Friday, October 31, 2014

THIRD WAVE POEMS:


آن موج سوم كه منم
تازه هاى ا ب را مى. دروم
در كشتزار آبى

فرامرز سليمانى

ROYAGARDANI:DAESH

D Disease with capital D
A Acid Attack
E Ebola
Sh Shame That's a Shame
And Edgar Allen Poe once wrote:
The red death had long devastated the country 
No Pestilence had ever been so fatal or so hideous

ARS POETICA-101:EPILOGUE

ARS POETICA-  
در ساکت سحری 
سکوت را با صدایم می نویسم 
مثل حرف های روز 
آراسته به آوازی 
در ساکت سحری 

Saturday, October 25, 2014

THIRD WAVE:پری که پرواز نمی کند شکل قلم می شود


به مناسبت خجسته بادِ میلادِ عزیزِ فرهیخته ( دکتر فرامرز سلیمانی/نظریه پرداز شعر موجِ سوم)
و در راستای نظریه اینجانب بر مبنای موجِ پیوند، بخوانید حاصل جست و جوی انطباق را....
****
(دکتر فرامرز سلیمانی) می گوید:
****
پری که پرواز نمی کند شکل قلم می شود
تا شعر پرواز را بنویسد.
طعمه ی ماهی ست که طعمه ی ماهی می شود.
طعم گل دارد شعر مثل گلاب، که طعم شعر دارد.
از موج بر می خیزد و به موج می خزد ، شعرِ دریا.
شعر در تنهایی بر می آید،
تا به جست و جوی پیوند بر آید.
****
(صائب) گفت:
.....
طره ٔ موجم، نوآموز کشاکش نیستم
سالها از اره ٔ پشتِ نهنگم، شانه بود.
****
(عراقی) گفت:
جمله یک چیز است، موج و گوهر و دریا ولیک
صورتِ هر یک، خلافی در میان انداخته .
*****
(علی نوروزپور) می گوید:
.....
بگذار تا به تکرار
رها
در ساحل موازی با انطباق
آویخته بر شعور وقت
دست به نماز بگیرد قلم
پیوند میزند موج
دست و دل ات را به ماهورهایِ طبع
آنچنانکه مرا
به سجدۀ دائمِ شعر می برد.
****
(حکیم زلالی) گفت:
.....
هوا مقراض موج، آب در دست
پی اصلاح می گردید پیوست.
****
و ترجمه اسپانیایی شعر دکتر سلیمانی عزیز:
......
,Para escribir poesía sobre el vuelo
,aquella pluma que no vuela
.se convierte en una pluma de escribir
,Como aquel pez
.que hace de cebo y pesca a otro
.La poesía que huele a flores, sabe a ellas
,El mar de las poesías
.Sale de las olas y vuelve a ellas
.La poesía sale en la soledad, en busca de un vínculo
(Faramarz Soleimani/Traducido por/Ali Norouzpour)
— with Faramarz Soleimani II and 4 others.

Thursday, October 23, 2014

AVAZHAYE SARI:SARI DAY OCT 25

آواز های ساری :روز ساری : ٣ آبان 
میان برج ساعت و سبزه میدان 
تجن به جامه ی سحری می تازد 
و دختر گلپوش روستایی 
با دسته یی ونوشه ی صحرایی 
به مسافران شب 
خوشامد می گوید 
ساری 
به وقت بیداری 
٣ آبان 



Tuesday, October 21, 2014

ROYAGARDANI 6:RED BALOON

پشت پنجره 
بادکنک سرخی می رقصد 
 دستان ملتهب پسرک 
پشت پنجره 
با بادکنک سرخی می رقصد 
و باد بی پروا
 در ایستگاه اتوبوس منتظر مانده ست  

IN CAFE FARABOX

رفتم قهوه ام را بیاورم 
دیدم روزنامه ام را کسی از روی میزم برداشته است 
مثل این  که حریف یادش رفته بود 
من از کجا می ایم 

GHAZALAK1-5 FARSI/ENGLISH

...و غزلک البته همان غزل است به ایجاز ...
به دنیای شعر امروز خوش آمدید 
october 2014
غزلک اول 
بهشت له می شود زیر پا ی آتش 
و جهان 
به عشق 
له می شود 
Paradise smashed 
Under the foot of fire 
And the world 
Smashed 
By love
Ghazalak-2غزلك دوم
فأرسى و انگليسى
پنجره به كهكشان مى گشايم
واژه ها در ابديت مى درخشد
مى دانم كه
وقت عشق است
I open the window to constellation
Words are glowing
In eternity
I know
It is the time of love
 غزلک سوم 
زمين را مى بأفد
ابرهاى شيطان
كه در لفاف خزان
ما را با خود مى برد
با باد
حرف عاشقى
گم مى شود
در خيابان خالى
Ghazalak13
Sinister clouds
Wearing the earth
Carrying us
In the spread of autumn
With wind
The word of love
Is lost
In an empty street
Faramarz
غزلك چهارم
گردش باد
گردش آفتاب و ماه
به دور زمين
چه غوغايى دارد
رقص رنگين كمان
برًسكوى عشق
Faramarz Soleimani: Ghazalak-4
Revolution of the wind
Revolution of the sun and the moon
Around the planet
What a turbulence is
Dance of rainbow
On love platform


Monday, October 20, 2014

NEW ORLEANZEE:LAKE PONTCHARTRAIN IN OCTOBER

NEW ORLEANZEE:Lake Pontchartrain in October
قایق ها در دریا رویید 
با بادبان و  
 نخل بامدادی 
تنها ماهی تنها 
کنار موج 
دریا در میان قایق ها رویید 
هزار قایق 
در دریا رویید 
با بادبان غروب و 
نخل 

Z POEMPAINTING:BEHIND THE MASK W/TR

Behind The Mask By Zohreh Khaleghi
خواستم بگذرم
ماندم
در گذشتن ماندم
آمدم بروم
نشستم
نشستم و ماندم
خواستم بگویم
نگفتم و خاموش ماندم
ماندم و
او رفت

I wanted to pass
I stayed
I stayed in passing
I wanted to go
I sat
I sat and stayed
I wanted to say
I did not say and remained silent
I stayed
And he left
Translated by Faramarz Soleimani

FZ POEMPAINTING W/TRANSLATION


  • Faramarz Soleimani 
    زمزمه در شب 
    بگذار شب زممه کند 
    پرنده ی گم شده 
    در تاریکی 
    Whispers in the night
    Let the night whispers
    Birds of the lost

    In the dark
    FS
    Painting from Zohreh Khaleghi
    img:moj
    FlamingTorch Restaurant Collection & Z Gallerie

EBOLA JUST ARRIVED

The world in full grief
Ebola just arrived
Smallpox to return
Marquis de Sade is attacking
After two decades
We need more"Operation inherent resolve"to fight on
FS

LITCRIT:REVERIES

LITCRIT:REVERIES
وقتى ترجمه ى انگليسى كتاب شعر رويايى هايم را به دوستى سپردم تا با شعر امروز آشنا شود توصيه كرد كه شعر معاصر امريكا را باز خوانى كنم و لابد منظورش روايت محافظه كارانه ى به شعر بود كه در تكرار مكررات از شعر مدرن جهان و همچنين از والت ويتمن و ازرا پاند و ألن گينزيرگ و ديگران عقب مانده است

A*SH*N*A:HUTAN NEJAT

ا*ش*ن*ا:هوتن نجات 
a*sh*n*a:Houtan Nejat
هوتن نجات :
در زمستان
از بالای نرده ها
عطسه می کنی
در من نگاه می کنی
که تصویرم بر آب حوض افتاده
کنار دست تو سایه ی گل
وشطرنج برگها ی درختان در خواب است
چرا بر صندلی نباشیم
کنار یک کودک
که جهان
پنجره ی اوست؟

A*SH*N*A:MAZIYAR NEYESTANI

A*SH*N*A:Maziyar Neyestani
فارسی / ترکی / انگلیسی 
آرام شکستم
و دوستانم قلب ترین اندوه را نشانه رفتند
نشانه رفتند
برمی گردم
و کنار مهمانان
روی مبل می خوابم.



Bu şiirin başındaدو شعر مازیار نیستانی
 در مجله ی شعر و ادبیات "شعردن"ترکیه
-pervane dönüyor
yoktur sizin suçunuz
yoktur
genç bir dinasorum ben
cebime koyuyorum yağmuru
ve düşünüyorum;
neden dünya bir kolayla mutlu değil?
-yoktur
Sizin suçunuz yoktur
Ve dünya benim sekiz yaşımdaki gibi
Dizlerine sarılmış
Avare/derbeder,almış
Sürekli bir öksürmeyle
Yaşamını hatırlatan
Yaralı bir savaşçı halini.
-yoktur
Ve yalnızdır bir kitap gibi
Yavaş yavaş karanlıklaşan bir çay gibi
Dolap
Bıyık
Ve gençliğimin pembe penteri
gibi
askerhanede çömelmiş
Bu şiirin başında
Ve bunlara rağmen
Bilmem acaba
Hala
Dönüyor mu pervane?
At the beginning of this poetry دو شعرمازیار نیستانی در مجله Riadh شعر و ادبیات "شعردن" ترکیه-propeller is going on there is no your fault there is a young dinasorum, I put it in my pocket, I think and the rain;
Why is the world a coke and not happy?

-There is no your fault And there is no world that we became like my wrapped eight age Drifter/dawn, reminiscent of his life as a warrior in a constant öksürmeyle have become Injured.

-is like a book alone, and there is no slowly karanlıklaşan tea askerhanede like the pink Wardrobe, such as moustache and youth at the beginning of this poetry crouched And penteri despite this I don't know I wonder if she still does the propeller Spinning

ROYAGARDANI:LISTENING TO HISTORY AT THE TIME OF EBOLA

No disease is a killer
But men
And women are
Faramarz Spleimani: listening to history at the time of Ebola
هيچ بيمارى كشنده نيست جز مردان و زنان
فرامرز سليمانى: گوش سپارى به تاريخ در عصر ايبولا

The people of the world are killing the people of the world , and we all cheer but have no fear . - FS
 Ebola is sporadic killer of being... Men and women are mass killers of human being
FS: listening to history @ the time of Ebola
Ebola strikes Liberia, Sierra Leone , Guinea and some hidden lands across porous borders and make a visit to Europe, Dallas, Mississippi ... And we the killers are dancing on bodies and digging mass graves while cheer with no fear
FS: listening to history at the time of Ebola

 It is disheartening that Ebola is so rampant in West Africa and attacking 70 per cent of Sierra Leonians to kill thousands of them. Ebola too deserves medals like those dictators of the mad mad mad world !
FS: Listening to history at the time of Ebola

i Do not forget that
No disease is a killer but men and women
You do not need GPS to find your way

Just listen to history
At the time of Ebola

Like black plague of Medieval spaniard Jews or smallpox of conquistadors as gift of Europeans for American civilizations , or AIDS of modern era, Ebola raised against humanity , but humanity erases humanity as a big killer . Just listen to history around you at the time of Ebola

Thursday, October 16, 2014

FSNP:WHISPERS IN THE NIGHT

 Whispers in the night
Let the night whispers
Birds of the lost

In the dark

 Zohreh Khaleghi

FlamingTorch Restaurant Collection & Z Gallerie

Tuesday, October 14, 2014

HAFEZ DAY

Spring winds the March rain clouds feed
Excuse for drinking wine, playing the reed.
Lovers are in full glory, poor me ashamed
Burdened with indigent love, yet I accede.
Shortage of generosity, yet I keep my integrity
Pay with my gown for the wine that I need.
Please say you open up the knot that is in my affairs
Last night till time of dawn, I prayed and plead.
The smiling flower, with a thousand laughs bloomed
As though grace itself had blessed its very seed.
If I rend my shirt in my madness, so what?
Even our good name demands that we be freed.
Who speaks these tales that I tell from your lips?
Who sees your beauty's deceit and misdeed?
If the King seeks not to know of lover's state
Take heed lovers and give up your rest and greed.
Cupid's arrow, Hafiz's heart tore and cleaved
I see his verses, with their wet ink, bleed.
© Shahriar Shahriari
Los Angeles, Ca
January 31, 2000
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه می می‌خواهم و مطرب که می‌گوید رسید
شاهدان در جلوه و من شرمـسار کیسـه‌ام
بار عشق و مفلسی صعب است می‌باید کشید
قحـط جود است آبروی خود نمی‌باید فروخت
باده و گـل از بـهای خرقـه می‌باید خرید
گوییا خواهد گشود از دولتـم کاری کـه دوش
مـن هـمی‌کردم دعا و صبح صادق می‌دمید
با لـبی و صد هزاران خنده آمد گـل بـه باغ
از کریمی گوییا در گوشـه‌ای بویی شـنید
دامـنی گر چاک شد در عالم رندی چـه باک
جامـه‌ای در نیک نامی نیز می‌باید درید
این لـطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفـت
وین تـطاول کز سر زلف تو من دیدم کـه دید
عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشـق
گوشـه گیران را ز آسایش طـمـع باید برید
تیر عاشـق کـش ندانم بر دل حافظ کـه زد
این قدر دانم که از شعر ترش خون می‌چـکید

LITCRIT:MODERN GHAZAL IN ENGLISH

Wherever I sit...
I die in exile
غزل از قرن يازدهم ميلدى و به این  فرم sonnet
غزل از قرن يازدهم ميلدى و به فرم sonnet به زبان انگليسى آمد و آنگاه با شعر حافظ و رومى اما در قرن ببستم و در دهه ى ١٩٦٠ با غزل غالب به ترجمه ى ادرين ريچ رواج بيشتر يافت و پس از آن آقا شاهد علي در وجه مدرن بدان پرداخت كه مورد تقليد فأرسى زبانان هم قرار گرفت. در اين جا غزل و غزلك به عنوان تجربه هاى شعر امروز عرضه مى شود

به دنياى شعر امروز خوش آمديد !

FSNP:4 GHAZALS OF MAH MEHR,GHAZAL-4


غزل چهارم
چهار غزل مهرماه
كسوف
آواز خموشانه ى ماه است
كه بر آسمان دل مى نشيند
و خموشى
به آواز مى آيد
و خموشى در كوچه ها
آوازى فمين سر مى دهد
كسوف
بر آسمان دل مى نشيند
.
امروز كه گلها را آب مى داديم
باران كرفت
Faramarz Soleimani : 4 Ghazals of Mehr Mah

FSNP:4 GHAZALS OF MAH MEHR,GHAZAL-3

غزل سوم
چهار غزل ماه مهر
4Ghazals of Mah Mehr
جهان كه سرشار عشق مى شود
ذهن جهان به شور مى بالد
كامليا به تولدى تازه مى شكفد
كامليا
تولدى تازه را
مى شكفد
Faramarz Soleimani 

FSNP:4 GHAZALS OF MAH MEHR-GHAZAL-2


چهار غزل ماه مهر
4Ghazals of Mah Mehr
غزل دوم
مهتابى را شبتاب ها به شور عاشقى روشن كرده اند
.
سيب و گلابى ى كال
انار مى شكفد
چشمك شبتاب در غروب
كلام عاشقى
به دعوتى
در خانه ى كوجكى
كه از تو سرشار مى شود
پنبه ها در باد مى رقصد و
برگان خسته ى درخت
Faramarz Soleimani

FSNP:4 Ghazals of Mah Mehr چهار غزل ماه مهر

4 Ghazals of Mah Mehr چهار غزل ماه مهر
غزل اول
جيغ كاكايى ها
روياى درخت عاشق را مى پريشد
بيشه عريان مى شود
در ساحل خلوت و خالى
سرها به خاك و
ريشه ها
در هوا
بيشه ى عريان
در ساحل خلوت و خالى مى دود
.
كوكوى كوچكى
در زمان گم شده است
كنار گل سپيد أبديت
FARAMARZ SOLEIMANI

FSNP:GHAZALAK-3

...

FSNP:GHAZALAK-2

Ghazalak-2غزلك دوم
فأرسى و انگليسى
پنجره به كهكشان مى گشايم
واژه ها در ابديت مى درخشد
مى دانم كه
وقت عشق است
I open the window to constellation
Words are glowing
In eternity
I know
It is the time of love

FSNP:GHAZALAK FARSI/ENGLISH

غزلكً فارسى و انگليسى
Ghazalak in Farsi / English
Paradise smashed
Under the foot of fire
And the world
Smashed
By love
Faramarz Soleimani
بهشت له مى شود
زير پاى آتش
و جهان
به عشق
له مى شود
١٢ اكتبر ٢٠١٤

Saturday, October 11, 2014

FSNP:GHAZAL-12

غزل-١٢
از یک واریاسیون و ١٢ غزل ماه اکتبر 
:
 اختر ها و ز نبق در راهند 
یاس ها سر در آغوش هم زمزمه دارند 
و آسمان پریده رنگ پشت ماه 
این عطر یاس هاست 
یا که تو 
از راه می گذ ری 
وقتی که در لفاف مه می پیچی 
در اثیر رایحه یی 
کسوف به ماه رسید 
در برگان شب 
و ماه 
مثل ماگنولیایی 
به عریانی
 شکفت 
Faramarz Soleimani 

FSNP:GHAZAL-11

غزل-١١
با تو چراغ دریایی را به خانه می بریم 
تماشای نقاشی ها در خیابان خلوت و خالی 
نقاشی تنهایی ست 
و نقا ش تنها 
در وقت های به خود آمدن 
در خط ها و نقش ها 
گره می خورد 
زیرا نقاشی 
مغازله یی در تنهایی ست 
.
کاکایی ها در شد آمد شور 
کشتی ها در آیند و روند آبی 
.
و شعر نیز 
مغازله با تنهایی ست 
وقتی تنها روشنایی را در انتهای تالار می بینی 
و تا انتهای تالار 
تنها می روی 
در من موج می شکفد در تو موج می شکفد دریای اطلسی توفانی ست 
Faramarz Soleimani

FSNP:GHAZAL-10

غزل-١٠
شب نامه ی ما آواز عاشقی ست 
شبنامه ی عاشقی 
.
آنی و ناپایداری 
آبی ی دریا های نه متناهی 
و سنگ عاشقی 
که بر سینه ی زمین می نشیند و 
زمین نشانه ی دوران می شود 
نسیم می آید و عشق را 
از سنگ ها می روبد
تا سر مستی ی هوا
شبنامه ی عاشقی 
شبنامه ی ما آواز عاشقی ست 
Faramarz Soleimani



FSNP:GHAZAL-9

غزل-٩
شب 
ماه را لای نخل ها یافتم 
و باغ شهر را 
با آن چراغان کردم 
گفتی برای من چه نوشتی 
گفتم هنوز چیزی ننوشتم 
و تو دانستی 
دفترم از نام تو سرشار ست 
ZK

FSNP:GHAZAL-8

غزل-٨

FSNP:GHAZAL-7

غزل-٧
سر کوهساری آتش افروختم 
و در دود و مه 
تو را یافتم 
آتش کوهساری دور بودی 
در آغوش دود 
و من 
در دو  مه 
گم شدم 
FARAMARZ SOLEIMANI 

FSNP:GHAZAL-6

غزل-٦
The sea is thirsty
دریا تشنه ست 
دریای تشنه 
از خاک ما می نوشد 
و دریا 
هنوز تشنه ست 
زیرا که عشق را پایانی نیست 
و عاشقی هم 
زمانه را به عشق می شود معیار زد 
زمانه تنها به معیار عشق 
عاشق می شود 
Faramarz Soleimani

FSNP:GHAZAL-5

غزل-٥
صدف ها و کف ها 
و موج 
پنهانی ی دریا 
به وقت عاشقی 
و صدف ها 
و کف ها 
که موج را 
با تو رفتم 
در دریای اطلسی 
Faramarz Soleimani 

FSNP:GHAZAL-4

غزل-٤
از خالی و خلوت آمدم 
تا با انگشتان نازکم 
تو را بر فرش زمین ببافم 
و زمین 
در تار و پود نازک تو 
بهاری بود 
و بود 

FSNP:GHAZAL-3

غزل-٣
امروز بادبان بر می کشد 
تا به پیشباز فردا شود 
یا که پیشواژه ی فردا 
و بادبان در باد گم می شود 
به دیدارت می شتابم امروز
فردا 
به موج و کف
 پنهان ست
موجاینه 
به موج اینه 
و موج 
و آینه 
و اینه را به موج آوردم 
در نگاه آبی ی برج دریایی  


FSNP:غزل-2

غزل - ٢ 
پنهانی را هرگز نمی اندیشی که 
اتفاق می افتد تا که از پنهانی  
 آیدبه در آید  
و آن چنان اتفاقی بیافتد 
ان چنانی 

FSNP:غزل - ١

غزل-١
To love and love not
عشق هستی است و همبودی 
و نابودی 
بودن بی عشق است 
پس می چرخد و می چرخد 
که می چرخد و 
هم می چرخد 
اتفاق ساده نیست این 
اتفاق 
ساده نیست 
و آینه همچون برگان خزان 
در خیابان می روید 

F S N P : یک واریاسیون و ١٢ غزل ماه اکتبر

یک واریاسیون و ١٢ غزل ماه اکتبر 
پر ها یشان در باد 
پروازشان در هاشور مشوش توفان 
امروز مرغان دریایی 
چه پریشان شده اند 
و پل ها 
که در غزل هاشان می نویسند 
و عشق ...
در شعر 
ابعاد نامکشوفی یافت 
Variasion-1
دو پرنده 
دو پرنده روی پل 
به آواز غزل 
و ابعاد نا مکشوف عشق
در ماه اکتبر 


Tuesday, October 7, 2014

BREAST CANCER AWARENESSپزشکی نامه دکتر فرامرز سلیمانی

اکتبر / مهر و آبان , ماه معاینه سالانه پستان  برای پیشگیری سرطان است
پزشکی نامه دکتر فرامرز سلیمانی
Dr Faramarz Soleimani's Medical Encylopedia
Farsi / English

ANNUAL SCREENING FOR BRAEAST CANCER

EVEN PINK FLOYD GOES PINK IN OCTOBER  

A*SH*N*A:PARVIN ETESAMI

A*SH*N*A:PARVIN ETESAMI

گفت با جوجه مرغکی هشیار
که ز پهلوی من مرو به کنار
گربه را بین که دم عَلم کرده
گوش‌ها تیز و پشت خم کرده
چشم خود تا به هم زنی بردت
تا کله چرخ داده‌ای خوردت
جوجه گفتا که مادرم ترسوست
به خیالش که گربه هم لولوست
گربه حیوان خوش خط وخالیست
فکر آزارجوجه هرگز نیست
سه قدم دورتر شد از مادر
آمدش آن‌چه گفته بود به سر
گربه ناگاه ازکمین برجست
گلوی جوجه را به دندان خَست
برگرفتش به چنگ و رفت چو باد
مرغ بیچاره از پیش افتاد
گربه از پیش و مرغ از دنبال
ناله‌ها کرد زد بسی پر و بال
لیک چون گربه جوجه را بربود
ناله‌ی مادرش ندارد سود
گر تَضَرُع کند و گر فریاد
جوجه را گربه پس نخواهد داد
پروین اعتصامی

*BOOKS BY DR FARAMARZ SOLEIMANI+

BOOKS BY DR FARAMARZ SOLEIMANI



دست كم يك كتاب شعر با عنوان : سرود هاى خاكسترى باد ، برا ى چاپ در اختيار انتشارات رز بود كه در جريان انقلاب و پس از آ ن با ناشر گم شد روى جلد سرودهاى خاكسترى باد ، اثر محمد غياثى هنرمند اراكى بودروزی خواهد آمد که  این کتاب و شعر ها و نوشته های دیگرم متشر می شود و به دست اهلش می رسد 

کتابهای منتشر شده ی فرامرز سلیمانی به اتتخاب مولف :
خط ها و نقطه ها ,شعر های آمریکا ١٣٤٨ تا ١٣٥٤
شعر شهادت است , نقد و بر رسی شعر انقلاب
تریلوژی رویایی ها , شب رویایی ها و در مدح لیوان آب پرتقالی تنها 
آوازهای ایرانی
شبانه ی باغ سنگی
سبز و سپید و سرخ
مجموعه ی ترجمه های نرودا و دیگران
کتابخانه ی شعر جهان
شعر زنان ایران
انسیکلوپدی پزشکی فارسی چاپ ١٣٦٩
+ دو جلدی فارسی و انگلیسی در اینترنت +
از گلوی سرخ سهراب ,گزینه ی شعر های ١٣٥٥ تا ١٣٦٩
تا سراب فرامرزی ,گزینه ی شعر های ١٣٤٠ تا ١٣٩٠ ,آماده ی چاپ
رایت واژه های رویایم , کارنامه ی یک عمر
see more:Bio and books

Faramarz Soleimani My limited edition books:
كتابهاي نشر محدود فرامرز سليمانى:
كفش بى پرواى پا ، گزينه ى ٥٣ دفتر چاپ نشده
نوروزى ها
نمايش نامه ى منظوم واپسين روياى درخت و خارا
پابلو نرودا: راستى اسم أون گربه هه چى بود؟ نشر تيراژه + نشر محدود
روشنم كن از بى كرانه گى ، جوسپه اونگارتى
زير چاپ: گنبد فيروزه / دشت گشت
شعر همروزگار ما
٣ مجموعه از نرودا / پاز / لوركا
زير چاپ : مجموعه ى اول : ١٥ كتاب نايلب
.....

Sunday, October 5, 2014

FS INTERVIEW/MANUCHEHR NEYESTANI

«تف به این زندگی پوچ»
گفت‌و‌گو با دکتر فرامرز سلیمانی
محمد تنگستانی
تو بی مضایقه خوبی
تو جمع شپره ها را به شبنم سحری
پیاله ها تو از لاله
میهمان کردی
تو بام های گلی را به جادویی هر صبح
طلای خام زدی رنگ زعفران کردی
تو لفظ ها را این لفظ های خاکی را
که سکه اند ولی از رواج افتاده
همه نصر گدایان و عاشقان کردی
غروب بدرقه دنیا ز هر چه خالی بود 
و ماه سیل پیری عسا زنان گفتی
که از زیارت اهل قبور بر می گشت
غروب بدرقه غم بود در برابر من
و شعله های شقایق که در سراسر دشت
تو گریه کردی آرام روی شانه ی من و ماه خسته ی از راه دور بر گشته
به سر کشید لحاف هزار پاره ی ابر
تو گریه کردی و نفرین به آسمان کردی
تو بی مضایقه خوبی
که امر بر سر این کهنه داستان کردی
در آن حصار گیاهی
اگر چه پر گل یاس
چه لحظه های تباهی که بر من و تو گذشت
به رشد ساکت هر ساقه گوش می دادیم
که در حصاری از اجساد بی سر
افتادیم
به چشم های جسد ها نگاه می کردیم
در آن حصار که دیوارش از جسد ها بود
کز آن جهنم در ویل دیگر افتادیم
و این یکی همه خشتش کتاب های قطور
تو بی مضایقه خوبی
تو قلب غمزده ات را ز من نهان کردی
و آن حصار گیاهی بلند و بالنده
به یک اشاره ی پاییز مضمحل گردید
و نیز یک یک اجساد با دمیدن صور
در آن سیاهی از گرد ما پراکندند
حصار کاغذی اما
که قلعه ی جادوست
که پر منازعه ی بی امان ارواح است
هنوز با من و اوست
تو بی مضایقه خوبی که با منی ای دوست
منوچهر نیستانی : دو با مانع , ص ص ۱۵۶ تا ۱۵۹

فرامرز سلیمانی، شاعر و نویسنده‌ای‌ست که از سال‌های دور با شاعران دهه ۱۳۴۰ دمخور و محشور بوده است، چنانکه می‌توان گفت بخشی از تاریخ شفاهی ادبیات ایران در آن سال‌ها در منزل او رقم خورده. او با حلقه منوچهر نیستانی، نصرت رحمانی و منوچهر آتشی آمد و شد داشت و می‌گویند رفیق گرمابه و گلستان نیستانی بوده است. آقای سلیمانی در آمریکا در حال شیمی درمانی است و با وجود بیماری و درد ناشی از شیمی درمانی دعوت مرا به گفت‌و‌گو پذیرفت. 
این گفت‌و‌گو را با چگونگی آشنایی این دو شاعر با هم آغاز کردم.
فرامز سلیمانی پاسخ داد: «من و برادر منوچهر هر دو پزشک بودیم و در یک بیمارستان همکار بودیم و اتفاقاً ایشان هم اهل قلم بود و از این طریق من با منوچهر آشنا شدم و دوستی ما آغاز شد. »

ادامه این گفت‌و گو را می‌خوانید:

منوچهر نیستانی شاعری شهرستانی بود که تازه وارد تهران شده بود اما به سرعت به جامعه روشنفکری راه پیدا کرد و سرشناس شد. این اتفاق چگونه افتاد؟ 
منوچهر نیستانی تسلط بسیار زیادی به ادبیات کهن داشت. او از طریق غزل‌های نو و غزل‌واره‌‌هایش و با لحن سیاسی اجتماعی خاص خود توانست در ادبیات دهه چهل جایگاهی برای خود پیدا کند. البته در زمانی که در کرمان زندگی می‌کرد کتابی با نام «دیروز، خط فاصله» انتشار داده بود و بیان قوی و متکی به ادبیات کلاسیک خود را به جامعه ادبی آن زمان معرفی کرده بود. 

اغلب شاعران در آن زمان گرایش‌های حزبی داشتند. منوچهر نیستانی آن موقع در چه شرایطی بود و چه سابقه سیاسی داشت؟ 
نیستانی در آن زمان از هواداران و طرفداران حزب توده به شمار می‌رفت و پس از انقلاب که فعالیت هنرمندان توده‌ای از کانون نویسندگان ایران جدا شد و شورای هنرمندان و نویسندگان توده را فعال کردند نیستانی نیز به آن‌ها پیوست. حزب توده آن روز‌ها مانند هزاران حزب چپ در سراسر دنیا ارجحیت را به هنرمندان حزبی خود می‌داد. حزب توده در ایران هم هنرمند و نویسنده پرورش داده خود را بر‌تر می‌دانست و در خدمت آن‌ها بود. اما در آن زمان که نیستانی به انجمن هنرمندان و نویسندگان حزب توده رفت و آمد می‌کرد شعر او کاملاً در جامعه جا افتاده بود و کارنامه کاملی داشت. نیستانی نیازی به پروپوگاندا و یا تبلیغ حزبی نداشت، در واقع ادبیات حزبی در اختیار نیستانی بود تا اینکه نیستانی در اختیار ادبیات حزبی باشد. 
نصرت رحمانی و منوچهر نیستانی به یک حلقه ادبی تعلق داشتند. شعر رحمانی را جوانان دوست دارند. اما شعر نیستانی را فراموش کرده‌اند. علتش چیست؟
علت اینکه در حال حاضر شعر نصرت رحمانی خوب خوانده می‌شود و کم و بیش نسل‌ جوان با آن‌ ارتباط ‌برقرار ‌کرده، سادگی زبان و روال بیان شاعر است. هرچند که شعر او در زبان، قدرت و استحکام لازم را ندارد اما فضاهای تهران را در شعر سیاهش به خوبی بیان می‌کند و آن را به زبان قابل لمس امروزی به مخاطب عرضه می‌دارد. اما زبان منوچهر نیستانی بسیار نزدیک به زبان کهن است و همین باعث شده شعر او خیلی دور‌تر از خواست‌های مخاطب امروزی باشد که بیشتر به سمت ساده‌نویسی و حتی ساده‌انگاری می‌رود و راهی برای عرضه‌ منوچهر نیستانی باقی نمی‌گذارد. البته او شعر ساده و روان نیز در کارنامه خود دارد. 
آیا به نظر شما رویکرد به طنز و توجه به ادبیات کهن از ویژگی‌های برجسته شعر منوچهر نیستانی است؟ 
 عنوان «دو با مانع» عنوانی بود که خودش پیش ازرفتن‌اش، برای شعرهای منتشر نشده‌اش انتخاب کرده بود که بسیاری از آن‌ها در سال ۱۳۶۷ و هفت سال بعد از فوتش منتشر شد و دارای مشخصه‌های خاصی بودند: 
قالب اکثر شعر‌ها کلاسیک است و بسیار نزدیک است به پیش‌زمینه‌هایی که شاعر در آن زمان به آن وابستگی دارد و برجسته‌ترین کار‌های او را در غزل‌ها و غزل‌وار‌ها به وجود می‌آورد. غزل او غزلی است که محملی برای نوشته‌های عاشقانه‌ها و دغدغه‌های اجتماعی او به شمار می‌رود. غزلی که بیت‌ها را می‌شکند و پاره‌های وزن را بیشتر از حد مجاز تکرار می‌کند. اما غالباً از سبک سنتی که با آن آشنایی دارد پا را فرا‌تر نمی‌گذارد. سال‌های زیادی شاعرانی مانند منوچهر آتشی، هوشتگ ابتهاج و برخی دیگر از شاعران غزل اجتماعی می‌گفتند. در بین آن‌ها منوچهر نیستانی شاخص است.   
طنز چه سهمی داشته در شاخص شدن غزلیات نیستانی؟
طنز نیستانی گزنده و گریزناپذیر و تلخ است. ادعانامه‌ای پر از طنز و تفی به صورت زندگی پوچ که هیچ بر سر هیچ، ‌های و هویی است. همین طنز مهار شده‌ نیستانی رو به سورئالیسم باعث می‌شود که شعر او تا حدی در محتوا گنگ و نامفهوم بماند.  
چه ویژگی‌های دیگری در شعر او سراغ دارید؟
 در کتاب «دو با مانع» که گزیده‌ای از شعرهای چاپ نشده و برخی شعر‌های چاپ شده اوست، قدرت بیان و تناسب کلامی اشعار همراه با تبحر شاعر در شناخت وزن شعرش  به بیان مستقل او شکل می‌دهد.    
بسیاری بعد از چاپ کتاب «دو با مانع»، نیستانی را به عنوان شاعر دهه چهارم شعر امروز معرفی کردند، محمد حقوقی اما نیستانی را پیش از آن از شعرای دهه پنجم معرفی کرده بود. قوام گرفتن شعر نیستانی در دهه‌ای اتفاق افتاد که سبک‌های سیاسی در ایران به اوج خود رسیدند و کودتا باعث سرخوردگی روشنفکران شده بود. نیستانی هم مانند اخوان ثالث این سرخوردگی‌ها را در شعرش بیان می‌کند. برخی از این شاعران به سوی میخانه و افیون کشیده شدند. نیستانی یکی یکی از قربانیان این مهلکه بود. در این مهلکه او گاهی دلتنگ و سرخوش و گاهی هوشیار و خواب‌زده است. گاهی عصیان‌گر است و گاهی هم رام و مطیع و شوخ‌طبع. در سال‌های آخر زندگی‌اش در برخی از اشعار او یک جور پریشانی را هم می‌توان سراغ کرد: پرداختن مبالغه‌آمیز به طنز، بدون اندیشه و تنوع.
 در همان زمان شاعرانی مانند سیمین بهبهانی و حسین منزوی غزل می‌سرودند. نوآوری در غزل فارسی را مدیون نیستانی هستیم یا این شاعران؟  
منوچهر نیستانی در سال‌های دهه ۱۳۳۰ نوآوری‌هایش را شروع کرد. در «آهنگ دیگر» این نوآوری‌ها را می‌بینیم. این نوآوری‌ها در قالب غزل بعد‌ها نیز مورد توجه دیگران قرار گرفت. برای مثال: اسماعیل خویی هم تجربه‌هایی در این عرصه‌ها داشته است. عباس صادقی پدرام و دیگران هم تلاش‌هایی کرده‌اند. پس نیستانی از نظر نوآوری در قالب غزل پیشروتر از سیمین بهبهانی و منزوی بوده است.