Thursday, September 30, 2010

SEPTEMBER MORNING

TO FARA
I WAKE UP IN SEPTEMBER MORNING
WITH MINTS IN THE RAIN
AND WET AUTUMN LEAVES
ZOHREH

BURKE LAKE IN FALL

OF EVENINGS
AND SHADOWS OF FALL
THERE REMAINS ONLY
THE LONELY BURKE LAKE
STONE ROAD
ENDING
AT DAWN
OF RUNNING LEAVES
IN A SLEEPY WEEKEND
BY THE LAKE

FALL OF WATERFALL

IT IS AUTUMN LEAVE
IN AN AUTUMN EVE
ALL IN ONE SILENCE

MANDRAKES WITH SCENT OF LOVE

on shenandoah national park where each autumn ,daughters of stars sleep with rainbow in indian tales
image by:siamak mogari
I am my lover's and she desires me
Come my darling
let us go out into the fields and spend the night in villages
Let us wake early and go to the vineyards
and see if the vine is in blossom
There I give you my full love
The mandrakes will spray scent
and over our door will be precious fruit
new and old
which I have saved for you
my darling
SONGS OF SOLOMON 7:10.13

SICKENING IN PLAIN SIGHT of FALL

critic's bad behavior when reciting a poem of fall under a gigantic spyglass with a sickening plain sight
collage: moj

Denial
a bad behavior
by behavior science savvy
is  a barrier to
keep you off grass
for a few days.
Denial is like flu
a behavior flu
so weak an infection
but still weakening
you
temporary
before fading away.
be colorful
like autumn leaves,
happy fall !

JUST BE VEGAN

image by:moj
OCTOBER DAY OF VEGAN
IS COMING
GO VEGAN!
NOT ONLY FROM 1600 YEARS +AGO
BUT
IT GOES BACK TO
5000 YERAS
OR EVEN MORE.
GO VEGAN!
O VEGAN!

ANTS AND KIWIS AND OVOMANIACS


ants and kiwi and corn cobbs in shenandoah of virginia.in a state of bugtrustworthy,
calm and quiet and spidery,like the spiders that we are...!like spiders.period!

ANTS AND KIWI AND CORN COBBS

ARE ANTS AND KIWI AND CORN COBBS
CRICKETS OF MAGIC
TRAMPOLINES
AND CLIMBINGS
OF
WHO WE ARE
IN A BUG LIFE
IN FRUITS?
IT IS INCEREDIBLE
 TO BE  AN INSECT IN
CIRQUE DU SOLEIL
WHO ARE WE IN A LIFETIME?
we just believe
the unbelievables

NIMA,THE OUTCAST


ON NIMA AND NIMALOGY
A quote by:
Arthur Penn(1922-2010),Movie,TV and Broadway Director
"SOCIETY HAS ITS MIRROR IN ITS OUTCASTS"

Tuesday, September 28, 2010

MOJ SEVOM POEMS:VARIATION IN FOXY FOX HOLE

MEHRGAN STAMP,IRAN 1965
Posted by Picasa
farsh farsi rug
image by:moj

Sly fox
Sleeping in fox hole
Playing the rainbow

Red Fox
In the gap
Taking a gasp of rainbow

Foxy fox
Farming rainbow
In forest

Peeking at the peak
Sly fox
In a hole

It is the moon or
Sky changing the moon
or sly fox moving holes

Foxy fox
in foxy hole
Foxy hole

APPALACHIAN TRAIL,
in Autumnal Equinox and Mehrgan/Mitrakana
etedal kharifi=babari pahzh
1 Mehr or 16 Mehr
(and or in between)

SNOW JUST A TALK

برف حرف بود
تنها حرف برف
که آمد و رفت
و در آمد و رفت
حرف برف
گم شد 

Friday, September 24, 2010

A*SH*N*A: MANUCHEHR ATATSHIمنوچهر آتشی

منوچهر آتشی :Manuchehr Atashi
A*SH*N*A

تو از کدام بیابان تشنه می آیی ای باد
که بوی هیچ گلی با تو نیست
نه زوزه ی کشیده ی گرگ گری
نه آشیان خراب چکاوکی
نه برگ خرمایی
تو از کدام
بیابان می آیی ؟
پرندگان غریبی از این کرانه می گذرند
پرندگان غریبی که نام هیچ کدام
به ذهن سبز گز پیر ده نمی گذرد
manuchehr atashi,a major persian poet,critic,translator and journalist
b.2 mehr 1310,dehrud,dashtestan,bushehr,iran-d 29 aban 1384,tehran

آتشی را از گروه تماشا گرایان دانسته اند او می گفت لابد دلیلش آنست که در مجله تماشا کار می کرده است !

عبدوی "جط" دوباره می‌آید
- با سینه‌اش هنوز مدال عقیق زخم-
از تپه‌های آن سوی "گزدان" خواهد آمد،
از تپه‌های ماسه،
                       که آنجا
                               ناگاه
"ده تیر" نارفیقان گل کرد
و ده شقایق سرخ
 بر سینۀ ستبر "عبدو"
گل داد.
بهت نگاه دیر باور عبدو ،هنوز هم
ـ در تپه‌های آنسوی گزدان
احساس درد را به تاخیر می‌سپارد
خون را ـ هنوز عبدو ـ از تنگچین شال
باور نمی‌کند:
«پس، خواهرم "ستاره"، چرا در رکابم عطسه نکرد؟
 آیا عقاب پیر خیانت
تازنده تر
از هوش تیز ابلق من بود؟
که پیشتر ز شیهه شکاک اسب
بر سینه تذرو دلم بنشست؟
آیا "شبانعلی"،
ـ پسرم ـ را هم؟...»

باد ابرهای خیس پراکنده را
به آبیاری قشلاق "بوشکان" می‌برد
و ابر خیس
پیغام را سوی اطراق‌گاه:
"امسال، ایل
بی وحشت معلق عبدو جط
 آسوده‌ دل ز تنگه "دیزاشکن"

خواهد گذشت
دیگر پلنگ "برنو" عبدو
در "کچه" نیست منتظر قوچ‌های ایل
 امسال،
 آسوده‌تر،
 از گردنه سرازیر خواهید شد
 امسال
ـ ای قبیلۀ وارث! ـ
دوشیزگان عفیف مراتع یتیم‌ند!
در حجله‌گاه دامنه "زاگرس" 
دوشیزگان یتیم مراتع،
به کامتان باد!"
در تپه‌های آن‌سوی گزدان
در کنده تناور "خرگ"‌ی
ـ از روزگار خون
ماری دو سر، به چله، لمیده ا‌ست
و بوته‌های سرخ شقایق
انبوه‌تر، شکفته‌تر، اندوه‌بارتر
بر پیکر برهنۀ دشتستان،
ـ در شیب‌های ماسه
دمیده‌ست
گهگاه،
 با عصرهای غمناک پاییزی
که باد با کپرها
بازیگر شرارت و شنگولی‌ست
آوازهای غمباری
آهنگ "شروه"‌های فایز
از شیب‌های ماسه
از جنگل معطر سدر و گز
در پهنۀ بیابان می‌پیچد
- مثل کبوترانی
که از صفیر گلوله، سرسام یافته
از فوج خواهران پریشان جدا شده
در آسمان وحشت چرخان،
سرگردان ـ
آوازهای خارج از آهنگی
ـ مانند روح عبدو ـ
می‌گردد در گزدان:
"آیا شبانعلی، پسرم...
سرشاخه درخت تبارم را
ـ بر سینۀ دلاور
ده تیر نارفیقان،
گل های سرخ سرب
نخواهد کاشت؟
از تنگچین شالش، چرم قطارش، آیا از خون... خیس؟..."
عبدوی جط دوباره می‌آید
اما، شبانعلی،
ـ سرشاخۀ تبار شتربانان ـ  را
ده تیر نارفیقان
بر کوهۀ فلزی زین خم نکرد
زخم دل شبانعلی
از زخم‌های خونی ده‌گانۀ پدر
کاری‌تر بود
کاری‌تر و عمیق‌تر
اما سیاه!
"جط زاده را نگاه کن!
این "کرمجی" ادای جمازه در می‌آورد!
او خواستار "شاتی" زیبای کدخداست!
ـ کار خداست دیگر!"
"هی!
 ‌ هو! شبانعلی!
زانوی اشتران اجدادت را،
 محکم ببند
که بنه‌های گندم امسال کدخدا
از پارسال سنگین‌تر است!"
"هی، های، هو!
شبانعلی عاشق!
آیا تو "شیرمزد" شاتی را
آن ناقۀ سفید دو کوهان، خواهی داد؟
شهزادۀ شترزاد!..."

آری شبانعلی را،
زخم زبان
و آتش نگاه "شاتی" به بی‌خیال
سرکوفت مداوم جط‌زادی
و درد بی‌دوای عشق محال
از استر چموش جوانی به خاک کوفت.

اما
در کندۀ ستبر خرگ کهن، هنوز
مار دو سر به چله، لمیده ا‌ست
با او شکیب تشنگی خشک انتقام
با او سماجت گز انبوه شوره‌زار
نیش بلند کینۀ او را
شمشیر جان‌شکار زهری‌ست در نیام
او...
ناطور دشت سرخ شقایق
و پاسدار روح سرگردان عبدوست.

عبدوی جط دوباره می‌آید
از تپه‌های ساکت گزدان
ـ بر سینه‌اش هنوز مدال عقیق زخم ـ
در زیر ابر انبوه می‌آید
در سال آب:
در بیشه بلند باران
تا ننگ پر شقاوت جط بودن را
از دامن عشیره بشوید
و عدل و داد را
ـ مثل قنات‌های فراوان آب ـ
از تپه‌های بلند گزدان
بر پهنه بیابان جاری کند.

IF WE DUB EVERYONE THE SINS THEY DID,OR DID NOT,IN REALITY OR DELUSION AND THEN SHOOT THEM,THERE WON'T BE ANY POET,WRITER,ARTIST OR INTELLECTUAL LEFT.LET US APPRECIATE THEIR DEEDS IN ARTS AND IDEAS.
*

آهنگ دیگر
 شعرم سرود پاك مرغان چمن نیست
تا بشكفد از لای زنبق های شاداب
یا بشكند چون ساقه های سبز و سیراب
یا چون پر فواره ریزد روی گل ها
خوشخوان باغ شعر من زاغ غریب است
نفرینی شعر خداوندان گفتار
فواره ی گل های من مار است و هر صبح
گلبرگ ها را می كند از زهر سرشار
من راندگان بارگاه شاعران را
در كلبه ی چوبین شعرم می پذیرم
افسانه می پردازم از جغد
این كوتوال قلعه ی بی برج و بارو
از كولیان خانه بر دوش كلاغان
گاهی كه توفان می درد پرهایشان را
از خاك می گویم سخن ، از خار بدنام
با نیش های طعنه در جانش شكسته
از زرد می گویم سخن ، این رنگ مطرود
از گرگ این آزاده ی از بند رسته
من دیوها را می ستایم
از خوان رنگین سلیمان می گریزم
من باده می نوشم به محراب معابد
من با خدایان می ستیزم
من از بهار دیگران غمگین و از پاییزشان شاد
من با خدای دیگران در جنگ و با شیطانشان دوست
من یار آنم كه زیر آسمان كس یارشان نیست
حافظ نیم تا با سرود جاودانم
خوانند یا رقصند تركان سمرقند
ابن یمینم پنجه زن در چشم اختر
مسعود سعدم ، روزنی را آرزومندم
من آمدم تا بگذرم چون قصه ای تلخ
در خاطر هیچ آدمیزادی نمانم
اینجا نیم تا جای كس را تنگ سازم
یا چون خداوندان بی همتای گفتار
بی مایگان را از ره تاریخ رانم
سعدی بماناد
كز شعله ی نام بلندش نامها سوخت
من می روم تا شاخه ی دیگر بروید
هستی مرا این بخشش مردانه آموخت
ای نخل های سوخته در ریگزاران
حسرت میندوزید از دشنام هر باد
زیرا اگر در شعر حافظ گلنكردید
شعر من ، این ویرانه ، پرچین شما باد
ای جغد ها ، ای زاغ ها غمگین مباشید
زیرا اگر دشنام زیبایی شما را رانده از باغ
و آوازتان شوم است در شعر خدایان
من قصه پرداز نفس های سیاهم
فرخنده می دانم سرود تلختان را
من آمدم تا بگذرم ، آری چنین باد
سعدی نیم تا بال بگشایم بر آفاق
مسععود سعدم تنگ میدان و زمین گیر
انعام من كند است و زنجیر است و شلاق




Our forty five years friendship did not end when he passed.I still read his poems and read my poems to him, as well us the works we did together to inspire our younger poets.
I still listen to him and ask him questions at home,in cars,in cafe,in friends and fans places,or on the road,in Bushehr,Khormoj,Tehran,New York,New Jersey,Washington,Los Angeles,in person,by letters or telephone conversations.We discuss.We argue.We fight especially drunk or druggy,when our words are more nonsensical,when at times he makes crucial decisions,personal,public,political,and for his numerous romances.And of course he regrets his decisions the next day,and he regretts why he talked about these matters and answered my questions.But we  keep going whenever together ,with no break,and register all on paper or tapes,although he dislikes them,particularly on poetical parody and parols,on himself or others.

گلگون سوار
اسب سفید وحشی
بر آخور ایستاده گرانسر
اندیشناك سینه ی مفلوك دشت هاست
اندوهناك قلعه ی خورشید سوخته است
با سر غرورش ، اما دل با دریغ ، ریش
عطر قصیل تازه نمی گیردش به خویش
اسب سفید وحشی ، سیلاب دره ها
بسیار از فراز كه غلتیده در نشیب
رم داده پر شكوه گوزنان
بسیار در نشیب كه بگسسته از فراز
تا رانده پر غرور پلنگان
اسب سفید وحشی با نعل نقره وار
بس قصه ها نوشته به طومار جاده ها
بس دختران ربوده ز درگاه غرفه ها
خورشید بارها به گذرگاه گرم خویش
از اوج قله بر كفل او غروب كرد
مهتاب بارها به سراشیب جلگه ها
بر گردن سطبرش پیچید شال زرد
كهسار بارها به سحرگاه پر نسیم
بیدار شد ز هلهله ی سم او ز خواب
اسب سفید وحشی اینك گسسته یال
بر آخور ایستاده غضبناك
سم می زند به خاك
گنجشك های گرسنه از پیش پای او
پرواز می كنند
یاد عنان گسیختگی هاش
در قلعه های سوخته ره باز می كنند
اسب سفید سركش
بر راكب نشسته گشوده است یال خشم
جویای عزم گمشده ی اوست
می پرسدش ز ولوله ی صحنه های گرم
می سوزدش به طعنه ی خورشید های شرم
با راكب شكسته دل اما نمانده هیچ
نه تركش و نه خفتان ، شمشیر ، مرده است
خنجر شكسته در تن دیوار
عزم سترگ مرد بیابان فسرده است
اسب سفید وحشی ! مشكن مرا چنین
بر من مگیر خنجر خونین چشم خویش
آتش مزن به ریشه ی خشم سیاه من
بگذار تا بخوابد در خواب سرخ خویش
گرگ غرور گرسنه ی من
اسب سفید وحشی
دشمن كشیده خنجر مسموم نیشخند
دشمن نهفته كینه به پیمان آشتی
آلوده زهر با شكر بوسه های مهر
دشمن كمان گرفته به پیكان سكه ها
اسب سفید وحشی
من با چگونه عزمی پرخاشگر شوم
ما با كدام مرد درآیم میان گرد
من بر كدام تیغ ، سپر سایبان كنم
من در كدام میدان جولان دهم تو را
اسب سفید وحشی !
شمشیر مرده است
خالی شده است سنگر زین های آهنین
هر دوست كو فشارد دست مرا به مهر
مار فریب دارد پنهان در آستین
اسب سفید وحشی
در قلعه ها شكفته گل جام های سرخ
بر پنجه ها شكفته گل سكه های سیم
فولاد قلب زده زنگار
پیچید دور بازوی مردان طلسم بیم
اسب سفید وحشی
در بیشه زار چشمم جویای چیستی ؟
آنجا غبار نیست گلی رسته در سراب
آنجا پلنگ نیست زنی خفته در سرشك
آنجا حصارنیست غمی بسته راه خواب
اسب سفید وحشی
آن تیغ های میوه اشن قلب ای گرم
دیگر نرست خواهد از آستین من
آن دختران پیكرشان ماده آهوان
دیگر ندید خواهی بر ترك زمین من
اسب سفید وحشی
خوش باش با قصیل تر خویش
با یاد مادیانی بور و گسسته یال
شییهه بكش ، مپیچ ز تشویش
اسب سفید وحشی
بگذار در طویله ی پندار سرد خویش
سر با بخور گند هوس ها بیا كنم
نیرو نمانده تا كه فرو ریزمت به كوه
سینه نمانده تا كه خروشی به پا كنم
اسب سفید وحشی
خوش باش با قصیل تر خویش
اسب سفید وحشی اما گسسته یال
اندیشناك قلعه ی مهتاب سوخته است
گنجشك های گرسنه از گرد آخورش
پرواز كرده اند
یاد عنان گسیختگی هاش
در قلعه های سوخته ره باز كرده اند





 منوچهر آتشی 



مجموعه ی اتفاق آخر

پیام خصوصی

به او بگو : نمی توانم 
به او بگو : اسبم مرده
وایستگاه قطار ولایتمان را شورشی نومیدی در اختیار گرفته
که دست ها و آهن ها را به گروگان دارد
و در برابر ، اصل درخت انجیر اجدادی اش را می خواهد
که آن چنان که خودش می گوید کلید سبز بهشت اش بوده
هم ستر عورت روحش
هم ناشتای دل وحشی اش
هم نام خانوادگی زن ویرانش
در زیر دست و پای مجریان پروژه
به او بگو :‌ نمی تواند
اسبش مرده ، فرودگاه ولایتشان بسته
و آسمانشان را
جفتی پرنده ی مهاجر تاریک هیولا
که بیشتر به شکل سایه یا شبح پرنده اند قرق کرده اند
انگار از قرار در سفر قبل صیاد نادانی ، جوجه ی نوبالی را
با تیر کمان قدیمی اش زده بود
به او بگو به هر حال فرودگاه بسته
پرواز تعطیل است و او نمی تواند
به او بگو :‌ نمی توانم
اسبم مرده زنم طلاق گرفته و نرفته
چون از قرار ، حضانت روح محجور مرا
به او سپرده اند
و ایستگاه ها وفرودگاه ها
به او بگو :‌ اصلا نمی تواند
بندی که او را به این جا طویله کرده
از جنس ریسمان و حلقه ی زنجیر نیست
از نوع ریشه های سرد آتش فشان های اعماق است که او را
شاید به ریشه های سرد آتشفشان دیگر گره زده اند
و او اگر بخواهد هم
باید تمام جهنم ها را بردارد با خود و راه بیفتد
اصلا بگو :‌ دروغ می گوید این شیاد واین ها بهانه است
بگو که از کجا معلوم
که آن شورشی نومید و آن پرنده های تاریک
و آن جهنم سرد خود او نیستند ؟
به او بگو



Thursday, September 23, 2010

MOJ SEVOM POEMS:WAVE

ON A BLUE MAT OF MEMORY
WON'T BE BLOWN
THAT PURE FULL WAVE

searching for words
wave is rolling tongue all the time
the thirsty tong of earth  refreshing

PABLITO'S PASSING

"I am writing these quick lines for my memoirs only three days after the unspeakable events took my great comrade,President Allende, to his death"Neruda who dies a few days later on September 23.1973,in his memoirs continues..."His assassination was hushed up,he was buried secretly and only his widow was allowed to accompany that immortal body."
"In the beginning days of boot clad dictators in Chile and their curfew, Pablo Neruda's coffin,covered with red carnations was followed by a big crowd.He was burried in Santiago public cemetery while people were shouting two poets names:PABLO NERUDA AND VICTOR JARA,and ironically army officers and soldiers were following them too.For the tenth anniversary of poet's death  on 22 october 1983,artists of the world contributed to "CHILE SALUTES HER POET" or sent messages for this program,and twenty years after poet's death,the general is still there,but people elected their own government.On the thirthieth anniversary,general is disabled sitting at home,and now after 37 years he is gone too.
.. and the voice of the world belongs to people.
from FARAMARZ SOLEIMANI:2000,BOOK OF LOVE AND
OTHER POEMS,Ajineh,Gorgan,Iran,Introduction II,pp59-60,in Farsi/Persian

O FRIEND!


OMAR KHAYYAM,The Persian Poet and Philosopher says:
O friend,let's not immerse in tomorrow's sorrow
So cherrish this precious moment of life to borrow
Tomorrow when we pass this old household
We only journey with seven thousand years old
Translated by:
ZK

Sunday, September 19, 2010

و خیابان خالی را حرف برف چراغان کرده بود تا شب عید 

NIMA'S TIMELESS "POETRY OF TIME"

Posted by Picasa
nima yushij
image by:faramarz soleimani

HOW FAR
HE HAS GONE
THAT NIMBLE BUTTERFLY CATCHER
-a japanese haiku

NIMA  was born in YUSH ,MAZANDARAN,
21ABAN 1276/12NOVEMBER1897,
according to his notes for
THE FIRST IRANIAN WRITERS CONGRESS
As the founder of Modern Persian Poetry,
or what he called
POETRY OF TIME,
he says:
از شعر م خلقی به هم انگیخته ام
خوب و بدشان به هم در آمیخته ام
خود گوشه گرفته ام تماشا را کاب
در خوابگه مورچگان ریخته ام
از رباعی های نیما
I have incited people by my poem
I have mingled them the bad and the best
I am now sitting in a corner watching  them
I have poured water in the ants nest
from : NIMA ROBAYAT

Friday, September 17, 2010

NIMA SOLEIMANI'S BIRTHDAY

Posted by Picasa
nima and cristin,richmond , va. 2010
image by : moj

Lost in ancient silk road
Alien by bridges of the oceans
Tricontinental Nima(Mike)
-for SEPTEMBER 19,2010

Thursday, September 16, 2010

ALIEN'S SKIRT BLOW

when virtue has slept it will arise more vigorous.-nietzsche
Wind blows
the  shade
under Marilyn Monroe's skirt
fire blows vigorous flames under
rubbing labials

ALIEN ON THE ROAD

ALIEN
A lieu or place
a person in loss
A lost lust

They loose everything
except their accent
They loose their belief
in accent.
They loose their they
in a day
of loss.
They are all alien
even if not
alien!
That is what alien is:
TO BE ALIEN
TO THE ALIEN

Wednesday, September 15, 2010

MOJ SEVOM POEMS:MOVIN

farup
farupandown
moreIyou

ON THE ROAD

Posted by Picasa
night of poetry
collage by: moj

Open mountain
arms to embrace
window of the ruined wall

See More:
http://.faramarzsoleimani.blogfa.com/kuh_goshudeh

POSTCARD ON THE ROAD

I HOT SPRING
I am standing by the door
a door who opens and closes
playing with the wind
a door standing by me.
Plastic pieces of chess
playing in the sun.
Flyers of Shenandoah
watching
on wooden benches.
Lantern in laughters
I open the door
with you
who closes by me
playing big with the wind.
Dreams are walking around
in four seasons
green  white  red.
By the door
opening and closing
I HOT SPRING

Monday, September 13, 2010

MOJ SEVOM POEM:ON THE ROAD

1
On the road
soothing balm of pine trees
fog in the wood
2
Fog in pine tree
procurable evergreens on trail
the night took away the road
3
Burnt in rivetting green
green nearing orange
fire of the dusk
4
A cutting piece of moon
in window plate
ladder laying under the wall
5
It takes the woods on the road
who takes on the road
to autumnal equinox



--APPALACHIAN TRAIL
&
HOT SPRINGS,VA

Friday, September 10, 2010

MOJ SEVOM POEM:VAN GOGH'S TANGLED TANGO

Skin's red sword knot
In eastern tavern
No way out to be free

KNOW POETRY-10

collage 3,by: moj
---
Turban and hat
are a sort of wig
Tent and veil
a veil
Cezanne's bathers
Are bathers
not born in brothel
but naked.
Change is playing
the same game
without change.
Know poetry!

MOJ SEVOM POEM:PAS DE PORT

collage3,by: moj

PAS DE PORT
PORTS INCONNUS
--Henry Michaux

Shadows the sky
A lantern passing the alley
A road is coming by
The night
Desires an uncoming light
--F.S.
(from:ROYA MAGAZINE,SWEDEN)

Thursday, September 9, 2010

TRAILERS OF LOVE'S LANDMARK

When the judges try to kick Maria Schneider and a not so sober Marlon Brando ,out of dance competition scene,in one of the last sequences of Bernardo Bertolucci's THE LAST TANGO IN PARIS,Brando claims:
L'AMOUR TOUJOURS/LOVE ALWAYS.
*
Of your denying words
who are denying you
love always!
Then there are roofs
and grey sky
where she goes:
I don't know who he is
who claims
love always!

Wednesday, September 8, 2010

POSTCARD FROM HOT SPRINGS,VIRGINIA

IS IT THE WINDOW WINDING
OR THE WIND WINDOWING?
GARDEN IN THE SUN
--Homestead Resort

See More:
http://www.pstcardwithoutborders.blogspot.com/
http://www.faramarzsoleimani.blogfa.com/

SALSA

SALSA,a dance and music with cuban origin,rooted in afro-european arts.
on the occasion of:
LATINO MONTH
SEP 15-OCT15
IT IS HOT ON STEPS
IT IS HOT IN HEART
IT IS SALSA

Monday, September 6, 2010

KNOW POETRY-9

IT IS A TORCH
WITHOUT A KEEPER
WE ARE ALL RUNNING
EMPTY HANDED.
WE ARE ALL
TORCHED
TO THE END.

Sunday, September 5, 2010

KNOW POETRY - 8

Dazzle the night
Dance with omniverses in cloud
Drop to dawn!
Poetry is wordsmith's vigil.
Stars strike in streamer
So are the words
Similar to when they word a sword
So called a poem
So to dazzle in
Starry night.
Dazzle  a poem!

Wednesday, September 1, 2010

RUMI - 3: I AM NOBODY NOBODY NOBODY

rumi,molana jalaledin mohamad molavi balkhi,persian poet and philosopher at 800,(1207-1273),unesco

Part 3 of 3 , a Non-Fitzgeraldian experiece in translating ROBAIYAT RUMI:
*
I want to leap out of I
I want to free out of I
I was chained to places,often
I want to break the chain out of I
*
I said what to do,she said go die
I said I melted down,she said go die
I said I become a moth for your candle
I am the pride of your light,she said go die
*
I can not loose my secrets
I can not reveal them fittingly
There is something inside to enchant me
I can not point my finger on
*
Tonight competing with jupiter and moon
By facing sweet moon faces
Drunkard of wine of the king's bash
tonight is everything I want
*
I am grapes running under feet
I am running behind the love fleet
You asked me why I am turning around
It is not around you but just me
*
O my soul and the world's,I lost the world
O moon I lost the earth and sky
Don't hand me wine,pour in my mouth
Drunkard of you,I lost the way to my mouth
*
Unwanted,I wanted you from you
Of your love I adorned the spread of love
I had a dream last night but forgot
All I know I awakened drunk
*
My bandana,my cloak and my head
They worth not a Deram
You haven't heard of my name in the world
I am nobody,nobody,nobody
*
You were ascetic I made you a singer
You were silent I made you a narrator
In the world you were unknown
I gave you name and fame
*
If I lived with insanity
and walked into why and what
I knocked on this door a lifetime to open
Then know that was inside out
*
We are the mystic treasure of secrets
We are the infinite sea of gems
We are between the fish and the moon
We are sitting on the throne of kingdom
*
The secret you said
Say it again gracefully
When said it,I started to cry
I say it again,Silent,I say it again