Sunday, March 9, 2014

A*SH*N*A:HORMOZ ALIPURهرمز علی پور

A*SH*N*A
 هHormoz Alipour (هرمز علی پور)
اما تو هم  مهتاب بگو به هرکه می رسی



‎و بعد نسيمى مى گويد به ديدنم بيايد عصر
تا در بال هايش از بغض من
مراقبت كند.

جديدترين دفتر شعر هرمز عليپور "نيمرخ آهو" از سوى نشر مرواريد منتشر شد.‎

و آن چه می کشد مرا 
شعر های مرده است . 
هرمز علی پور


و بعد نسيمى مى گويد به ديدنم بيايد عصر
تا در بال هايش از بغض من
مراقبت كند.
نیمرخ آهو <مروارید ۱۳۹۳
---
کسی که سوخته است به قوسی سبز
بر این چمن نهاده است بر جای
خاکستر خود را و آدم ها که می روند نمی دانند
چه اعتبار پنهانی بر این چمن خواب است
که پای بگذارند بر زیباترین یادگاری انسان

کسی که سرنوشتش سوختن به سبزه ها و غمگینی ست

کسی که سوخته است به قوسی سبز
خاکستری پر از پرنده مانده است از او
و دفتری پر از باران
کسی به نام کوچک هرمز

هرمز علی‌پورHORMOZ ALIPUR
A*SH*N*A
ز با کودک و کبوتر، موج ، ۱۳۶۰ تا بعد
این نامهای آشنا با تجربه ها و دگر گونی قرین اندزیرا که از تکرار خود و دیگران می پرهیزند و هر گاه به کاغذ و قلم میرسند , چه در واقعیت و یا عالم مجاز , کاری تازه پدید می آورند .از این روی خواندن شعر ها و نوشته ها شان نیز تجربه ی تازه یی ست به دور از تکرار خود و دیگران  که لاجرم آموزه یی نیز برای جوانان ,  نو جوانان و نو آمده گان حتا آنان که دیرگاهی ست نام ها شان را می بینی و می شنوی اما در تکرار مکررات غوطه ور ند
.ف.س. 
هرمز علی پور



1

یا همین ترانه که در ظاهر

انگار که وصف یک باغ است

پیوند سینه و خورشید

میوه ی مرکب به این قشلاق



گلی که مبتلای خورشید است

خودش هنوز نمی داند

چون ما که به تأخیر باران

به ترس می افتیم



2- زندگی



شوخی بر نمی دارد اما

دلی که می تپد و به جز دوست داشتن بلد نیست

در زیر الفبا و

به مژه هایی که می رسد

نقطه ای ست جهان برای او

که جای ترس را بداند

دنبال خلاصی از

دست خود هستم

در تلفن شما سبز می شوم اگر

گاه و بی گاهی



3

برای همین که مثل این که می دانند



جنگل های چشم به راه

از غیاب شاعران است و

سوارکاران که بیرون نمی زنند به

باران و اسب های برهنه ای حتا

کی از خود شروع کند

کی از خود

کی از ما شروع شود

کی از ما



بدون تصویریان

بدون ویترینیان



4- به خورشید



از کسی نخواسته ام اما

که عکسبرداری ممنوع است به این مکان

قدم زدن قدغن است به این نقطه

و بر چمن نشستن جرم است



این طور هم نبودم که بگویم

بیاورید ململ سپیدم را

و به خورشید بگویم

بگذار کامل شود غروب من

بعد به هرطور که می خواهی بیا و

حرف نزن یا بزن

اما تو هم مهتاب بگو به هرکه می رسی
کسی که سوخته است به قوسی سبز 
بر این چمن نهاده است بر جای 
خاکستر خود را و آدم ها که می روند نمی دانند
چه اعتبار پنهانی بر این چمن خواب است
که پای بگذارند بر زیباترین یادگاری انسان 

کسی که سرنوشتش سوختن به سبزه ها و غمگینی ست

کسی که سوخته است به قوسی سبز 
خاکستری پر از پرنده مانده است از او
و دفتری پر از باران
کسی به نام کوچک هرمز

هرمز علی‌پور
A*SH*N*A

دور از نگاه خود نشسته‌ام من بعد
این صبح برای تو زیباست. باشد کی گفت نه
با این نسیم معلوم است
من نه گرمسیری‌ام آخر
گلی که دست‌هایش را برای من بگشاید
به این دنیا نیامده
ولی همین که در مکالمات رنگ موی تو را می‌پرسم
یعنی روز پشت سرم می‌ایستد
اما اگر رنگ‌ها یک دفعه بمیرند آن وقت چه؟
و این که تا مدتی نام تو راه می‌رود در حرف من راه می‌روم
در حرف روز راه می‌رود به کاغذها همه همه
حالا بنشین فقط شعرت را بنویس
خودکار وسیله است کاغذ
روزنامه‌ها دنبال بهانه‌اند
شاعر ولی انگشت به روی لب‌ها و یک هیس بدون عکس.
هرمز علی‌پو


No comments:

Post a Comment