دور میدان که می زدیم نمی دانستیم تازه آغاز کرده بودیم که دور میدان بزنیم ان شب یا که دور میدان هم به پایان آمده بود که تو گفتی می روی که باز گردی و ان شب در بازگشت میدان چه خالی بود در دست ها ما ن مثل میدانی که در حال بازگشت بود در شگفت و ناباور و حالا تلفن دستی ام دا شت زنگ می زدجرینگ و جرینگ تا خبر را بی پروا به من برساند
No comments:
Post a Comment