Saturday, October 5, 2013

فرامرز سلیمانی / عمران صلاحی : دو نامهLETTERS



فرا مرز سلیمانی و عمران صلاحی
عکس از : موج
نیویورک ,به تاریخ ٥ جون ١٩٩١
نامه وارده به آقای حکایتی نسبتن عزیز
سالهاست که به ما بند کرده ای . آن چنان که همه فکر می کنند صفحه ی حالا حکایت ماست را هم خودمان
 می نویسیم اما ا زطرفی منتظر بودیم تا گوشه رینگ بوکس گیرت بیندازیم و یک هوک چپ به چانه دراز و چهار گوشت بنوازیم و سبیلت را کج و معوج کنیم خوشبختانه الان اسباب معامله فراهم شده ان هم چه معامله ای .
عرض می شود در شماره ٤٠ جریده شریفه دنیای سخن فروردین و اردیبهشت ٧٠ ,صفحه ٢٧, ستون سوم , سطر ٤ و ٥ نوشته ای : ...آقای دریا بندری نام دکتروف نویسنده رمان دکتروف را به نام پزشکزاد ترجمه می کرد !
در صفحه ١٩٦ کتاب من ,آوازهای ایرانی,به نگار ١٣٦٨,سطر ٧ و ٨ آمده است :آسمون ریسمون ایرج پزشکزاد ,عمو زاده گرامی دکتروف .
از آنجا که در ولایت ما کپی رایت رایج نیست و از قاپی رایت استفاده می شود ,نمی دانم این را ما از دست تو قاپ زده ایم یا تو از دست ما . ولی حرامت باشد بی چشم و رو .این شعر اصلن به تو و شادی کودکانه ات تقدیم شده بود ,در همان کتاب, صفحه ی٢١٠ . البته چون تاریخ آن کتاب و این نوشته به هم نزدیک است و فقط دو سال تفاوت دارد نمی شود قضاوت نهایی کرد .تازه جمله تو یک گوشتکوب اضافه دارد که آن را هم به عنوان پیشدستی به خودت تقدیم می کنم (!) که صلاحیتش را داری. راستی یک چیزی یادت رفت بگویی و آن تفاوت کلیدرمن ایرانی به معنای آقای کلیدر ,با کلیدرمن موسیقی دان . و آن اینست که کلیدر من با موسیقی اش حرف می زند و کلیدرمن ما با حرفش موسیقی می نوازد .
نیست امید صلاحی ز فساد حافظ
چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم
بدون احترام فراوان : شاعر گمنام
 جواب عمران به این نامه +
سلام به دکتر فرامرز سلیمانی سابق
مقدمه نامه ای را که برای دوستی دیگر نوشته ام برای تو هم می نویسم .
سعدی علیه الرحمه می گوید بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت .و حالا  صلاحی علیه العلنه می فرماید گرفتاریهای گوناگون چنانم از خط خارجم کرد که فرصت نامه نوشتنم از دست برفت .
در مدتی که نتوانسته ام برایت نامه بنویسم ,از ادبیات به پزشکی پرداخته ام ,بر خلاف تو ! شکستگی پای عیال
و عملیات جراحی لثه خودم و عمل آپاندیسیت بنده زاده ,یاشار که پشت سر هم پیش آمد , به جای مجا مع ادبی,پایم را به مجا مع پزشکی باز کرد .یک عمل جراحی هم روی خانه انجام دادیم از بابت رنگ و این مسایل . در همین هیر و ویر به خاطر بعضی از روغن سوزیها ! ناچار شدم سفارش یکی از کارگردانان تلویزیون را برای نوشتن برنامه ای در باره هنر کاریکاتور بپذیرم که دو ماه شب و روزم را گرفت . سنگ بزرگی بود و علامت نزدن .البته اینها هیچ ربطی به تو ندارد . فقط خواستم نامه را تا این جا پر کنم که گفته اند کار نیکو کردن از پرکردن است .
فرامرز عزیز , جا یت به شدت در اینجا خالی است .خیلیها سرا غت را از من می گیرند ,از جمله ذاکری آدینه .
زدی ضربتی ضربتی نوش کن ! به خیالت ما را گوشه رینگ انداخته ای و مشتی به چانه درازمان نواخته ای .حالا که آینطور است پس بگیر که آمد ! اولین با ر من کلمه پزشکزاد را معادل دکتروف آوردم .در یکی از جلسات سه شنبه .چندین شاهد عادل و بالغ هم دارم ! و از ان جا به کتاب آوازهای ایرانی راه یافته است که ما به روی مبارک نیاوردیم .با شعری که تقدیم کردی حق به حق دار رسید ! خیال کردی این هم کفش است که دستمان,ببخشید پا یمان به آن نرسد ؟!.آن نکته ات درباره کلیدرمن بسیا ر جالب بود .یادم رفت به دولت آبادی بگویم .این دفعه که دیدمش می گویم .ناهید اسدی پور چند روزی به ایران آمده بود و شبی در منزل محمود دور هم بودیم و جای تو و بیژن خان بسیارخالی بود و خیلی ذکر خیرتان بود .تازه چه کار کردی؟ خیال آمدن نداری؟به دوستان سلامم را برسان مخصوصن به اسدی پور.از اینجا هم محیط و میزانی و گودرزی و جلالی و مفتون و دیگران برایت سلام دارند .
راستی  قرار بود یک شعر ترکی را با ترجمه اش در ایران به تو بدهم که رفتی و فکر کردی از دستش خلا ص شده ای .آن را هم برایت می فرستم و روی ماهت را می بوسم
به امید دیدار
عمران
٩/٧/٧٠
تهران
از  حاشیه های کتاب : آواز های ایرانی 

No comments:

Post a Comment