وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را
فرقی میان شراب و شرنگ نیست
فرق راگشودم
تاچپ و راست دیواری شکسته
که برق می زد زیر تیغ آفتاب
که آی تیغ می زد
تا نگاه رابیاموز دم
آموزدم پس
بالای دار بودم بالای سرم
تا بنوشمت میان شراب وشرنگ
وهزاره را آوردم تا پای افرا
افراشتم
۱۰ سپتامبر
No comments:
Post a Comment