سفر به آغاز افسنطین
و کشتزار کلاغ / همان باغ غرا ب
گلوله سنبله شد بر سرش
سرود خالی ی دشتی
و نامه یی که هرگز نرسید
به دست بینوایان و کشتگران
دستی فرو افتاد
بر دیوار پلکی
سنگین
و گوش ون گو
در ساحت آفتاب گردان
و چالش جنون
سایه ی سا ده ی ابرو
بر نگاه
چرا مرا تنها نمی گذارید
ای مردم؟
part 3 of VAN GOGH'S EAR
ReplyDelete