Friday, December 26, 2014

A*SH*N*A*CULAR:BEHROOZ ARABZADEH

A*SH*N*A*CULAR:BEHROOZ ARABZADEH
همیشه نا آرام از کتاب دست های آویز شاخه ها
نشر گویه 1381
آنچنان که خواب به بستر های چوبی ناآرام
به آرامشی ابدی بر می خواست
سال هاست 
نه ، نه ، ساعتی ست ماجرا
که التهاب نفس های مرطوب
به چیدن آرامش
سیب های وحشی را
بگذار روشنت همچنان آویز بر چشمانم
نپرسم چگونه گذشت خاطره ها
(( میان طوفان ها ، بی هیچ سیلی که از بارشمان جاری بود ))
که هیچ تکراری بی آسمان تو
به جشن ستاره طلوع نمی کند
بگذار التهاب مردد شب ، تپش های جاری روز
آنسان جاری
کشان کشان به تکرار خیال بیآساید
که من
در نی نی تاریک اتاق مدون
دوباره خواب تو را دوش گیرم
آنسان خمار
که صبح خیس از تو بر می خواست
آنسان که بستر
برهوت برهنگی رادر کویر ترس
به کلبه های آغوش ایمن می کرد
و ستاره ای به جاری خویش شکوفه می زد
بگذار روشنت همچنان
گرمترین آیه ی حسرت
به تکرار قراری هرگز
در ماجرای سرگردانی ِ درد
شب های بارش خویش را به خاطره بنشیند
در نخستین معراج خود
که در آسمان تو دخیل نشسته بود.
آنچنانکه خواب به بستر های چوبی ناآرام
به آرامشی ابدی برمی خواست .

No comments:

Post a Comment