Sunday, August 4, 2013

کوتاه که می وزم

١
کوتاه که می وزم 
قصد گیسوت دارم 
شانه هات 
اگر بگذارد 
٢
رنگین کمان به گیسو زدی 
به خالص آفتاب و 
دره ی مه 
پنهانی ی ابر های پیش از بامداد 
و باز گشتنت 
یک خرمن رنگین کمان 
با خود آورد 
به راه بامدادی 
٣
آفتاب پریشان و 
بامداد ایوان 
شیپوری خاموش 
در آغوش باد 
خفته بود 
٤
پاییز بود که یک بغل رنگین کمان اوده بود و 
ایوان آفتابی شد 
٥
توفان که آمد 
همه را با خود برد 
تنها عشق 
با یک دسته گل 
در خم خیابان ایستاده بود
۶
حالا این تب بلند را با چه اندازه بگیرم
کوتاه که می وزم
٧
جهان سپیده می زند
زیر پیرهنت
در شب سپید جامگان
...

1 comment:

  1. Jalil Gheisari درود استادو...روشنایی از شاخصه های کارشماست :آیینه ،روز ،روشنا ،دریا و..

    ReplyDelete