Wednesday, May 22, 2013

LETTER TO FRIEND

تازه تازه از راه رسیده ای در برانکس آمریکا یا در مونترال کبک مستقر شده ای یا نشده ای یا در تیبوران و کنار خلیج پشت میز کار و شاعری نشسته ای و دری با واژه ها ها عشق می ورزی یا مثل معمول پرخاش دری و من از سفر کالیفرنیا باز گشته ام و صدای تو را شنیده ام و قول داده ام مقاله ای برایت بفرستم و من دارم پولی رنگین کمانی می زنم تا نیویورک و کالیفرنیا و کانادا که تنها نباشم یا با هم باشیم و کارهایمان را با هم و برای هم بخوانیم و زبان و زمان از دست رفته را در یابیم یا بگذریم همین تور بلغزد و بگریزد و چرا و اصلان به ما چه ؟! برایت گفتم که سفر چه زیبا بود .سفر همیشه تام دریا دارد و موج می آید و نی زند و از سر می گذارد و تشنه گی هات را می شوید و تازه ات می کند این که شعر هیت را روی قله های دورته و کوههای سانتا باربارا در آب و آفتاب می نویسی و دریا و شهر پیش پای تو گسترده است و بزرگراه ها و جزیره های دور به هم گره خورده است و تو شعر های باندادی را می خوانی و از شعر می گویی و می روی می بینی که دیگران می آیند و می گویند و عاشق اند ...
SANTA BARBARA,AUGUST 2000

No comments:

Post a Comment