Friday, March 21, 2014

PIR NORUZI 1-12/FINALE

FARAMARZ SOLEIMANIفرامرز سلیمانی 



پیر نوروزی به شهر آمد و 
در سبزه میدان بار افکند 
باغبان بهار 
تازه بنفشه ها را کاشته بود 
در هجوم پروانه و سنجاقک و غوک 
پیر نوروزی از سر سایه پرید 
و جهان 
زیر بال هاش خالی شد 
با راه ها و دره ها
 و سبزه میدان جنگل بود 
کلا ه باران بر سر دا شت بام 
پیر نوروزی 
جهان را به دنبال خود می کشید 
و جهان 
بر بوم بهار 
می گسترد 
شعر ی تازه شده بود 
شعر ی که تازه 
تازه بر ذهن می نشست 
شعر ی به نام پیر نوروزی 
که جهان از ان آغاز می شد
همان که بودلر هم در ترانه ی مکاتبه گفت
طبیعت معبد ستون های زنده است
جایی که کلام سر بر می آورد ,سر در گم و غمگین
و انسان از این جنگل می گذرد
با چشمان آشنای نماد ها که همیشه او را می نگرند.

نوروز ١٣٩٣
.

No comments:

Post a Comment