Poempainting by Zohreh Khaleghi
رفتم باران را دور زدم
بلوط خیس را شمردم
و تنها با برگ برگشتم
پشت خیابان خمیده بود
پسرکی توی کالسکه
انگشت حیرتش را می مکید
و باران چراغ های خیابان را برده بود
کسی که بر در می کوبد
دنبال عاشقان قدیمی می گردد
و باران
گویا می بارد
زهره خالقي