Monday, March 4, 2019

دست هات را کجا پیدا کنم





صبح که بیدار شدم
دنبال دست هات می گشتم
اما آفتاب ناگهان سرک کشید
و من دست هام را پس کشیدم
تا خبر چینان بر دیوارهای شهر ننویسند 
سرخسی میهمان روی دیوار می خزید
سرخس را به اتاقم دعوت کردم
در باغچه آفتاب گردان یخ زده بود
و دانه ها ی سرگردان
در رقصی پریشان با آفتاب روانه بودند
ماه بهمن در راه است
و روزنه ی زیر سقف
بالاتر از پنجره ی بسته
پس دست هات را کجا پیدا کنم
حالا که هر روز بی آتش و آفتاب می گردم
اما چرا
آفتاب ناگهان سرک کشیده بود
قطارها را بگذار تا زیر سیمان ها بمانند
جغرافیای عشق رابگذار تا دیگران
در نقشه ای قدیمی
توی جیب هاشان
پنهان کنند
و تاریکی پنجره
و روزن آفتابی
نگران آفتابگردان های یخ زده
ماه بهمن بود یا ماه آوریل
که الیوت گفت
بی رحم ترین ماه هاست
یا زمستان آغاز وبی پایان
بگذار زمستان و آفتابگردان
در زیر برف
و اه های سیمانی
مغازله کنند
کسی را پروای تاریکی نیست
کسی را
هرگز
پروای تاریکی نیست
باز هم به سراغ این کلمات خواهم امد
در اوا ز های آهنی
یا شاید
در ماه بهمن
که آغاز و بی پایانی جاری است
باز هم می دانم
که این کلمات
سراغ مرا
از تو می گیرند
بیرون مته های قاتل
به جان خیابان افتاده اند
درون اما سرشار عشق است
و تنها دست های تو
که نیست
من تارمي آفتاب را لمس می کنم
با دست هام
که آفتابگردان زمستانی ست
زهره خالقي 2019

پشت پنجره






شب که دیروز می شود
می روم پشت پنجره و
خیابان را می نگرم
که در هنوز عاشقی
بیدار مانده است 
و دارد با خود زمزمه می کند
شب عاشق آیا همیشه اینگونه دیروز می شود
هزار چهره
پشت پنجره
شکل خیابان دیروز ند
هزار خیابان که به پنجره خیره مانده اند
زهره خالقي

Real love




PoemPainting by Zohreh Khaleghi
Even if my last day comes and
The death takes me in its arms
In front of my eyes
I'll see the day I spent with you
After you
I locked my heart for loves
I lived that day
Like a thousand And One years with you
When they ask me
What's your last wish ?
I hope they see everything
In my eyes
Even if I die
My eyes won't be opened
I still hear
The words that you told me
Do not touch my love
Let it stay
So that people understand
Who doesn't know the real love

خیابان خلوت و خالی ست




خیابان خلوت و خالی ست 

وقتی که تنهایی 
از نرده های آهنی می گذری 
سنگین از پله های سنگی می گذری 
و راهروی نمناکی در باران 
نیمکت آهنی همسایه خالی ست
تنها لابه ی سگی و
دود سیگاری که فضا را پر کرده است
گاهی کسی از انزوای میهن خبر می دهد
و تو می اندیشی
که دیگر صدای او را نمی شنوی
یا کسی از ولایت دیگر می آید
و ممکنست این آخرین دیدارتان باشد
یا دوستی در آشپز خانه بر زمین می افتد
یا شاعری که می رود
و شعر هایش تنها می ماند
تنها دیواری می ماند
که بر آن دست می سایی
و نمی دانی که آیا بالا می روی یا
پایین می ایی
و در اساس چرا می ایی یا که می روی
مثل کتابی که کسی می نویسد
و در یک نسخه پشت سر می گذارد
وقتی که تنهایی
خیابان همیشه خلوت و خالی ست
دستی به سایه ی شب مي كشم
زهره خالقي

your scent





Love wears your scent/ Road,the scent of love/ Where is my boat/ To write with you/ Geography of the world

Zohreh Khaleghi
عشق عطر تو را دارد
راه عطر عشق
قایق من کو
تا جغرافیای عاشقی را
با تو بنویسم
زهره خالقی

رویا م





Painting by Zohreh Khaleghi
به رویا م
پیرهن طلایی پوشیدم
زمین دور و برم خاکستری شد
می لرزیدم 
می تکاندمت
می خندیدی و
بیدار نبودی
درها و پنجره ها بسته بود
پیرهنم را از تنم به در آوردم
پیرهنم خاکستری شد
سه شنبه توی چشمانم بود
دوشنبه آمدی با غزلی عاشقانه نظاره ام کردی
هنوز حنجره ام را می جستم
تا با آواز تو یکی شوم
سه شنبه توی چشم هایم می خندید
دو شنبه
خیره و خلوت
چشمانت را پاس می دا شت
بال می زدم روی ما گنولیا ها
پیرهن طلایی تنم نبود
و خاکستر ها
از روی آتش عتیق کناری رفته بود
تا تو را می اندیشید
زهره خالقی

خلاصه ام کن



PoemPainting By Zohreh Khaleghi
نگاهم 
تو را می آفریند 
و در آفرینش نگاه 
نگاهت 
مرا می آفریند
خلاصه ام کن
تا دمی نگاهم را
در نگاهت فرو بندم
زهره خالقي

The Rambtrandt of FASHION



Karl Lagerfeld: Ein sehr charismatischer Mensch, eine absolute Ikone, schlichtweg ein ganz großer Geist den die Welt verloren hat. Seine Mode wird die Welt weiterhin über Generationen bekleiden und er hat Chanel wiederbelebt zu dem was sie heute sind, er hat sie neu erfunden. Ruhe in Frieden !🖤
So chic, sharp and unquestionable ! The Rambtrandt of FASHION !
And in the end, real life catches up and we all leave this world with all of the excessive material things behind...

عكس‌ها توى جعبه‌ها




از ميان‌مان يكى را انتخاب كرديم 
كه يكى از ما بود
و شكل هيچ‌كدام نبود
و عكس‌ها
توى جعبه‌ها
هلهله مى‌كردند.

زهره خالقی

زنی عاشق




Arusa by Zohreh Khaleghi
دنیا را دیدم
زیر تخت خواب زنی
عاشق
بوی کهنه ی سیگارش
شبیه
رخوت آهسته ی یک نگاه
زنی که
با هیچ بوسه یی
شیهه ی عاشقانه نخواهد کشید
شعرنقاشی زهره خالقی

I love you






پرواز عشق را پایانی نیست
تنها دستانی که همیشه تنهایی را به پایان می برند
زهره خالقی 
Saying I love you
Would never be the last word
As there is no end for love
These letters too
In sealed bottles
Are not the last letters
I throw at the sea
As there in no end for message of love
And the waiting sea gulls
In the vast shore
Do not think of the last flight
as there is no end for flight of love
There are only hands to bring loneliness to the end.
Zohreh Khaleghi

Arzu






Best time with bestie A to Z🤗💕
Arzu &Zohreh

چشم سوم شعر




وقتی که شعری می نویسم توام
وقتی که شعرم را می خوانی منی
و ما در درگاه می ایستیم
تا با چشم سوم شعر به بالای جهان بنگریم
زهره خالقی

Morning time





Early morning run can feel so invigorating 🏃‍♀️🏃‍♀️
دويدن در هواي سرد خيلي لذت داره