VISION-1
تکدرخت نسیم در شعر نو ر هاله ی روشنای عاشقان خیال خارای پل دیوهای سپید
گذرگاه ابرهای
آشوب طاووس بلند
غروب بر دریا لمیده بود و غربت جایی بود میان پل و آب ها
قصر غروب قصر رنگین کمان قصر های ویران قصر تنها
و راه را نمی دانست وقتی به راه می ما نست
تاریکی را سروده بود وقت گذاشتن از غار
که انسان دمی خراب در خارا می غنود
و راه را نمی د آنست وقتی به راه می آمد
و تاریکی همیشه تاریک بود و دیگر بر راه
می شد در غار های نخستین تا ر وقت گذاشتن
که انسان دمی در خارا می غنود وقتی به راه می آمد
و تار خاموش همچنان تاری بود
فرامرز سلیمانی
نقل از نامه اثر
asar.nameh.net
No comments:
Post a Comment