میسپرد تا به بلغاری یا ترکی ترجمه کنند وخوانندگان بسیاری داشت."دماغ شاه" مجموعه نه داستان کوتاه اوست.
افراشته در ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۳۸، درسن ۵۱ سالگی، با بیماری قلبی چشم از جهان فرو بست. او را در گورستان شهر صوفیه به خاک سپردند. بیت معروف او «بشکنی ای قلم …» بر سنگ گورش کنده شده است.

بشکنی ای قلم ای دست اگر 
پیچی از خدمات محرومان سر 

  • شهزاده اوستا مم کریم

    ای دهاتی، شهری، ای چادر نشین 
    ای برادر، ملت ایران زمین
    سیر کن جانم، سیاحت کن داداش
    توی خط ِ این بزرگونات باش
    این وکیلان، این وزیران را بسنج
    این نشان‌داران ِ شیطان را بسنج
    خاکِ ما محصول‌آور نیست؟ هست
    زارع ِ ایران هنرور نیست؟ هست
    معدنیات ِ وطن کم هست؟ نیست
    بهر کارش قحط ِ آدم هست؟ نیست
    آزموده کارگر قحط است؟ نه
    کار کشته برزگر قحط است؟ نه
    می‌دهیم هر سال از دانشکده
    نو مهندس‌های آماده شد
    دشت و مرتع، کوه و دریا، آبشار
    هم زمین موجود، هم نیروی کار
    پس چرا از بابت ِ یک قرص نان
    داد ِ مردم می‌رسد تا آسمان
    در بلوچستان علف را می‌خورند
    کودکان چون گوسفندان می‌چرند
    مردم ِ مهجور ِ آذربایجان
    نیمه‌ای بی‌جان و نیمی نیم‌جان
    خاک ِ کرمان، خاک ِ خوزستان طلاست
    از برای صاحب ِ ملکش بلاست
    نفت ما را انگلیسی می‌برد
    شرکت ِ نفت پدر سگ می خورد
    می‌تراشد بهر ما خانم وزیر
    هم وکیل و هم رییس و هم امیر
    این جماعت را مواجب می‌دهد
    مخفی و دزدانگی شب می‌دهد
    بعد می‌سازد برای ما حساب
    کیست میرزا؟ رشوه‌خوار ِ لاکتاب
    آنکه بر ما کدخدایی می‌کند
    پیش ِ آمریکا گدایی می‌کند
    جان ِ طفلک، لوطیانه مرگ ِ من
    از تو می‌پرسم دادش اوستا حسن
    این وکیلان را تو کردی انتخاب؟
    از چه می‌ترسی؟ بگو محض صواب
    خیر این ناطق که مثل بلبل است
    این وکیلت نیست، مال ِ قنسل است
    آلت فعلند این بدفطرتان
    حاتم طایی بخرج میهمان
    هم از آخور هم ز توبره می‌خورند
    در چمنزار ِ سفارت می‌چرند
    رادیو تهران، بساط ِ حرف ِ مفت
    با حرارت ناطقی اینطور گفت:
    از نژاد ِ نسل ِ ساسانیم ما
    زاده‌ی مرحوم ِ خاقانیم ما
    یعنی ای مشتی حسین ِ برزگر
    یعنی ای کبلا غلام ِ پیشه‌ور
    یعنی ای اوستا علی، اوستا رضا
    یعنی ای آقای اوستا مرتضا
    چونکه هستی از نژاد کیقباد
    گشنه هستی؟ باش جیکت در نیاد
    لخت و عور و گشنه‌ای؟ آسوده باش
    ذوق کن! شهزاده هستی ای داداش
    این وطن مال ِ تو تهران تا ونک
    پیشکش دکان ولی؛ بی‌ناخنک
    پشت ِ شیشه سیب ِ زنجان را ببین
    عطر ِ به مال ِ صفاهان را ببین!
    کبک ِ آویزان ز یک پا خوشگل است
    شیشه‌ی پر از مربا خوشگل است
    خوردنی ها را تماشا کن فقط
    چشم را با معرفت وا کن فقط
    همتِ عالی طلب از باصره
    صنع یزدان را نگر از پنجره
    ذائقه را کن رها ای هوشیار
    سمت ِ سیرابی، سوی آبدوغ خیار
    گر توتون دایم نشد، گاهی بکش
    گاه گاهی هم نشد آهی بکش
    الغرض شهزاده اوستا مم کریم
    تا که این رنگی‌ست ما ول معطلیم
    حضرت والا جناب ِ کارگر!
    حضرت ِ علیه بانو برزگر
    ترس و فقر و جهل باد از آن تو!
    در زمینه زنده باد ایران تو !
    ما همه داریم بدست گر باسمه
    ما هم در راه ِ ایران سورتمه



دفتر هنر ویژه توفیق 
مرحمتی بیژن اسدی پور 


*اباذر مزدک : اباذر مزدک،نشر ازادی، تهران ۱۳۵۸

Thursday, February 16, 2012

WITHERED SPRING -20

یارو که از توی راه آب در آمد 
در ساحل مدیترانه 
بغداد ش  خراب بود 
و تازه داشت می پرسید
مگر من به شما مردم چه کردم؟
مثل ان دیگری که از توی سوراخ موش در آمد 
در حومه ی بغداد
و دنبال مدیترانه می گشت  
گویا دیکتاتورها هم درس دیکته شان خوب نیست 
هم درس تاریخ و جغرافی ؟
و حالا آقای دکتر چشم را بگو
 که هنوز برای درس انشا
در شامات  
وقت مذاکره می خواهد 

پاپلی و رویاگردانی 
ج ۴ ،ص ۸۹۹ 

MAGIC URANUS-12

اورانوس جادوگر 
دست مارس و موجو را می گیرد 
تا از ونوس بگذرند
و پرده ی زمین را بدرند 
اگر شاعران بگذارند 
اگر شاعران بگذارند  

IN COMPOSITION CLASS-8

دیکتاتور ها دیکته  شان خیلی خوب نیست 
تاریخ هم چندان خوب نخوانده اند 
و بغداد شان خراب است 
من انشایم را برای آن ها که می فهمند می نویسم 

از کتاب پاپلی و رویاگردانی 
ج ۴،ص ۸۸۷ 

MEDITATION FOR THE WORLD-6

طی مراسمی با شکوه 
آب را توی کتری ی سپید جوش می آورم 
می ریزم توی قوری ی سپید 
و چای سبز دم می کنم 
می ریزم توی فنجان سپید 
و کمی آب لیموی تازه 
و سر می کشم 
به سلامتی ی دنیای سرخ 
شاید کمی آرام شود 
در بی آرامی ی این سال و روز و ماه 

از پاپلی و رویا گردانی 
جلد ۴،صفحه ۸۸۵  

SHE BECOMES MISSISSIPPI

Collecting all the rain
To the river
She becomes Mississippi River
And love runs through it
To become rain.
Potomac is too political
I'm looking for
More friendly water
Laying not on rocks
But more beautiful banks
To build levee of love

Feb 17

Wednesday, February 15, 2012

IN CHEMISTRY CLASS-4

دیروز انگشریم را گم کردم 
ناخن هایم در بستر خون غنوده اند 
و انگشتان و کف پاهایم 
که زمین آن ها را دیگر حس نمی کند 
و قلم از دستانم روی کاغذ می افتد
من اما با نمره های سال های خوب دانشگاه می آیم 
در رقابت با شاگردان خوب شمال و جنوب و مرکز 
آیا ناخن های آنا ن هم در بستر خون غنوده اند  
و انگشتان کف پاهایشان 
که زمین ان را دیگر حس نمی کند 
و قلم از دستان شان روی کاغذ می افتد؟  

I WANT A WOMAN

It's been a couple of mornings that Ted Turner is inviting us to a hot breakfast with pieces of Federico Fellini.Yesterday Fellini, Marcello and the gang climbed that notorious musical scaffolding in 8 1/2 .
Today cicho,now uncle theo climbed a tree in Amarcord (1973), kept yelling:I WANT A WOMAN!,
and didn't leave his antics up there until a dwarf nun pulled him down.What a jerk!Still same old clown,Franco-less.
Gorgeous Fellinesque comedy-drama,with great gratitude to Mr Turner and Robert Osborn of TCM Channel who keep these classics in good space for us.
What do we have for breakfast,tomorrow ?

IN CHEMISTRY CLASS-3


چنگار از خانه ام بروبید
من از دیار دریا می گذرم
امروز سوزنی در تنم 
و کیسه های آب و دارو
فردا سوزن بزرگ تری 
در عضلاتم
چنگار از خانه ی تنهایم بروبید 
من از دیار و دریا 
می گذرم     

Tuesday, February 14, 2012

I FLY YOU


به وعده ی اتاقی گرم
پروازت می دهم
باران در چشمانت می نگرد
و شمال
رنگ ارغوان می گیرد
دو پنجره ی متقاطع
نور را میان شان تقسیم می کنند
میان ما
موج
شدآمدی پرآواز دارد
فرامرز سلیمانی



    • Faramarz Soleimani I fly you \ With a promise to a warm room | Rain is gazing at your eyes \ And the north \ colors in lavender. \ two crossing windows \ share the light \ And the wave \ is going to and fro \ between us \ full of songs...tr;by poet

HAPPY BEGINNING

۱۵    شاد 
آغاز پیش از آغاز بود
که با ما آغاز شد 
وقتی که آغاز آمد
 آغاز آغازین شد
یم 
و آواز عشق
بامااغاز شد 


HAPPY 15 

HAIKUYE VALENTANEH

هایکوی والنتانه :

باردار شدم 
تا خالی ی خلیج  
بر شاخه های در هم بلوط

فردا دیگر دیر نشده بود  که  در هوای هیچ ریشه زدم    

VALENTINE VERSES-3

معشوق من  مرا ساده می خواهد  که از صافی ا و ساده  بگذارم و ساده و صاف باشم وقتی که او را ساده می خواهم
و در پیچیدگی ی عشق است که راه پیچ می خورد و ساده می ز ند و پیچ می شود و ساده می گردد و پیچ و ساده
وکشتی ی بی لنگر عشق در آب های آشوب  کژ می شد و مژ می شد
شعر نقاشی ی فرامرز سلیمانی و زهره خالقی 
والنتینه ۲۰۱۲ 

VALENTINE VERSES-2

Red rose
A flaming tune
On red roof
Green spread
Covers The street
Youth in white
To visit Valentine



Feb 14*
* It was circa 270 AD that St Valentine was beheaded by order Claudius The Cruel,The Emperor of Rome,as Valentine defied Claudius to ban marriages.He promoted love by losing his head and became saint afterward.

Monday, February 13, 2012

WHITNEY HOUSTON IS DEAD AT 48

Faramarz Soleimani It is only Michael Jackson,King of Pop, who is a total and complete singer with all his manner in song writing and performing and dance and human aspects ,as well as his tragic short life,always on the run to the last moment of life,even death.He is like Farabi in our culture and philosophy,a full Professor,never retired ,never emeritus.he completed the rebellious Elvis,the other king,king of R&R,as well as Beatles,Still revolutionary in music and all its tasks.And we always have the great professional craft and show(wo)manship of Madonna,the one and only,and Barbara Streisand ,who invented a new musical instrument with her voice,not to mention the likes of Sinatra and Nat Cole.With all these,Whitney Houston brought with her a high multi octave sweet voice who happened to be fragile, and breaking down soon with what she carelessly used to break it down,mentally and physically.I loved that unprecedented voice,and I didn't like the way she or her peers treated that gift.In creative world,as well as in performing,being reckless means relying on non creative elements for creative benefits.Then you pay toll.The tragic moment comes when your precious life comes to a sudden end and stun all of us who want to carry you to eternity.I am sad,and angry and mad ,and this reminds me all the experiences I had or experienced in the past and will be experiencing in the future or by history.I always love you whitney

VALENTINE VERSES واله می شود

واله می شود 
وقتی که ماه 
در چشمان عاشق می شکفد 
به آب و آتش و مشعل می زند
تا قلب خاک
و موج می تپد
و موج می تپد و موج می شود    
به آوایی آبی
که موجیدن مان
تاق می زند بر آب 
و آتش موجیدن  
بی تاب می شود 
در مشعل 
و آفتاب

موج را تندیس کردم 
در پگاه لحظه
تندیس موج  
 با تو موج می زد
در چشمان ماه 
واله می شود
وقتی که واله می شود 
ماه 
میان آوای نقره یی 
و زمین 
واله ی وقت واله گی 

طاقه طاقه موج 
تا طاق دریا 
و شره ی آب 
بر پیشانی  ی روز 
پگاه هنوز  منتظر 
پنجره  می گشاید 
در کمین ماه 
چشمان عاشق 
می شکند 

واله می شود 
هاله ی عشق 
واله ی عاشق 

VALENTINE 2012  


100/2012: FROM BREATHS OF TEA

از نفس های کهربایی ی فنجان کشیدمت 
در شیب راه
گل های زرد چای 
پیدا شد
از نفس های کهربایی ی فنجان 
کشیدی ام 
و بامداد توی فنجان 
میهمان آفتاب بود   

Sunday, February 12, 2012

WINDOW OF THE WIND


با دستان عاشق 
پنجره باز و بسته می شود در باد
منظره ی گشوده ی شب و 
بامداد

۱۲ فوریه   

Saturday, February 11, 2012

INSPIRATION IN BATH

قدیسان از پنجره می آیند
من در حمام شیشه یی
برای شان دست تکان می دهم
آنها منتظر می مانند
تا برایم موعظه کنند

N.O.

IN THE BEND OF CRESCENT

پنجره را می گشاید 
به روی آبروی گشاده اش 
رنگین کمان هجوم دارد
و عاشق می موید 
آفاق شهره دارد شهر 
در خم هلال

N.O. 

DANSE MACABRE

دری در با د باز و بسته می شود 
پشت دیواری تاریک
ویولون زن می زند 
و از شکاف در می گذرد 
و می زند 
و گور ها و آدم ها و گورها
که با ز و بسته می شود
پشت دیوار باد 
با  در ها 
وتارهای ویولون زنی  بی ویولون و 
زن  

نوشتا: سه شنبه ها سد های راه را رسدمی کردیم


 á h Ú a 􏰄 􏰀 h Ú _ Ü n Ó 􏰈 Ü 􏰄_ _
_􏰀_ àÒhÏßË􏰄􏰀􏰇􏰉Îg􏰉 ̧__
_􏰀_Ñ􏰅g􏰃􏰀_ 􏰆hq􏰀g􏰅􏰀_ w􏰄Ö􏰃􏰀_ á_Ü`􏰂􏰁􏰀_ ága􏰀hÛÓ^􏰀h^􏰀_Ñg_ÝaÒhÏÒ􏰀h}_ ÔÞg􏰀_ ÔÎ__ _􏰃h` ̧g􏰀􏰉Äg􏰀hÏ􏰈􏰀􏰇g􏰀_ àÓ^􏰀_ÜÀ􏰀h^__ _g􏰅􏰀􏰉ÅÞ􏰃􏰀_ Õh`􏰁􏰅􏰃􏰀_ÑhÏ^􏰀_ÑhÒ__
_ 􏰃 􏰅 g 􏰃 􏰀 _
_ÐÓÀ􏰀_ phß ́􏰀Ö􏰀􏰅×¥􏰊􏰀_Ñ􏰉` ̧􏰃􏰀􏰅􏰃__ _aÞhm􏰅_ àÎ􏰀g􏰅􏰀_ÕhÎhÚ_ 􏰋Á°􏰀_ÜÀ􏰀_ à􏰂À__ _ 􏰃􏰅g 􏰍Ä_ àÎ􏰀_ phn 􏰊􏰀_ ÕhnÊ􏰀 􏰉m􏰀_ Õh ©ß 􏰈􏰀_ áaÓ 􏰌nÊ__ _aÒg×􏰁_àÎ􏰀_ p×􏰁􏰀g􏰅􏰀Ög􏰀_ w􏰄􏰃􏰀hÏßÒ􏰀Ö__
_􏰅􏰍Ä􏰉􏰄􏰀_􏰏 􏰎Ö􏰉 ̧_ Ü1⁄2ß`°􏰀hAÎg__ _aÒhÎ_ àÎ􏰀_ÝaÒhÎ􏰅􏰃􏰀Ö􏰀_ Ì ̧h ́􏰀_Ü􏰐ßÏÚ__ _ w􏰄_à`ÞhÁ􏰊􏰀􏰑ßÞhq􏰀_ ph` ̧f􏰀􏰅􏰃􏰀_ÕhÎ􏰉±􏰈􏰀􏰉` ̧􏰃􏰀Ö__ w } h Ï 􏰄 􏰀 _ Ð 􏰐 Þ 􏰀 􏰏 􏰅 g × Þ 􏰃 􏰀 _ w 􏰐 q 􏰀 _ Ü À 􏰀 _ 3⁄4 Î 􏰅 _ à m 􏰀 Ö 􏰀 _ ÆÒ 􏰅 _ à m _ _
_à` ̧􏰅_àÎ􏰀􏰃hÞ􏰉 ̧􏰀hm􏰀_ ÆÓÚ􏰉 ̧􏰀􏰅g􏰇hm􏰀_á_Ü`􏰄g􏰅􏰀􏰅􏰃_
hm􏰀hÚ_ÜnÓ􏰈_Ü􏰄􏰀g􏰅􏰀_Ýg􏰅􏰀_ áhÚa􏰄􏰀Ö􏰀_ ÆÓÚ􏰉 ̧􏰀􏰅g􏰇hm􏰀_ á_Ü`􏰄g􏰅􏰀􏰅􏰃􏰀_ à` ̧􏰅_ àÎ _􏰖AÜÞ􏰃g×}􏰀Ö􏰀_AÜÞ􏰉ßÎg􏰀Ö􏰀_ pÉ1⁄2Òg􏰀􏰀_ÕgaßÎ􏰀􏰇g􏰀􏰉^×􏰄􏰀_Õf􏰀_á􏰃􏰉À_àÎ􏰀a􏰅􏰀hÎ _􏰃􏰉`􏰂Ä_ àÎ􏰀_ÕhÄ_ÜÞh􏰄􏰀_ á×􏰄􏰀Ö􏰃􏰀􏰅􏰃􏰀_ÜÙ􏰃h􏰊􏰀􏰅h¡􏰊__
_ áa􏰈􏰀_ w1Å􏰈􏰀􏰅􏰃􏰀_Ñ􏰃􏰅Öf􏰀􏰃􏰉Ä􏰀×^􏰀hm􏰀g􏰅􏰀_ x×Á􏰄􏰀_ÜÀ􏰀_ ÔÎ􏰀Ö_
_ 􏰃×m􏰀_ ÕhÞ 􏰉°􏰀 ×^􏰀hm􏰀_ ÜÞh 􏰄􏰀 􏰅h ¡􏰊__ 􏰀􏰀􏰀_ Õg 􏰉Ä􏰅hÀ􏰀 Ö􏰀_ Õg 􏰇hm 􏰉􏰄􏰀hm􏰀 Ö􏰀_ à` 􏰌Þ 􏰉Ä_ àÎ􏰀_ ÔÚf_ Ýg 􏰅􏰀_ Ýh Å` 􏰂Þg􏰀 􏰇g􏰀 􏰇Ö􏰅􏰀 􏰉Ú__
_ÕhÎ_áhq􏰀_ 􏰓ßq􏰀􏰃×m􏰀_ág_Ü1⁄4􏰅hm􏰀_ÜÞh􏰄􏰀Ö__ 􏰅hÄ􏰇Ö􏰅􏰀_ Ð`􏰁􏰀Ö􏰅hÞ􏰀_ÜÀ􏰀g􏰉Þ􏰇􏰀g􏰅􏰀hÚ_ »􏰉􏰊􏰀_ ÔÞg􏰀􏰃×􏰈_ àÏÒ􏰀_Ñ􏰅Öhm􏰀 ÔË g__
_􏰃hm􏰀􏰅h­`Òg􏰀_Üm􏰀_ à`􏰂􏰐Ò_ àÎ􏰀_ÕhßË1⁄4􏰀Ö􏰀_ áh􏰒􏰀􏰅hÓÀ _ Ý 􏰉 1⁄2 Ò 􏰀 _ à Ó ß 􏰄 􏰀 _ á × ^ 􏰀 _ à Á Þ 􏰅 h m 􏰉 Ï À 􏰀 _ à Þ É  ̈ _ oÊ 􏰀 _ Õ h Á ` 􏰄 g 􏰀 h m _ _ _ à` ̧􏰅_ àÎ􏰀􏰅aÓ^􏰀hm􏰀Ö􏰀􏰃×m􏰀_ x􏰅􏰃hÎ􏰀_ àÒg×}􏰀_ á_ÜAÞ􏰑ßÛ}􏰀_ÜÀ__
􏰀_¿ÉÞ􏰃􏰀_ÔÞg􏰀Ö􏰀_ w􏰁gaÒg_àÎ􏰀_ w􏰄􏰃􏰀_ÐÞg􏰃􏰀g􏰅􏰀hÎ􏰀_á_ÜÏÚ􏰀Ö􏰀􏰃×m Èh􏰊􏰀Ö􏰀􏰃􏰉À_ àÏÒ􏰀g􏰅􏰀_ áaß1􏰄􏰀_ Ìßn􏰄􏰀Ö􏰀_ 􏰓Þ􏰅􏰀_ á_Ü­􏰊ÉÎ􏰀_ a􏰁_ w1Ú 􏰀􏰅􏰃􏰀h^􏰀_ á􏰃􏰇_ àÎ􏰀_ Õhmhß􏰁􏰀Ö􏰀_Ýg􏰅􏰀_Üm􏰀_Ý􏰇h^􏰀_ w ̧􏰉Ä_ àÎ􏰀_ ÕaÞ􏰅hm􏰀_ÜÀ􏰀_ Õg􏰅hm􏰀Ö__
_ Ü 􏰄 h À _ Ð ß Ò 􏰀 􏰉 Þ 􏰇 􏰀 _ á g _ Ü 􏰄 h À 􏰀 _ ÂÞ 􏰀 _ Ð Ò g 􏰃 _ à Î 􏰀 􏰀 _ w 􏰄 g 􏰀 _ Ü `  ̧ 􏰅 􏰀 Ö g 􏰀 a Ó Þ × Ä _ à Î 􏰀 _ Ü À g 􏰅 􏰀 _ Ü m 􏰉 Ä 􏰀 _ ÃA 􏰉 􏰙 ` Î 􏰀 _ á _ Ü Ï ±  ̈ 􏰀 Ö 􏰀 a Ò g Ö 􏰃 _ à Î 􏰀 _ 􏰎 × Î 􏰀 􏰃 􏰅 g 􏰃 􏰀 _ à 􏰂 À 􏰀 Ö 􏰀 _ w 􏰂 Ú 􏰀 _ á 􏰅 × Ò 􏰀 Ö 􏰀 _ Ü Þ h 􏰄 􏰀 _ á h Ú _ Ý 􏰉 © 1⁄4 􏰀 _ Ü À 􏰀 _ Ð `  ̧ 􏰉 Ä 􏰀 g 􏰅 􏰀 _ Ã 􏰅 h Û m 􏰀 _ w 􏰄 􏰃 􏰀 _ Ô Î 􏰀 Ö
_ 􏰖 a Ó 􏰌 Ë ^ 􏰀 Ö 􏰀 􏰃 􏰅 􏰃 􏰀 Ö 􏰀 _ Ý h Î 􏰀 h m 􏰀 _ Ð Þ 􏰃 × m 􏰀 h Î 􏰀 h Þ × Ä 􏰀 _ w1 Ä _ à Î 􏰀 _ Õ h 􏰁 􏰅 × q h 􏰈 􏰀 _ Ü À _
_Ñg_Ý􏰅h­Ò􏰀_Õ􏰃g􏰇􏰀_ w1⁄4Ö􏰀􏰇g􏰀_ÜÀ􏰀_Ñ􏰃􏰉À_ àÎ􏰀_ xg_Ý􏰅h­Ò􏰀_Õ􏰃g􏰇􏰀_ w1⁄4Ö􏰀􏰇g􏰀_ ÔÎ__ Ö 􏰀 _ Ð Þ 􏰃 􏰉 À 􏰀 􏰅 g 􏰑 Ä 􏰉 m 􏰀 g 􏰅 􏰀 _ w ̧ h ß ¤􏰀 × ^ 􏰀 h m 􏰀 _ Ý 􏰃 h 􏰄 􏰀 _ à Ú h 1⁄2 Û 1⁄4 􏰀 _ Ü m 􏰀 h Î 􏰀 Ö 􏰀 _ á 􏰃 􏰉 À _ à Î 􏰉n`Àg􏰀_Ð~Óq􏰀_ àÓ±Þ􏰀aÓ􏰌nÊ􏰀_ àÒhÛ}􏰀􏰇Ö􏰅􏰀􏰅􏰃􏰀_ÐÞaß􏰒􏰉m􏰀g􏰅􏰀_Ý􏰉1􏰄􏰀􏰉􏰙􏰄 􏰇g􏰀􏰉^_ Ôß􏰂q􏰀Ö􏰀_ Ìßj_Õh1⁄2􏰞ß􏰄􏰀_Üm􏰀_ÕhÎ􏰃×􏰁􏰀􏰛􏰚􏰝􏰜􏰀_ÝhÎ􏰉ÛÎ􏰀􏰛􏰚􏰀hÞ􏰀_ àÅÒ􏰉 ̧
_ 􏰃 × 􏰄 Èg 􏰀 _ Ñ h Þ g 􏰀 􏰅 􏰃 􏰀 _ Õ f _􏰖􏰟Ðß`1Ä􏰀_ à􏰒!􏰀_ ÐÚ􏰀hÎ􏰀×^􏰀_ ÌzÎ􏰀Ö__
_ á×􏰈􏰀_ ÐÄ􏰀_ ÜÎ
_􏰃×m􏰀_Ýaß􏰈hq􏰀_ 􏰓ÓÎg􏰃􏰀_ áÖ􏰅􏰀_ ÔßÅÒ􏰅 _ 􏰓ÎaÒh􏰐Ò􏰀_ á􏰇ÖaËÄ􏰀_ á􏰀Ü􏰒􏰅hq􏰀_ áÖ􏰅􏰀Ö__ w ̧ 􏰅 _ à Î 􏰀 _ Õ h Î h Ú _ Ü Ò h 􏰈 􏰀 􏰉 m 􏰀 _ Ý h Î 􏰀 h ^ 􏰀 _ Ü ` 􏰂 Á 􏰈 􏰀 _ 􏰕 􏰉 􏰒 􏰅 h 􏰒 􏰀 _ á_ A Ý 􏰔  ́ _ Ý A 􏰔  ́ 􏰀 Ö _ _
_ 􏰅h􏰐mf􏰀Ö􏰀a􏰐Ò􏰀Ö􏰉 ̧􏰀_àÚÖaÒg􏰀􏰅􏰃􏰀􏰅h􏰈􏰀_ÜÒ􏰅􏰀Ö􏰀_ w ̧􏰅􏰀􏰉Ê􏰃×nÎ􏰅􏰀_Ðß`1Ä__ 􏰅􏰃􏰀_ àÎ􏰃􏰉Î􏰀_ 􏰗ßËÎ􏰀_ 􏰗Êh ¡Î􏰀Ö􏰀􏰖􏰃Ö􏰅􏰀Ö􏰀_ w􏰐q􏰀_ ÆÓ􏰄􏰀Ö􏰀_ ÆÓ􏰄􏰀Ö􏰀_ÑhÏ^
_ á􏰅h`1Ä􏰀_Üm􏰀_Õhm􏰇􏰀_Ý􏰇h^􏰀_ÜÀ􏰀􏰉±􏰈􏰀􏰃􏰑Î􏰀Ö􏰀􏰉}g_ àm􏰀_ áhÚ_ÜËÏ°􏰀_ w􏰄􏰃 _ p×􏰁􏰀_Ü􏰒􏰀􏰖ÔÏ~Òg􏰀Ö􏰀_2Ï}􏰀􏰅􏰃􏰀×^􏰀_ÕhÞhq_àm􏰀_áhÚ_Ý􏰘×􏰄􏰀Ö􏰀􏰃×􏰐Ä_àÎ _ Ô^Ö􏰉 ̧􏰀_ á􏰃hÞ􏰉 ̧􏰀hm􏰀Ö􏰀_ áa􏰈_ àÎ􏰀􏰅aÓ^􏰀􏰉­`ÓÎ􏰀_ àÒg􏰅hm􏰀_ áhÚ􏰇Ö􏰅􏰀􏰅􏰃􏰀_Üا
این ها را وقت در گذشت عمران صلاحی نوشتم که خودش بخواند 
ف.س.

CINDERELLA ARABESQUE سیندرلای اسلیمی



فرامرز سلیمانی :
 سیندرلای اسلیمی
 
سیندرلای اسلیمی
بر پرده‌های مخطط
ارغوان و آسمانی
که کمی به تاریکی می‌‌زد
و آجر‌های سیمانی در آفتاب مذاب می‌‌شد

سا یه می‌‌زد
سا یه
می‌ زد ساری به خالهای خال خالی‌ ش
در ساینای
عریان خالی‌ می‌‌شد

همه یکی شده بود اگر به پای هم می‌‌افتاد بی‌ دغدغه یی در تاریکی

from
sahneha.com

VISION-1


VISION-1
تکدرخت نسیم در شعر نو ر هاله ی روشنای عاشقان خیال خارای پل دیوهای سپید
گذرگاه ابرهای
آشوب طاووس بلند
غروب بر دریا لمیده بود و غربت جایی بود میان پل و آب ها
قصر غروب قصر رنگین کمان قصر های ویران قصر تنها
و راه را نمی دانست وقتی به راه می ما نست
تاریکی را سروده بود وقت گذاشتن از غار
که انسان دمی خراب در خارا می غنود
و راه را نمی د آنست وقتی به راه می آمد
و تاریکی همیشه تاریک بود و دیگر بر راه
می شد در غار های نخستین تا ر وقت گذاشتن
که انسان دمی در خارا می غنود وقتی به راه می آمد
و تار خاموش همچنان تاری بود

فرامرز سلیمانی 
نقل از نامه اثر
asar.nameh.net  

VISION-15


VISION -15
عجیب است که سرهامان افتاده بود
در آن تصویر تاریخی در آن چشم انداز نازک
و بارقه ی جرقه ی تنها بود پیش از خاموش
و پس
پس ساده شدیم در خورشید پسا پس از غروب
سایه یی خونین بودیم ما و کوچه های روستایی
کوهی به کاهگل و پنیرک آلوده بود
شب شوکا ی آشفته بود
شب شوکا ی آشفته بودیم و ما پشتا پشت
شوکا را به ریسمان خاطره بستیم و خاطره
بر شاخ شوکایی بر بسته ی دست و پایی خاموش گذشت
تا وقت گذاشتن
وقت آوای بلند پس از گذاشتن
وقت گذاشتن پس از آوایی بلند
ساکت و این همه را با آینه می گفتم که
پیش از این ها گفتمت هم به رویای گفتن
و مرگ پیش پا ی مردن مرده بود
این پاره گی ی برگ این دفتر آواره ی خزان

فرامرز سلیمانی 
نقل از نامه اثر
asar.nameh.net 

NACHARE TOAM

ناچا ر تو ام  
شهسوار تو ام 
میهمانم می کنی
به مهربانی ی  ماهی  
میزبان دریایی  تو ام 
تنها دچار سفره ی آبم 
که می گستری و
 د چارم می کنی 
ناچار  و 
شهسوار تو ام 

۱۱ فوریه   

Friday, February 10, 2012

ساعت چهاربارنواخت-۲


ساعت چهاربارنواخت
خرابه های ری هنوز نزدیک تهران بود.
خانه خار
خانه ها در باد
خار و باد
خارها در باد
خار اباد.
در خیابان خوش
یک بوسه لبان باکره شب را شکفت
یک پرده روی پرده
ساعت چهاربارنواخت
تهران  بهمن ۱۳۴۶
از دفتر چاپ نشده: تصویرهای خاکستری باد