Monday, March 3, 2014

A*SH*N*A:NOSRATOLAH MASOUDI


A*SH*N*A
NOSRATOLAH MASOUDIنصرت اله مسعودی 

عروس كاشیهای آبی

بخت خود را
با آن روسريِ سبز
كه از دست فرشته‌ها قاپيده بودی
به گياهان نورس كنار ِعالی قاپو گره زدی
و بخت مرا
به هيچ.

آخر شه‌زاده‌ي شهر خارستان
جز تاجی از خار
و پاييزی در چشم
كه چيزی نبايد داشته باشد.
بخت مرا
به هر چه مي‌خواهی گره بزن
امّا بدان
كه آنقدر تكه تكه خيالت را
به در وُ ديوار كوبيده‌ام
كه خدا هم فرصت جمع‌ كردن‌شان را ندارد.
و آنقدر
در تنهايی لبانت را خوانده‌ام
كه باغ‌هاي گيلاس
حتي يك شب
دست از سر خواب‌های من بر نمي‌دارند.
آی عروس باران‌های نم‌نم ِسی وُسه پل وُ
شكوهِ برهنه‌ی كاشی‌ها بعد از باران
مرا در يكي از خواب‌هايم
هزار سالِ پيش
كنار چناری در چهارباغ بالا
دفن كرده‌اند.

نصرت الله مسعودی

No comments:

Post a Comment