Tuesday, August 26, 2014

EULOGY FOR HASSAN KHALEGHI 1961-2014

Eulogy for Hassan Khaleghi 1961-2014
مرثیه برای حسن خالقی ١٣٩٣-١٣٤٠
امشب به یاد تو باید زد را باید زد 
امشب هی خورد ریختم 
هی ریختم خورد را باید خورد 
امشب سر تماشای تو را دارم  را دارم 
امشب هوای قد و بالای تو را دارم را دارم 
امشب باید در کوچه های حسن آباد عق زد 
نعره زد 
نعره شد 
امشب باید توی بالکن سینما شا شید 
امشب باید پای مجسمه ی ملک المتکلمین خوابید 
و نیمه شب سنگین را به پگاه نو جوانی بخیه زد 
امشب باید در بیمارستان سینا ختنه شد 
امشب باید در لاله زار و لاله زار نو رقصید 
روی میز هاو صندلی های خالی 
امشب باید هزار هلهله ی خاموش شد 
کسی که دیگر نیست از من که دیگر نیستم 
چیزی نمی پرسد تا من پاسخی را 
که نمی دانم به او باز گردانم 
امشب باید پوست تخمه ها را 
توی یقه ی تماشا چی جلویی تف کرد 
Keep up the good work
Keep up the challenge
Life is a nocturne 
of roses and nightingales
امشب باید دوباره آواز ایرج شد 
امشب دوباره باید گفت :قربون ماهت 
و بعد یک پارچه خنده و قهقه زد 
امشب سوراخ کمر بند ها را کمی سفت تر 
کمی شل تر می بندیم تا بر تمام تن زندگی 
تنگ تر چنگ بیا ندازیم
Tonighte we should tighten or loosen our belts
to hang on tight on the body of the life
امشب به یاد تو باید زد را باید زد 
امشب هی ریختم خورد 
هی ریخت خوردم را باید خورد 
امشب باید با تو نعره زد 
نعره شد 
امشب باید در عرق این تن تبدار 
تن شست 
امشب باید خفه خون گرفت

Tonight this breeze is passing by so playfully//                          
  to take our tresses with her//
ringlet by ringlet
امشب چه بازیگوشانه این نسیم مرقع
از سرمان می گذرد
تا حلقه حلقه
گیسوان مان را با خود می برد
امشب آن غریب کیهانی را تا راه شیری باید برد 
و به فضای لایتناهی سپرد 
و لالالایتنا 
هی 
باید گفت 
و لالا 
لا یتنا 
هی
شد
The wave of bed sheet and palpitation of the bed
And the monitor of watching the being
With dancing of colorful numbers
موج ملافه و تپش تخت 
و صفحه ی تماشای هستی 
با رقص شماره های رنگین 
امشب باید در ساکی کافه سوشی خورد
I call the calligrapher
To write on your tombstone:
Flower on the rock

به مسعود بگویم 
روی سنگ قبرت بنویسد 
گلسنگ
ين پله ها كه را به چالش مى گيرد
اين پله ها
كه از آب هاى درياچه برمى آيد و

دست به نرده ها دارد 
و آن بالا
به ديوارى مى رسد
بى در و آستانه ى درگاهى
اين پله هاى دريايى
بيرون بادبان و.
سفينه يى
اين پله ها
ديگر كه را
به چالش مى گيرد
در هزار تو هاى تاريك
امشب كه به تماشاى بى تو آمده ام
امشب 
باز به یاد تو باید زد را 
باید زد 
امشب هی ریختم خورد 
هی ریخت خوردم را باید خورد
٣ شهریور ١٣٩٣
نیو آورلینز
Hassan Khleghi , a respected hotelier, restaurateur , businessman and humanitarian
in New orleans,Louisiana and Mississippi / Alabama area Had Ms in business management acquired in 1970-1980's in University of Alabama.
He was born in Hassan Abad Quarter of Tehran on 5 june 1961 and passed away in new orleans on 25 August 2014 after battling a long illness.
Survivors are Ms Zohreh Khaleghi, Ali Khaleghi and Paymon Khaleghi

No comments:

Post a Comment