Sunday, May 26, 2013

LETTER TO FRIEND:پیرمردازجوانی هم مشنگ بود

پیر مرد از جوانی هم مشنگ بود و جز جنجال جربزه و جنبه ها ی دیگری نداشت .رفته بود آن ور مرز و چیزی خوانده و نخوانده برگشته بود بی آن که فارسی چندانی سرش باشد و در نقش یک تروریست فرهنگی مشغول مداخله در شعر و قصه و چیزهای دیگر شده بود و چون فارسی نمی دانست در صدد تخریب آن بر آمد و فارسی نا دانان و فارسی بد دانان دیگر را هم جمع  کرده بوددور و بر خودش  که علم و کتل او را حمالی کنند و بعد هم که دستش به جایی بند نشد و نظریه های دست دوم دستمالی شده ی او را کسی برایش تره خرد نکرد حالا دنبال تجزیه طلبی رفته است و دارد خودش را با فکت های تاریخ خیانت و جنون و آدمخواری و شکست قلقلک می دهد که این خاک تکه پاره را تکه پاره تر کند .جای پیرمرد دیگر بیشتر از گذشته روی تخت روانپزشک ی است.روانپزشکی.می گویم چه روانشناسی از قرار کافی نبوده است و گر نه حالا اینگونه سفت و ساخت دعوی تاج و تخت حکومتی و تجزیه طلبی نمی دا شت .
بیچا ره پیرمرد باید به عقده هایش توجه کرد پیش از آن که کار دست خودش بدهد 

No comments:

Post a Comment