Thursday, January 3, 2013

AVAZHAYE IRANI: قصه تالاب

فرامرز سلیمانی:آوازهای ایرانی، نشر به نگار ۱۳۶۸
و عشق 
گلوله ی صیاد بود .
با باد
 زمزمه ی نیزار 
و گیسوی سپید البرز 
بر آب 
افشان بود .
و عشق 
گلوله ی صیاد بود 
در بال های چنگر .
کمین 
 سرخوش و شا د 
و فریاد صیاد 
که مرغا بیان واژگونه را 
نظاره می کرد .
تالاب 
هزار دایره شد 
تالاب انزلی
« از «آبکنار
تا پیش چشم کوه دوید 
و لاژ ورد گل آلود آسمان 
بر قایق زمستان 
نشسته بود .
بهمن
: ستاره می ساخت 
"ملوان " -
به آب می زند 
دریا تنهاست 
صدای پوک گلوله آمد 
گاهی 
پیشانی بلند کوه 
به سرخی می زد 
رضا 
ناراضی بود 
 وقتی پاروها شکست - 
پرنده ها 
پناه خود را خالی کردند 
ماشین که خلوت آنان را برد 
ناله 
در گلوی نزار 
مرد .
امروز 
مرغابیان 
بوی غریبه شنیدند 
کومه 
بوی غریبه داشت .
غلام 
ماهی سیاه درشت 
با دوستان 
بر قایق خسته شان :
- تی جانا قربان -
-تی بلا می سر-
تی نازا قربان - 
حرف کویر بود 
و شن ها 
شناور بودند 
بوی رمل می آمد 
کویریان غریب 
بهمن و احمد- 
با یاد دریای خشک خود 
خوش بودند 
پاهای چوبی کوه 
در آب بود 
حمید
 پسرکی شیطان 
که قایق واژگون را 
دوست تر دا شت! 
وقتی قایق بر گشت 
آسمان فرو ریخت 
نی ها 
در آبی ها 
ریشه دواندند 
صیاد 
با تفنگش شیرجه زد 
مرغابیان خندیدند 
و چنگرها 
برای جوجکان خود می گفتند 
با چشمان خود 
صیاد را دیدند 
که با کلاه و کفش و جامه و تفنگ 
! البته تفنگ پر 
در آب ها 
دست و پا می زد .
تفنگ من کو ؟
حسین داد می زد 
آهای 
تفنگ من !
کسی 
میان آب 
جان خود را 
.می جست 
و عشق 
گلوله ی صیاد بود 
هراس پرنده 
 در چشمان مان 
 نشست 
را ویان گیلک 
در گوش ها مان 
: قصه های تازه می گفتند 
 اصغر که رفت
پایه پل های پیر 
زنگ زد
علی سبیل
هنرپیشه شد
«مول»
تاب نیاورد
شاپور و احمد
 شاگرد شیلات شدند
خانه های سازمانی
درزمین طیاره
روییدند
سپیدکنار »
پیرشد
«زیباکنار»
اسیر.
ماهی
مطابق میل شهری ها
پرورشی شد
شمال هم 
!شمال سابق
دستان بیدار تالاب
جان تازه داشت.
و عشق
آتش بود
بر هیأت هیزم.
--تالاب انزلی--
دی۱۳۶۴

2 comments:

  1. شعر آوازهای ایرانی، از شعرهای بسیار زیبای استاد فرامرز سلیمانی، بیناگزار زبان موج سوم در ادبیات معاصر است که در تالاب انزلی سروده شده و اشاره ای هم به آبکنار دارد. این شعر در مجموعه شعر آوازهای ایرانی، نشر به نگار در سال ۱۳۶۸ انتشار یافته است و هدیه استاد به همه آبکناریهای گرامی ماست. (مهرداد آبکناری)

    ReplyDelete

  2. توسط م-آبکناری در دی ۱۶, ۱۳۹۱ | پاسخ
    با سلام و ادب
    زیبا بود و حس خوبی را به من منتقل کرد. من دلنوشته ای دارم با نام کوچه های شعر که ایگونه آغاز می شود :
    گاهی فکر میکنم
    در کوچه های شعر
    زاده شدیم و
    بر بال ستاره ایستاده ایم
    که اینگونه
    خوشه ها در سرزمین من
    پر بار و سر به زیر
    می رقصد و
    شعر می خواند
    زیر لب
    . . .
    در این دلنوشته حس غریبی داشتم که امروز همان احساس را با شعر استاد سلیمانی مجددا تجربه کردم امیدوارم کارهای دیگری از استاد را نیز منتشر کنید
    شاد زی سایه دار
    توسط مهرداد آبکناری در دی ۱۶, ۱۳۹۱ | پاسخ
    م. آبکناری عزیز
    با سلام و چاق سلامتی های گرم.
    این شعر شما هم بدجوری به دلم نشست. لابد می دانی ما ایرانی ها تشویق و مهرورزی مان را همینگونه اعلام می کنیم. بجای آنکه بگوئیم، چه زیبا به دلم نشست، می گوئیم بدجوری به دلمان نشست. و یا اگر بخواهیم تعریف از هنر کسی بکنیم می گوئیم فلان فلان شده، عجب فی المثل صدایی دارد… بگذریم. نکته دیگر اینکه، استاد این کوچک را با نام م. آبکناری نام می برد. امیدوارم این شعر زیبای شما را به پای من ننویسد و یا گمان نبرد که این شما همان من کوچکم.
    از دیدنتان با چنین شعر زیبایی خوشحال شدم
    توسط فاطمه مومنی در دی ۱۷, ۱۳۹۱ | پاسخ
    سلام به استاد عزیزدکتر سلیمانی
    از این شعر بسیار زیبایتان خیلی خیلی خوشم آمد
    واقعا خسته نباشید،نمیدانم چرا؟ولی هنگام خواندن این اشعار زیبا احساس قریب وعجیبی داشتم وچندین بارهم خواندمش اما سیر نشدم،خیلی به دلم نشست.
    از آقای مهردادهم ممنونم که استادان چون شما را
    به ما میشناساندوفکر میکنم ارتباط با این سایت آبکنار رااز این بن بست بودن درآورده است.موفق باشید.
    توسط سینا شفیع زاده در دی ۱۷, ۱۳۹۱ | پاسخ
    سلام، مهرداد عزیز ضمن تشکر به خاطر بازتاب این شعر خوب آقای سلیمانی و در خواست برای ارائه بیشتر کار هایی از این دست .اما این پیش در آمد شعر م.آبکناری عزیز حقیقتا در نوع خود عالیست.بنده کمترین به شخصه زیاد شعر نو نمی خوانم چون چندان تشبیهات آن را متوجه نمی شوم یا شاید احساس من را بر نمی انگیزد ( و البته که شعر نو بی نظیر هم داریم )اما این قطعه کوتاه م آبکناری معنا دارد “خوشه ها در سرزمین من پر بار و سر به زیر می رقصند”حس دارد تشبیه مناسبی است از وقار، متانت دانایی و شاد خواری و شادی خواهی مردم سرزمین من.امید وارم م آبکناری فرصت خواندن این شعر را بصورت کامل از ما نگیرد. شاد باشید

    ReplyDelete