زهره خالقى
در ناستالژیای آینده
مثل عکسی که روی عکسی می افتد
گفتی که حال دگرگون می شود
پس در حضور من
بوی خوش دگرگونی می زاید
و در گذشته ی غایب
تنها با گذشته ی غایب
در خاک و دریا و فرادریاها
که عشق همیشه حا ضر بود
اما هنوز من نبود در هنوز تو
پس در حضور اینجا و اکنون است
که ما دگرگون می شویم
و باز دو باره می شویم
در نا ستا لژ یای آینده
مثل عکسی بر روی عکسی تا ر
7.9
Jalil Gheisari درود استاد ریکور می گوید تنها هنری که میتواند با استعاره هاش آینده را به اکنون بیاورد شعر است و شما از ناستا لژیا آینده در اینجا گفتید و و از گذشته و دریا که از عناصر بارز سبکی شماست این دریا و شاید به کودکی هاتان مرتبط باشد و شمال و...زمان ها به هم در می آمیزند در این شعر و یک شعر کائناتی فلسفی گونه است با چربش شاعرانگی در تمام سطور البته فلسفه با پرسش هستی آغاز می شود و شعر با چونگی هستی در آنچه که باید باشد شاعر انچه را که می بیند نمی خواهد و انچه را که می خواهد نمی بیند و در اینجاست که شعر و اسطوره زاییده می شوند .بر قرار بمانید استاد
ReplyDelete