Sunday, June 9, 2013

A*SH*N*A:HORMOZ ALIPOURهرمزعلیپور

شعر هایی از هرمز علیپور با یادداشت منوچهر آتشی 
تماشا ,دهه ی ٥٠
هرمز علیپور ،شاعر 
١٠ ١سفند ١٣٢٥،ایذه خوزستان 
کتاب ها :
با کودک و کبوتر ،موج ١٣٦٠
٥٣ دفتر شطرنجی
 نرگس فردا 
اوراق لاژ ورد 
الواح شفاهی 
ساب بابه 
سپیدی جهان 
علف یونان به لغت عذرا 
فاخته هیمالیا 
گیاه ککشان 
به حکمت مخروبه,بوتیمار ١٣٩٢
بال برف ,فصل پنجم ,١٣٩٢
...
آفتابی

برای این‌که خود را از این همه اندوه نجات دهیم
بگذاریم که صندلی‌هامان همین طور کنار هم باشند
اگر که دوست دارید نام‌های خویش را عبور دهیم
از آب‌ها و برای درختان دور دست هم
تعریف تازه‌ای به دست دهیم
حالا که خنده‌های گل به شب
آن گونه محو شده است که از فرط گریه‌ها
این خانه‌ها دیگر شبیه گورستان است

من اما هنوز نظر به عصر دود دارم
و ساعتی که با دو دست چراغ گفت‌وگو برافروزیم

که حس می‌کنم تمام واژه‌ها این‌جا
رنگ خجالت جهان را به چهره‌های خود دارند

هرمز علی‌پور




تحریر اول دلم اندوه
تحریر دوم دلم گریستنی که از کرانه بگریزد
این گونه در ایستگاه‌های جهان من پیر شدم
و چشم‌های همسرم سارا را برای همین دوست دارم
و دست‌هایش را
که مرگ‌های مرا منصرف می‌سازد
که من مسافر باغ‌های سبز نمی‌توانم باشم به تنهایی
که زود دلم می‌گیرد
من عابر پارک‌های پر‌فواره و چراغ نمی‌توانم باشم
و رودخانه‌ی بزرگ این دنیا و درختانش
برای همین است که در شب چمن‌ها هم
آشکارتر از همیشه می‌شود اندوهم
و جانم را در مشت‌ها بفشارد
به‌سان موم بی‌رنگی

هرمز علی‌پور
از کتاب
 اوراق لاژورد


 img:mojعکس ها از: موج

شیفته شان را اندکی آرام بخشد  :

دیگر به رنگ گیسوان نمی توان سرود 
یا پوست سوخته در صحراها 
و عطر ها به روز که بر راه هاست 
و شانه ها پوشیده و عریان 
کتان و برف را به یاد نمی آرند 
و آن چه نمی گذا شت 
به زخم روز بیالایند 
هرمز علیپور 
١٣٩١چهاردهم فروردین

این که شکل انتظار خویش را دیگر کنیم
یا که عشق باختن به کجا ختم می شود
به درد سوختن می خورد تنها و
خیال های تازه ی این روز
دوست ندارم
نه ماه نه شاعران بد فرجام
به مهر نظر به ما کنند
که عریانی هر دو به شکلی غریب
کار دست آدمی داده.



No comments:

Post a Comment