Sunday, August 4, 2013

جهان سپیده می زند با پیرهنی سپید

جهان سپیده می زند در شب سپید جامگان 
.
با پیرهنی سپید از باد می گذرم 
از نگاه مردم می گذ رم در هجوم عصر 
خیابانغرقه می شود  در بوی تن ها شان 
که به پیرهن هاشان ماسیده است 
ببین که این گیتار زن خاموش 
چگونه نوازش می کند 
ساز تنهایش را 
وقتی با جامه یی سپید 
چرخ می زند 
تا با دستانش عشق را تصویر کند 
و پیرهن سپید باد 
از خیابان و نگاه می گذرد 
تادر بوی تن های مردان و زنان 
طنین اندازد 
پرندگان سپید می تپند 
در پیرهنان سپید 
آواز سپیده سر می زند 
چرخ می زند دستان مرد 
گرد جامه یی سپید  
که گیتار زن مغموم 
روی سیم های سیمینش تصویر می کند 
و فریاد نوازشی 
بر ایوان گیسوت 
تا در مهتاب 
شیپوری سپیدی بر آن می آویزم 

No comments:

Post a Comment