Monday, November 11, 2013

7/1 NIMALOGY:MYTH OF NIMA ما خ اولا ,فریاد شکسته ی رهایی ٧/١

فرامرز سلیمانی :ماخ اولا فریاد شکسته ی رهایی 
طرح :بنی اسدی 
بامداد ,چهار شنبه ٢٨ آذ ر ١٣٥٨
ویژه نامه ی نیما 
این یکی از نخستین ویژه نامه های نیما در میان نشریات ایرانی بود که از آبان تا دیماه ١٣٥٨ در روزنامه ی بامداد در تهران منتشر شد  و در دهه های بعد با روز آمد هایی در سیمرغ لوس آنجلس ,ایرانیان واشینگتن و مانند آن تجدید چاپ شد یا برخی مطالب آن مورد مراجعه و اقتباس نشریات دیگر قرار گرفت 
برخی دیگر از بخش های ویژه نامه ی نیما برای بزرگداشت شاعر به تدرج باز نشر الکترونیکی 
خواهد شد تا به شکل نمونه هایی از پژوهش هایم به عنوان نیما شناس و نیماییست ,برا ی نسل نوی فرا نیمایی و دیگر شاعران و نو یسندگان ایران و همچنین کهن گرایان و ادیبان دیروز ,آشنایی بیشتری با آثار  و آرای 
تاثیر گذ ار نیمای یوش را فراهم آورد 
ف.س 
NIMALOGY:MAKH ULA
ما خ اولا ,فریاد شکسته ی رهایی 
٧/١
نیما تنها شاعر طبیعت نیست .او طبیعت را می آفریند و با گوش فرا دادنی پر وسواس به آن ,
آهنگ شعرش را در می یابد 
ویژه نامه نیما 
یادنامه ی بیستمین سالمرگ نیما یوشیج 
روزنامه بامداد , تهران ,چهارشنبه ٢٨ آذر ١٣٥٨
ماخ اولا مجموعه ی ٢٨ شعر نیما از ١٣٢٦ تا ١٣٣٥ است که سیر تکاملی نهایی شاعر را می نمایاند .نیما از تجربه ی قصه ی رنگ پریده , افسانه ی خانواده ی سرباز , مانلی و خانواده ی سریویلی, و منظومه های دیگر گذشته است . شعر های قدیم قلم انداز , طنز های حکایا ت و رباعی های آب در خو ابگه مورچگان را نوشته است .
روایت های گونه گون را پشت سر گذاشته است و به زبانی که نماینده ی چشمانی ژ رف بین و روش نگرشی تازه است و سنت شعر ی هزار ساله ی ایران و واژه ها و فرهنگ مفاهیم مازندران را به پشتوانه دارد و در نهایت فشردگی و ایجاز و نیز سادگی و صمیمیت است ,سخن می گوید و از فرهنگ و تصویرهای زادگاهش و رنج ها و درد های مردمش به جای معینی می رسد و اجتماع همروزگارش و درد های آن را به تحریر و تصویر می کند
ماخ اولا برای آشنایی و همپایی با شاعر تجربه ها و خطر کردن ها ما را به فراز و نشیب می کشاند
ماخ اولا پیکره ی رود بلند
می رود نا معلوم
می خروشد هر دم
می جهاند تن از سنگ به سنگ
چون فراری شده یی
که نمی جوید راه هموار
می تند سوی نشیب
می شتابد به فراز
می رود بی سامان
با شب تیره که با دیوانه
ص ٩
شعر های کتاب ماخ اولا قطعه هایی کوتاهند اما هر یک به صورت واحد هنری مشخصی از ساختمانی منسجم و محکم بر خوردآرندو دایره ی شعر ی او را با مقدمه یی کوبنده و پایان بندی یی که همدردی و همراهی بر می انگیزد پیوسته می دارند .شاعر تمامی احساسات اجتماعی است که در آن می زید و شعر ش نمایشگر عظمت  و گستردگی دنیای انسان های گرداگرد است بی آن که احساساتی شود و شعار بدهد که کسی در برابرش ایستاده است تا پرسش هایی را پاسخ بدهد و گاه که کسی نیست او همچنان به صورت تک گویی درد دل
می کند و آنگاه که بی امید و تنهاست و درد ها تلنبار شده است فریاد سر می دهد .فریاد رها شدن را, فریاد شکسته ی رهایی را.
فریاد من شکسته اگر در گلو و گر
فریاد من رسا
من از برای راه خلا ص خود و شما
فریاد می زنم
ص ٦٩
فریادش فریاد طفلان گریان, نالش مجروحان, جزع های تن بیماران ,بار بدوشان, زندانیان , زنان هرجایی و
قایق بانان اسیر توفان است و آنگاه که انسان هایش را بی آن که از آنان غافل باشد  دمی و ا می نهد . پرندگان جانورانش هستند که جزیی از کلام طبیعی او و طبیعت کلام اویند و و اشیایش هستند که اویند و نه آن , و همگی به حیاتی انسانی در آمده و شخصیتی انسانی داشته اند تا جهان فراگردش را کامل سازند
زیگ زایی که بالش خیسیده و پیش پیچیده است . آقا توکا که بیقرار است و همآواز مردی درون پنجره . داروگ که قاصد روزان ابری و بارانی است .شبگیر که در باقی شب می خواند .شباویز که مطرود می چرخد .شب پره ی ساحل نزدیک که راهش را گم کرده است وگ دار که توفان را خبر می دهد .شب تاب که از نهانجایش به ساحل سوسو می زند .
نیما تنها شاعر طبیعت نیست او طبیعت را می آفریند و با گوش فرا دادنی پر وسواس به آن , آهنگ شعرش را در می یابد .طبیعت شعر نیما ریتمی آشنا دارد .
ری را که چون صدای خفه یی است یا صدایی گنگ که از دورها به گوش می آید
ری را صدا می آید امشب
از پشت کاچ که بند آب
برق سیاه تابش از خراب
در چشم می کشاند
گویا کسی ست که می خواند
ص ٤٣
دو دوک دوکا که یاد آور یک تصنیف مازندرانی است ,صدای آقا توکاست که به هموازی آمده است
هم از آن گونه کان می بود
زمردی در درون پنجره پر می شود آوا
دو دوک دوکا ! آقا توکا ! چه کارت بود با من
در این تاریک دل شب ,نه ازو بر جای خود چیزی قرارش
ص ١٣
و شب پره ی ساحل نزدیک نیز در این گروه همخوانان راه گم کرده و تنهاست
چوک و چوک ١... گم کرده راهش در شب تاریک
شب پره ی ساحل نزدیک
دم بدم می کوبد بر شیشه
ص ٥٥
و سوسک سیاه , سیو لشه , نیز نقشی همسان در این میان دارد
تی تیک تی تیک
در این کران ساحل و به نیمه شب
نک می زند سیو لشه
روی شیشه
ص ٥٧
طبیعت نه به چشم که بر گوش و جان و روان می کوبد  و موزون می نماید اما نه آن چنان که کهنه گرایان به آن معتادند
در ماخ اولا نیما هم امیدوار و هم نا شا د و نه نومید است و نه شاد . باران ره اوردی برای خزندگان  و جهندگان دارد  و باد ویرانگر است . از شبش دمی باقی است چه شبگیر می خواند اما شب تابش نیز به ساحل سوسو
می زند .قایق بانش در اندیشه ی هراسناک سفر دریا و کشمکش موج است اما به حسرت و وسوسه است که کاش باز راهش بر خطه ی دریای گران می افتاد .هموازی توکا و مرد درون پنجره نیز نماینده ی دیگر این دو گانگی روانی مرد خطر کردن هاست .نیما گهگاه به مرگ نیز می اندیشد .خطوط  ته نشسته اش را به سفارش های مرگ می بیند .جهان چون مرده یی در گور است و جایگاه زمین تنگ است و عمرش دم پاییزی دارد . شادی, نومیدی و
مرگ اندیشی جزیی از روال اندیشگی شاعر است که سال ها در شعر راه داشته و نماد ها و اسطوره های او را ساخته است . نیز این نماد ها و اسطوره ها جزیی از مرده ریگ اوست که برای رهروان راهش در شعر امروز گذارده است .
رود, دریا , ابر , باران ,باد ,جنگل  نیز قسمتی ازعوامل نیمایی اند . این ها همه نه کشف های او , بل
آفریده های های اویند که جملگی در شب سر گردانند و شبانه های نیما را سر داده اند .
شب دیوانه , وحشت زا , تاریک دل ,ظلممانی , تاریکی آور , پر حادثه ,با جاده های خاموش ,زنان و کودکان گریزان , ساحل شکسته ی تسلیم, اتاق بی چراغ که مهتابش صورتی چرکین دارد و سحر,نگران ایستاده است و هر چه هست تنهاست
با تنش گرم بیابان دراز
مرده را ماند در گورش تنگ
به دل سوخته ی من ماند
به  تنم خسته که می سوزد از هیبت تب
هست شب. آری شب
ص ٤١
در این  شب تیره و جهان مرده است که کوه ها ابر بر پشت اند .رود دیوانه می خروشد . دریای خروشان و گران ,از خشم مشت به چهره می زند .آسمان ابر اندود است .خانه ابری ست و ابر بارانش گرفته است . باد می کو بد 
می خروشد , می کوشد , خرد و خراب و مست است , و همه ی دنیا , خرد و خراب از باد است .جنگلش  در ظلممت شب فرو رفته است و باران که نیست و کشتگاه خشک است اما در این هنگامه ی شبانه نیمایی ست که آزاکو ,صبح را هدیه می آورد
زرد ها بی خود قرمز نشده اند
قرمزی رنگ نیانداخته است
بی خودی بر دیوار
صبح پیدا شده از آن طرف کوه ازکو
ص ٧١
نیما خود در همه ی شعر ها حضوری دائم دارد .ماخ اولا  که با صدای موجش داستانی را که حاصلش درد است می گوید .کک کی ,گاو نر و ورضایی که گردن فراز و پر توان فریاد می زند . سنگ پشت پیر که کنار رود خانه چشم انتظار آفتاب است و چشم انتظار هما وا زا ن است 
و کسی که از پشت کاچ می خواند ری را ...که چون صدایی خفه است یا صدایی که از دوردست به گوش
می رسد و تمامی آن پرندگان که با آواز های غم انگیز همخوانی می کنند
ماخ اولا دفتر کاملی از شعر های خوب نیمایی است با ویژگی هایی که بنیان پر توان شعر امروز را در سنت, تجربه ,گستردگی, انسان  دوستی,درد های اجتماعی ,ژ رف نگری و نو اندیشی می نمایاند
با سراییدن گنگ آبش
زاشنایی ماخ اولا راست پیام
وز ره مقصد معلومش حرف
می رود لیکن او
به هر آن ره که بر آن می گذرد
همچو بیگانه که بر بیگانه
می رود نآ معلوم
می خروشد هر دم
تا کجاش آبشخور
همچو بیرون شدگان از خانه
ص ١٠
*نیما یوشیج :ماخ اولا ,شمس تبریز ١٣٤٤
:واژه نامه
...
ادامه دارد 

No comments:

Post a Comment