FARAMARZ SOLEIMANI:
Everyday I wake up and open the window for fresh air,I am in process of changing my mind.This happens through my senses and sensitivenes, when I pass through you,and the time and places.If someone claims his reading and his views haven't changed for years,it is their fault.The fault I never shared personally and in public,for medicine and other sciences,as well as for poetry,literature,arts and cultures.In Noruz 1367/1987,my answer to Doniaye Sokhan's question,on why do I write، was what you are about to see.This is what I was and thought then,and here it is reprinted just as a document providing for my biography and visions.
see more:
www.faramarzsoleimani.blogspot.com/bio_and_whydoiwrite?
نوشتن یک عصیان است.عصیان علیه نظم موجود واژه ها و ایجاد نظام تازه برای آنها تا بر مبنای واقعیت موجود،واقعیتی تازه آفریده شود
و جهان و هستی دگرگون گردد. نوشتن آفرینش ارزش های تازه ای است برای انسان. پیوندی و گره زدنی تا پیچیده گی ها گشوده شود یا گره هایی تازه و جوان پدید اید.نقد نوشته های دیگران یا ترجمه از زبانی دیگر به زبان ما دری نیز چنین عصیانی را به نظر می آورد.کسی که می نویسد سنت های کهن را در هم می ریزد و سنت های تازه را پدید می آورد و همراه با دگردیسی خود ، دگردیسی هستی و انسان را درنظر دارد..نویسنده به عنوان یک آفرینشگر کلامی هرگز همان نیست که دیروز بود یا که فردا خواهد بود.در این نگاه به کهنگی گذشته و میل به نو جویی و نو خواهی که در رویای آینده تبلور می یابد،او نقبی به درون دیگران می زند و در این گونه گونه گی مدام ،که به قصد انجام می گیرد،همه انسان ها را با خود همراه دارد.نوشتن همین تشنه گی برای تازه گی است که جز با عصیان صورت نمی گیرد.با تراشیدن پیکری و ویرانی آن تا پیکری تازه تر به عرصه ی وجود آید و هر پیکر تازه در درون خود دستمایه ای دارد که به هیآت جنینی در می اید و زاده می شود و به رشد و بلوغ می رسد و می میرد تا جا برای دستمایه های تازه و جان های تازه باشد و این زنجیره ی طبیعی و در عین حال جادویی در خیال و زبان نویسنده،که شاعر والا ترین گونه ی اوست،گردشی زنده،مدام و تپنده و جان بخش دارد
دنیای سخن ،شماره ۱۷،فروردین ۱۳۶۷ ، صفحه ۱۱-۱۲، تهران
No comments:
Post a Comment