Wednesday, March 12, 2014

A*SH*N*A:RASUL YUNAN

Rasul Yunanرسول یونان 
A*SH*N*A
در خیابان...

روبرویت ایستاده ام
تا صحنه حادثه را نبینی
وگرنه من
روبروی کسی نمی ایستم
بگذار خوب تماشایت کنم
تو هم مرا تماشا کن
هزار گلوله سرگردان در فضاست
هزار ماشین دیوانه در راه...

---
Rasul Yunanرسول یونان 
شکلی دیگر از کلاه و گیتار

این ترانه را برای تو می نویسم
ای انسان مغموم
در پیاده روهای مه آلود!
این قدر راحت گریه نکن
قطره قطره محو می شوی
غرورت را حفظ کن
اگر از زخم هایت خون جاری ست
پیراهن قرمز بپوش!
دو دستی کلاهت را بچسب
که کار اصلی بادها ربودن کلاه هاست.
ادامه تنهایی نباش
به سمت بازار بپیچ!
به سمت شلوغی و صدا
کنار آدم ها بایست
حتی اگر با کسی آشنا نباشی!
...

این ترانه را برای تو می نویسم
ای تنهای پشت میز کافه ها!
زندگی
فقط مستطیلی نیست
به اشکال دیگر نیز فکر کن!
"پاکو دلوچیا" که صدایش را می شنوی
در شکلی از گیتار زندگی می کند
و "کنی جی"
از دهانه ساکسیفونش
از زندان تنهایی گریخته است.
بلند شو!
بلند شو از روی صندلی
بلند شو از روی خودت.
خودت را بلند کن
از پنجره ها چیزهای جالبی خواهی دید!

این ترانه را برای تو می نویسم
ای رنگ باخته در ظلمت شب!
صدایت را از دست نده
اشباح از سکوت جان می گیرند
اگر از تاریکی ترسیده ای
همین شعر را با صدای بلند بخوان!

از کتاب" چه زود مهمانی تمام شد"

No comments:

Post a Comment