Wednesday, March 6, 2013

NORUZI:خلوص در هاله ی جانم نشست

راهی شدم تا نیمه های بهار 
ابر را در شیشه کردم 
در آسمان آینه 
و به خانه اش آوردم 
روی سفره ی ایرانی 
بیرون ابر های عاشق می گریستند 
و آفتاب  ناباورانه 
پشت رنگین کمان 
پنهان بود 
دیدم که ابر های توی شیشه هم 
گریستن آغاز کردند 
و خانه 
در آواره گی ی مه 
به جادوی عشق 
اسیر آمد 
خلو ص در هاله ی جانم نشست  
ابر های همه عالم 
در شیشه ی بهار بود 
زهره خالقي 

No comments:

Post a Comment