Thursday, August 1, 2013

SUMMERLY:PROSE POEMتابستانه:تاکستان رامی نوشیدم

فرامرز سلیمانی 
تابستانه 
:
تاکستان را می نوشیدم از ورید شمعدانی هاآفتاب جامه ی تابستان راتوی ایوان درید 
و پیشاپیش مان راه افتاد تا پشت پرچین ها و خوشه ی عریان 
داغ بود انگشتان مان ودست ها و پوست ملتهب مان 
تاکستان دست هات را می نوشیدم از ورید شمعدانی هات که آفتاب جامه ی تابستانی ات را توی ایوان درید 
و پرچین ها و خوشه ها در راه عریان افتاد 
اول اوت 

No comments:

Post a Comment