پیش از گذشتن از شب
فانوسی می شوم
در دست های خسته ات
تا با چهره ات
یکی شوم
و خسته گی تو
در حرکت مداوم فانوس
امشب
رقص تازه یی خواهد شد
در دوباره ی راه
تا بامداد به دیدارم بیا
با آواز خروسان خزر
فانوس را کنار راه می گذ ارم
فرامرز سلیمانی
فانوسی می شوم
در دست های خسته ات
تا با چهره ات
یکی شوم
و خسته گی تو
در حرکت مداوم فانوس
امشب
رقص تازه یی خواهد شد
در دوباره ی راه
تا بامداد به دیدارم بیا
با آواز خروسان خزر
فانوس را کنار راه می گذ ارم
فرامرز سلیمانی
Before passing the night
I became a lantern
In your weary hands
To unite
With your face
And your weariness
in the constant move of lantern
Becomes a new dance
Tonight
in the rerun of the road.
Come to see me to the morning
With the song of roosters of Khazar
I leave the lantern besides the road
Faramarz Soleimani
No comments:
Post a Comment