Saturday, December 15, 2018

MAGNOLIA IS MAGNIFICENT






ماگنولیا به عنوان گل رسمی پرچم ایالت لوییزیانا در آب و هوای نیم استوایی نیو آورلینز و لوییزیانا یک درخت گل 
بها ره است اما از میان تیره های گوناگون این گیاه , برخی مانند ماگنولیای ژاپنی از بهمن و اسفند و فستیوال 
ما ردی گرا شروع  به گل دادن می کند و در خانه و خیابان می توان گل متشخص آن را دید و عطر آن را حس کرد خاصه اگر در آفتاب باشد 
انواع دیگر این خانواده هم حتا اگر به اندازه ی یک ساقه ی باریک باشند در فصل های دیگر گل می دهند و مثل سرو و کاج , منتها به عنوان یک گل , چهار فصل هستند .
ماگنولیا احتمالن نخستین گل  تاریخ است  که عمر آن به ۱,۳۰۰ میلیون سال می رسد و امروزه تمام جهان و به ویژه در شرق و جنوب آمریکا رواج دارد و شکل معمول آن در نیو آورلینز که مشابه ماگنولیای شمال ایران است به نام ماگنولیای جنوبی خوانده می شود.      

Big Easy





And the big city
Is our Big Easy
In the middle of Bohemia !

Tuesday, October 23, 2018

Liberating beauty of earth





I Am New Orleans Poet
Liberating beauty of earth
or scent of rainbow
in fall.
Arts and rain
to paint turtles and frogs
on the pond.
"Who is he that lies on the shores beyond
Stretched on his back
Smoking silver-burnt olive leaves?"
Zohreh Khaleghi

Saturday, October 20, 2018

Love is a trust of untrusted





I Am New Orleans Poet 
I walk in the desert
Love is a trust of untrusted
But if you don't trust love
Who can you trust?
The sky is coming down
On the roof
The roof coming down
To the earth
And the earth stretches trembling
With sky.
Who can you echo
In the void
When This love is not
Trusted
No more?
I walk lonely in the desert.
Zohreh Khaleghi

Sunday, May 20, 2018

POETRY IS TIME MAKER




POETRY IS TIME MAKER


                                                                   Zohreh Khaleghi
شعر هاى هر دوران زندگى شاعر نمودار آ ن دوران اند و تصوير شاعر درًآن دوران . همانند تصاويرى كه دور بين هاى عكاسى و يا بوم نقاش از او در گذران دوران ثبت كرده اند گيرم اين جا كلام است و رنگ كه در ثبت تصوير شاعر و دوران شاعر و نيز تصوير شاعر در دوران او مى كوشد و اين ها همه زندگينامه ى شاعر و زندگينامه ى يك دوران را نقش مى زند البته گاه اين نقش ها ساده و سطحى و روزمره و زودگذرند و گاه از پوسته و ظاهر مى گذرند و ژرفا مى گيرند و ماندگار تر از روزنامه ها و رايگان نامه هاى اين روزگارند كه زود از دست مى روند و فراموش مى شوند
شاعر روزگار ما با شعر و كلامش دوران را مي سازد و شعر و كلام ژرف شاعر دورانساز است

Thursday, May 3, 2018

دست پيش مى آورم





دست پيش مى آورم
با واژه يى
فراز هر واژه ى تازه يى 
تا آسمان
كه دست پيش مى آورد
به رنگ عشق
حالا تو بگو 
حالا دستان بی قرار تو
در تو در تو هاى بهار
راهى ى گم
در گيجى ى عطر ى غريب
عطرى غريب
در واژه هاى تازه
دستى پيش مى برد
تا آستان آسمان
حالا تو بگو
به ساده گى آن عطرغريب
كه گيج مى زند 
گرد دستان عاشق مان
حالا تو بگو...
زهره خالقی

Saturday, April 28, 2018

رنگین کمان همیشه بال می زند



گاهی دریا دیر میشود
گاه باغ
 در بعدازظهر خسته می خوابد
اما
 رنگین کمان همیشه بال می زند
زهره خالقی

I am New Orleans Poet




We are not a rest area on highway 
We are history
We are France,Spain and America
Nativecajuncreolafrican
On the river or lake
We are live oaks and magnolias
Saint Pelicans
Now sing along with me:
The moon lives leisurely 
On the bridge
And underneath there is 
A young lady with a young man 
Holding up a sign in street:
Hungry and homeless
and their dogs
waiting for the best dog food in town
I am New Orleans Poet ...
Zohreh Khaleghi

Tuesday, April 24, 2018

اگر دوباره زاده شدم



poempainting by Zohreh Khaleghi

می پرسد 
اگر دوباره زاده شدم 
چه می کردم 
می دانم که به جست و جوی او می گشتم 
اما تنها به با همی 
این دفتر و دستک پاره 
تنها برای آنان که 
عاشق نیستند 
زیرا عشق زخمی همیشه گی ست 
که تنها 
در زخم همیشه گی 
آشیان دارد
زهره خالقی

Monday, April 23, 2018

هر روز نو یک حادثه است


هر روز نو 
یک حادثه است 
که آفتاب 
پوست می اندازد 
در دستان عاشق ما 
هر روز نو
یک حادثه است
هر حادثه
شعر ی نو
برای تو
زهره خالقى

Friday, April 20, 2018

The world is realm of dreams









The world is realm of dreams
Zohreh Khaleghi


روياى ديگرى كه روياى ديگرى مى زايد روياى ديگر- ى و باورى اگر هست در همين يى هست كه دنيا اقليم رويا هاست در لباس مبدل واقعيت ها ... كه دنيا در لباس مبدل است و شكى اگر هست در همين است هست زيرا تنها همين است هست كه هر چه دست دراز مى كنيم به آن دست نمى يابیم 
در راه ها
كسى كه با ما راه مى آيد
هرگز با ما همراه نيست 
زيرا كه راه
راه نيست 
همراه نيست 
و راه و همراه 
تنها شبحى ست
در مه 
كه شبح ما را در مه نقش مى كند
تا بر آن
نام واقعيت نهد
هيچ چيز واقعى نيست 
نه هيچ چيز واقعى نيست

 زهره خالقى

Tuesday, April 17, 2018

هر روز گم می شویم




هر روز گم می شویم 
در پرده ها 
و صورتی 
هر روز 
خود را 
در واژه ها و رنگ می یا بیم 
و واژه ها 
و رنگ 
نقش خود را   
 در پرده های مصور ما می یابند
صورتی 
و 
ناب
هر روز عاشقانه 
در نقطه های نام مان گم می شویم  
تا خط ها ما را به خانه ما ن برد
و خط ها و نقطه
با ما گم میشود
در پرده ها
و
صورتی
.
تا حصار فرو ریزد
هر روز
دیوار ها
و راه را
بر می چینیم
و چهره ها مان را
در آینه
می پاییم
هر روز خان و ما ن پنهان ما ن را
بر باران می بریم
بر باد 
هر روز گم می شویم   
زهره خالقی

Thursday, March 22, 2018

نوروزی



فرامرز سليمانى: سفر به ايران را از سبزه ميدان سارى مى آغازم كه زمين باز ى دوران كودكى بود با بنفشه و شمعدانى و خرمالو و خرمندى و پروانه ها و سنجاقك ها و قورباغه هاى درختى كه بالگردهاى باغبان بودند. با پرويز و كاران از درياى خزر كناره مى گيريم و از راههاى پيچا پيچ جنگلى به سنگده مازندران مى رسيم تا به ديوار خارايى البرز تكيه دهيم و پاهاى تبدارمان را در درياي خزر يله كنيم پدر و مادر نگران ما هستند و خديجه دستمالى پر از انار و انجير چهار فصل و گردو و ازگيل و إجيل همراهمان مى كند . از بلنديهاى البرز مى گذريم . از آزاكو و وازنا به يوش مى رسيم در ابرهاى نور با دهقانان و شبانان مى نشينيم و با نيما مى خوانيم: آب در خوابگه مورچكان ريخته ام...از آستارا تا استر آباد ، از گردنه حيران و تالش و انزلى و رشت و ماسوله و لاهيجان و لنگرود و رودسر اكنون بر سر سفره ى ما با ما شريك مى شود . رامسر سخت سر است . بلنديهاى دو هزار و سليمان آباد و شهسوار و تنكابن و كلاردشت و هزارچم چالًوس را با دست هامان مى سازيم و از آمل و بابل و بابلسر و سارى و بهشهر مى گذريم تا به گرگان و گلستان و دشت تركمن مى رسيم و از شمال و سبز راههاى شمالى سيراب مى شويم...ادامه دارد
٢ . در سفر نو روزى به تهران مى رويم و سرى به دانشگاه مى زنيم . سال ١٣٣٨ كه وارد دانشگاه تهران شدم تنها كتاب چهر بود كه روبروى دانشگاه بود و من هميشه فكر مى كنم كه بايستى معادل همين فيسبوك باشد و حالا همه جا كتاب است و كتابخانه تا راسته بازار فرهنگ را در خانه ها و دكان ها و زيرزمين ها و بالا خانه ها و گوشه و كنار كوچه ها و خيابان ها تشكيل دهد و اين جاست كه دوستان شاعر و نويسنده و روزنامه نگار و هنرمندى را كه در اين شصت سال با هم بوده ايم و كار كرده ايم مي يابم و به آنان مى بالم. از اصفهان ميرعلايى و گنبد فيروزه و از شيراز شاپور بنياد و تربت حافظ مى گذرم و در بوشهر باز با آتشى مى نشينم و به فراقى ها و آهنگ ديگرش دل مى سپرم. حالا باز با ميهنم و مردمم و لحظه هايم پاره ىى از جهان مى شويم... ف.س سفر نامه نوروزى در ٢ بخش

Friday, January 19, 2018

تصویرهای قطبی polar images


Our port is frozen in front of our eyes/ With our ships
Shaking in polar images / Only our gaze / Burning in flames / With love
Zohreh Khaleghi
پیش چشمانمان بندرما ن یخ زده است
با کشتی ها مان
که در تصویرهای قطبی می لرزد
تنها نگاهمان
که در شعله ها ی عشق می سوزد
زهره خالقي