Thursday, February 28, 2013

MOJ MAGAZINE

MOJ MAGAZINE
MAR 2013
مجله موج ماه زن را گرامی می دارد 

ESPANDI:درتوفان چه می گذشت

FARAMARZ SOLEIMANI
در توفان چه می گذشت 
که پنجره خاموش گشت 
حالا چراغ می خوا هم 
تا پنجره 
توفان به پا کند 
در خاموشی 
پنجره خاموش 
پنجره متروک 

MBR:SEHD HOSSEIN MIRKAZEMI BOOKSسیدحسین میرکاظمی

سید حسین میرکاظمی SEYD HOSSEIN MIR KAZEMI
شاعر،نویسنده،نویسنده کودکان،پژوهشگر ،ناشر و کتابفروش 
زاده ی گرگان ١٣٢١/١٩٤٢
...، سایه های بوته تمشک ،اژ ینه ،گرگان ،١٣٨٣ ، مجموعه ٥١ داستان کوچک و عکس فوری سفر 
کفچه مار ،اژ ینه گرگان ١٣٨٥
 باغ زیتونی چشم، ا ژ ینه،١٣٨٩-٩٠، مجموعه داستان های کوتاه و بلند 
من و رستم و گرز افراسیاب ،ا ژ ینه ، نقالی ١٠ داستان گرانمایه از شاهنامه ٩٠-١٣٨٩
...
سید حسین میرکاظمی به سال ١٣٢١در گرگان به دنیا آمد.  ا ومعلم دبیرستان ها و  مدرس مراکز تربیت معلم بوده ودر سال ١٣٧٢بازنشسته شده است . در فرودین سال   ١٣٥٨کانون نویسندگان و شاعران را در گرگان تأسیس کرده و  جنگ ادبی  کتاب فصل ،نامه کانون شاعران و نویسندگان گرگان وبعدها فصل گرگان را منتشر کرده است .او هم اکنون مدیر وصاحب امتیاز نشر آژینه در گرگان است .
از سیدحسین میرکاظمی بیش از٢٧ کتاب در حوزه ادبیات داستانی، رمان و شعر به چاپ رسیده است 
آثار سیدحسین میرکاظمی را می توان به حوزه های ادبیات داستانی برای کودکان ، رمان و ادبیات عامه 
تقسیم کرد...
 سید حسین میرکاظمی به عنوان پدر داستان نویسی گرگان ،در حوزه ادبیات داستانی یا قصه نامه کتاب های:" آلامان، گندم شورا، زن و این گمان ،یورت ،سایه های بوته تمشک ،کفچه مار، باغ زیتونی چشم" 
و در حوزه ادبیات داستانی برای کودکان و نوجوانان کتاب های:" مثل عاشورا،چه کسی باور می کند که من فوتبالیست بزرگی هستم؟،پرنده ها چرا به دلخواه نمی خوابند؟،می روم جبهه تا جنگ را تمام کنم،حماسه گوراو غلو و قیراتم ،خانوم کوچولو و آقا خرگوشه ،کبک دری و کبک ها ، مادرها تمام شدنی نیستند" 
ودر ادبیات عامه  کتاب های:" قصه هایی از ترکمن صحرا ،افسانه های مازندگان، افسانه های شمال،افسانه های دیار همیشه بهار،چهل گیسو طلا،قصه های مردم مهربان، ٣٣قصه از سرزمین ایران" را به چاپ رساند.
از این نویسنده منتشر می شود:
پیرهن نوروزی،عیدی نوروزی،داستانی برای کودکان 
مامان درمان 
رمان :باران سر وقت می برد 
رمان ؛ سرا خوش آمدی 
افسانه ها،هم سایه ها ، مجموعه افسانه ها 
شازده دریای خزر و ٢٤ قصه دیگر ، از مجموعه افسانه های ایرانی 
*
کتاب های رسیده به کتابخانه موج:
:سید حسین میر کاظمی 
_کفچه مار ،سه منزل قصه ،تنهایی ، دلهره ، مرگ ،ویرایش دوم ، آژینه ١٣٨٦
تندی نور خورشید چشمم را می زند ، تنم داغ است ،منگ و کرخم . آسمان پر از کلاغ است .قید دیدار امروزم را  با نگار می زنم و شعر های عاشقانه ام گره بر باد زدنی است .
_از متن کتاب 
سایه های بوته تمشک ،٥١ داستان کوچک و عکس فوری سفر ،آژینه،گرگان١٣٨٣
تلخی و سختی زن بودن با منست
می خواهم خودم باشم ، سعی می کنم
-از متن کتاب
باغ زیتونی چشم ،مجموعه داستانهای کوتاه کوتاه و بلند ،آژینه ، گرگان ١٣٨٩-٩٠_
زن چشماچشم به باغ پر درخت و جوبارش دا.شت  ساعت دل انگیزی بر سبزه ی جوبار ، کتابی از او شنیده بود:
" مجنون چندین روز طعام  نخورده بود .آهویی دام او افتاد . اکرامش روزها کرد و گفت از او چیزی به لیلی می ماند .
_از متن کتاب _
_ من و رستم و گرز و افراسیاب ،نقالی ١٠ داستان گرانمایه از شاهنامه ،آژینه ١٣٩٠

REVERIE DE RENOIRپاپلی رنوآر

 تن 
تنها تن 
که می تند
به موج تن 
در جان و رنگ 
و حس تنهای تن 
فرو می تند 
در حس تنهای تن
Flesh
Only flesh
Weaving
In wave of flesh
With life and paint
And lonely sense  of flesh
Weaving in deep
In lonely sense of flesh 






"Flesh.
That's all that matters in life 
and in painting"
from The Movie:
RENOIR
de:Gilles Bousardos 2012
avec Michel Bouquet

پنجره خاموش بود

پنجره خاموش بود 
پنجره را گشودم 
درها و دیوارها و اتاق خاموش 
بیرون باغچه در سرما می لرزید 
و راهرویی 
که از آن می گذشتم 
و نمی گذشتم 
پنجره متروک بود 
و در ها و دیوارها 
و اتاق متروک 
در من می اندیشیدم که سوسمار بزرگی می خزید 

NORUZI نوروزی


 FARAMARZ SOLEIMANI:NORUZI
فرامرز سلیمانی:نوروزی 
نوروز بهانه بود 
با چشمانت بر می خیزم
و باتنت می خوابم 
بهار حادثه یی همگانی ست 
وقتی که روز در سفر آمد 
بی تابی ی عشق با من بود 
بی تابی ی عشق در من بیشتر شد 
وقتی که روز سفر 
بر شاخه های باد 
پنهان شد 
شب در مسیر مبهم شب می رفت 
من آفتاب را مضایقه نمی کردم 
و صورت بهاری ی تو هم سفری شد 
در باغ ماه 
که جوانه ی ژرفی زد 
در جاری ی مدام پرچین 
و راه 
تا  با کبود شب نشست 
آفتاب را مضایقه نمی کردم من 
در باغ ماه 
وقت عبور تو از ورید من 
نوروز بهانه بود 
بهار حادثه یی همگانی ست 

Wednesday, February 27, 2013

پنجره ها خاموش

پنجره ها خاموش 
پرده ها بسته 
نخل ها خسته 
باغچه ها فراموش 
دیوارهای سیمانی باغ را با خود برده اند 
پله ها تنها مانده اند 
پشت نرده ها ی خمیده و بی آشنا 
پنجره ها متروک 
پرده ها متروک 
نخل ها متروک 
باغچه ها متروک 
دیوارها متروک 
پله ها متروک 
نرده ها متروک 
و جدایی ی شب و باغ 
در خیابانی متروک
دوست را بگو وقت چاووشی چه تقصیری دارد 
2.27

آوازهای ساری:شالیکاران رفته اندAVAZHAYE SARI

شالیکاران رفته اند 
پنبه کاران و توتونکاران هم رفته اند 
تنها سایه درختانی تنها 
که جهان راکاهلانه می نگرند 

Tuesday, February 26, 2013

ESPANDI:لایه لایه آواز زخم

FARAMARZ SOLEIMANI : ESPANDI
لایه لایه آواز زخم 
در لا به لای حنجره ی بهاری ش 
نوری خلاصه می شود 
در پنجره یی خاموش 
پیراهنی خالی به راه روانه می شود 
و عاشقانه 
می خواند 
لایه لایه آواز زخم 
لبه لای 
حنجره ی بهاری ش  

Moj Magazineمجله موج

MOJ MAGAZINE
                                                             www. mojmagazine.com

A*SH*N*A:MAHMUD FALAKIمحمودفلکی

A*SH*N*A
Mahmud falaki


دکتر محمود فلکی متولد اول خرداد ۱۳۳۰(۱۹۵۱) رامسر، فعالیت ادبی‌اش را در ۱۳۵۱ با چاپ شعر در مجله‌ی “فردوسی” و سپس “نگین” آغاز کرد. در ایران، در رشته‌های شیمی و کتابداری تحصیل کرد و ویراستار دانشگاه آزاد در تهران و کتابدار بود. در سال ۱۳۶۲(۱۹۸۳) به آلمان مهاجرت کرد.
در آلمان، در رشته‌های “زبان و ادبیات آلمانی” ( Germanistik ) و ایرانشناسی ( Iranistik ) تحصیل کرده است. او دکترایش را در همین رشته ها در دانشگاه هامبورگ گرفت. موضوع رساله ی دکترا: “گوته و حافظ: درک یا کژفهمی متقابل فرهنگ آلمانی و ایرانی” فعالیتِ ادبی فلکی پهنه‌های شعر، داستان و نقد و پژوهش را دربرمی‌گیرد، که تاکنون ۲۱ کتاب از او منتشر شده است. چند مجموعه شعر و داستان های کوتاه و رُمان های اوبه زبان آلمانی و پاره‌ای از شعرهایش به انگلیسی و سوئدی منتشر شده‌اند. ترجمه‌ی رُمان “سایه‌ها” در آلمان با استقبال خوبی مواجه شده و در مدت کوتاه چند ماهه به چاپ دوم رسیده است.
فلکی بین سالهای ۱۳۷۶ و ۱۳۷۸ سردبیر “سنجش” (گاهنامه ی نقد و تئوری ادبی و بررسی کتاب در آلمان) بوده است.
محمود فلکی اکنون زبان و ادبیات تدریس می‌کند. او با همکاری زبانشناسِ آلمانی، خانم دکتر کارین افشار، دو جلد کتابِ درسی فارسی نیز برای آلمانی‌زبان‌ها تألیف کرده است.
از محمود فلکی منتشر شده است:Falaki1
شعر:
داس برپیکر گندم. تهران: نشر گارسه، ۱۳۵۹
انسان، آرزوی برنیامده. آلمان: سرو، ۱۳۶۶
زمزمه‌های گُم. آلمان: نوید، ۱۳۶۹
بر بالِ لحظه‌ها (نوار شعر). استرالیا: ۱۳۷۰
واژگان تاریک. تهران: صدا، ۱۳۷۳
پرسه در رؤیا (نوار شعر). آلمان: پویا، ۱۳۷۴
Lautloses Flüstern ( پچپچه‌های بی‌صدا). به دو زبان آلمانی و فارسی. آلمان: IKw 1374
آخرین کتابِ شعر. آلمان: سوژه، ۱۳۷۸
Klang aus Ferne und Felsen (صدایی از دورها و صخره ها، به آلمانی).آلمانSujet Verlag , 1387
داستان:
پرواز در چاه (داستان‌های کوتاه). آلمان: نوید، ۱۳۶۶
Verirrt (گُم). داستان‌های کوتاه به آلمانی. مترجم: کاوه پرند. آلمان: IKW ، ۱۳۷۱
خیابان طولانی (داستان‌های کوتاه). سوئد: باران، ۱۳۷۱
داستان‌های غربت (گرد‌آوری و تدوین). آمریکا: کتاب پر، ۱۳۷۱
سایه‌ها (رُمان). آلمان: آوا، ۱۳۷۶٫ ترجمه‌ی آلمانیِ “سایه‌ها”
Die Schatten (مترجم: بهزاد عباسی) در ۱۳۸۲ (۲۰۰۳) منتشر شده. چاپ دوم: ۲۰۰۴، Bremen: Sujet Verlag
مرگِ دیگرِ کارولا (رُمان). برمن (آلمان)، انتشارات سوژه، ۲۰۱۰٫ برگردان آلمانی این رمان از سوزان باغستانی. ۲۰۰۹، Bremen: Sujet Verlag
نقد و پژوهش:
موسیقی در شعر سپید فارسی. آلمان: نوید، ۱۳۶۸ (چاپ دوم و سوم: تهران، نشر دیگر، ۱۳۸۰ و ۱۳۸۵
نگاهی به شعرِ نیما. تهران، مروارید، ۱۳۷۳
نقطه‌ها (مجموعه مقاله‌ها). آلمان: سنبله، ۱۳۷۵
سلوک شعر (نقد و تئوری شعر). تهران: محیط، ۱۳۷۸
نگاهی به شعرِ شاملو. تهران: مروارید، ۱۳۷۹
روایتِ داستان ( تئوری‌های پایه‌ایِ داستان‌نویسی). تهران: بازتاب‌نگار،۱۳۸۲
Fremdheit in Kafkas Werken und Kafkas Wirkung auf die moderne
persische Literatur. Grin Verlag, München 2005
بیگانگی در آثار کافکا و تأثیر کافکا بر ادبیات مدرن فارسی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۷
ترجمه
تجارت برده (اثرِ آن مانتفیلد). تهران: گوتنبرگ، ۱۳۵۷
برگرفته از سایت آبکنار ,مهرداد آبکناری



حماقت ِ مقدس *
 محمود فلکی 




زاده ی ١ول خرداد ١٣٣٠ جواهر ده رامسر 




٢٢ می ١٣٥١

بر ساحلی که حماقت، مقدس است
دریا از نوشتن باز می‌ماند
و روح
مثل شناسنامه‌ی باطل
خالی می‌شود ازخود؛
تنها رؤیایی گیج می‌ماند
که می‌درخشد از نامی از هیچ؛
کسی اما آن را نمی‌خواند.

بر کپک ِ عادت
دوازده مرد
بر قایقی بی‌بُن می‌رانند
محاصره میان ارواحی ازغرور و یخ.
زنی برهنه بر اسبی سپید می‌تازد
بر کناره‌ی رودی که چشم ندارد
زن برمی‌چیند
گذشته را از باد
کسی نگاهش نمی کند.

A*SH*N*A:FARAMARZ SOLEIMANI/REZA NIKSEFAT



با چشمانت بر می خیزم
---
با چشمانت بر می خیزم
و با تنت می خوابم
بهار حادثه ای همگانی ست

I WAKE UP WITH YOUR EYES
AND SLEEP WITH YOUR BODY
SPRING IS A COMMON EXPERIENCE
فرامرز سلیمانی




  • Reza Niksefat چشمانش اولین منظر نگاه توست، پس از بیداری از خوابی که عطر تنش ، حلقه های در هم پیچیده ی گیسوانش آن را برای تو به رؤیایی شیرین و دل انگیز مبدل ساخته است. امّا آیا این اولین منظر لحظه های بیداری فقط برای هر صبحگاه است؟ یا با پرتو اولین سپیده دم عشق که بر وجودت انعکاس یافت و کیمیای آن گشت ، نیز.
    عشق را کیمیای وجود گفته اند که با سحر خویش وجود را تعالی می بخشد 
    و ارج می دهد. آدمی را با عوالمی آشنا می سازد که هر آن کس را که این تجربه نیست از درکش عاجز است . و عشق بهاری است اگر چه همگانی امّا ،هر کس را به درکش مجاز نیست. باید در آتش آن سوخت ، تا خامی از میان رود و شخص پخته گردد؛ تا توان درک همه ی لحظه های آن را دست دهد.
    آری بهاری همگانی است. امّا ای همگانی بودن برای اهل است نه نا اهل، که از فیض آن محروم است. پاینده باشید، استاد فرامرزی عزیز!

1

FARIDEH LASHAI,ARTISTفریده لاشایی






فریده لاشایی FARIDEH LASHAI ,ARTIST,WRITER AND TRANSLATOR
b. 1325/1944 Rasht
d.5 Esfand 1391/24 Feb 2013 Tehran



Farideh Lashai was born in Rasht, Iran, and has been painting since late 1960s. Following her graduation from high school, she left for Germany, where she took a translation course in Munich. Later she went to Vienna to study decorative arts. For two years after acquiring B.A., Lashai designed crystal goods for the Riedel company in southern Austria. Some of her designs were employed on china vases by Studio Rosenthal in Selb, Germany.She returned to Iran and attended numerous exhibition in Iran and abroad and died with cancer at age 68 in Tehran,Iran




Monday, February 25, 2013

HICHهیچ

hich , from parviz tanavoli 
دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ 
ای هیچ ز بهر هیچ بر هیچ مپیچ 
:
تندیس شگفتی بود هیچ
تندیس شگفتی
که پیچیده شده بود
پیچا  پیچ
و هیچ مضا عف هم
چیزی به شگفتی نمانده بود هیچ
باز
مثل  تندیس شگفتی
+
تندیس شگفتی 

A*SH*N*A:ESMAIL RAHA:اسماعیل رها

اسماعیل رها 
شاعر 
زاده ی ٢ اسفند ١٣١٠ تهران 
٢١ فوریه ١٩٣١
من دیده ام در تنگ آب
گریه ی ماهی را
درباورش
دریا نشسته بود

ESPANDI:دست می سایم

دست می سا یم به آفتاب پنهان 
که دور از دسترسم می با لد 
و در تابش سایه گون گیسو انت 
دست می ساید 
بر بال عاشق باد 
ناب می شود دربازه ی دست هام 
پشت ابر ها و تندر 
تندر نارنجی می شود 
آفتاب پنهان 
این رسم عاشقی ست آفتابی بودن 

OSCARS 2013

Ang Lee ,Director of Life of Pi
It's about time to win another Oscar 
after Broke Back Mountain
He bested Steven Spielberg 
Day or night line
Rain or shine
No matter lightning or thunder
New Orleans for Oscar
Go Ang Lee & Daniel Day Lewis

Saturday, February 23, 2013

FARAHAIKU:هستی مثل هایکو

مرگ آمد و چرخی زد و رفت 
و باز تازه آمده بود 
که زخم سر گشود 
مثل مرگ 
که چرخی زد و 
رفت 

MARLON BRANDO AND I


I am going to see on the waterf front tonight.
This would be the 100th times or more I am watching Marlon Brando and Lee J Cobb beating each other to death.It is a fight of working class with masters .Never ending with a winner and always going on.I saw this movie since it was made something like almost 60 years ago by that guy(!) , and at least a couple of times a year.Tnx lately to TCM and festival of Oscars in the past few years.

ESPANDI

نگاهیدن نیماییNIMALOGY

نگاهیدن نیما ، روش نگرش اوست به اضطراب جهان 
نیما از روزن دیوار به جهان نمی نگرد 
بل دیوار را پس می زند 
و آن گره نگاه 
و نگاه به گره ها 
در جاده های جهان 
هر چند هنوز هم هستند آنان که زبان او و تجربه های او را برای نو ساختن و گسترش زبان پارسی در نیافته اند 
شباهنگام در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
نگاهیدن نیمایی خاص خود اوست
در اساس نگاه را نیما به ما یاد داد
پیش از نیما همه به دست هم نگاه می کردند و از دست چپ پله های نردبان شعر شان را می چیدند
نیما آمد و به دنیا نگاه کرد و گفت
دنیا خانه ی منست
نظام نیمایی و جهان بینی نیمایی و نیماییزم از این جا شکل گرفت
و این بود که نیاز به زبان تازه داشت
یعنی نیاز به زبان دا شت
همان که شد زبان نیمایی ، زبان شعر نیمایی ، زبان شعر امروز
امروز برای ما غریبه نبود اما زبانش مال دیروز بود
نیما زبان شعر امروز را برای نگاه امروز و گفتن از امروز بنا نهاد
حالا زبان غریبه بود
اما با شعر او و شعر شاعران امروز زبان امروز شد
زبان گفتار امروز
نه آن که نثر سا ده نویسی آسانگیرانه باشد
بل شعر با همه پیچیده گی های زندگی و انسان امروز
و نیما از طبیعت و زبان بومی و زندگی روزانه و تجربه ی زندگی در جهان امروز بهره گرفت
تا زبانش را متناسب شعر نیمایی بنا نهاد
نگاهیدن نیما شعر و زبان نیما را با خود همراه آورد
و دهان دیگران همچون فروغ و شاملو را به شعر گفتار گشود
فروغ البته شعر گفتار خود را از کوچه و خیابان آورد همچنان که نیما از طبیعت و کوهستان آورده بود
شاملو شعر گفتار خود را از نثر کهن و کتاب های مقدس آغازید و با زبان کوچه در آمیخت
و دیگرانی هم بودند مثل آتشی و پیروان او که زبان گفتاری شان ریشه های بومی داشت
و این ها هر یک شاخه داد و شاخه های شعر امروز را پیش از موج ها و حرکت های پسا نیمایی تشکیل داد
که همچنان نام او را همچون شعر پیش نیمایی دوران مشروطه بر شا نه هاش دارد 

تاب جهان ندارمESPANDI

تاب جهان ندارم 
زیرا که جهان بی تاب عشق است و 
من بی تاب جهانم 
2.22.2013
FT

ESPANDI:برگان نخل می وزد

برگان نخل می وزد در نسیم 
تا که باران می برد تند 
مثل تند باران شامگاهی 
2.22.2013 

ESPANDI:صدف و اردک

صدف و اردک 
شیرینی ی واژه یی که می گرید 
باران تند شامگاهی 
2.22.2013

Thursday, February 21, 2013

A*SH*N*A:YADOLAH MAFTUN AMINIمفتون امینی

مفتون امینی 
زاده ی ١٣٠٥/١٩٢٦ شاهین دژ تبریز 
امینی شاعر از شعر کهن آغاز کرد و به شعر نیمایی پیوست آنگاه در دهه ی شصت با بیژن جلالی به دنبال
 مانیفست موج سوم می گشت که آن را امضا کند تا شعر های فرانیماییش را بنویسد 
شعرها ی مضمو نی و مفهومی اخیر مفتون مرحله دیگری در کارنامه طولانی شاعری اوست 
کتاب ها :
...
.
کارسینوما


مفتون امینی معتقد است‌ در دوران افول شاعران بزرگ به سر می‌بریم.
هفت سرزمین/ این شاعر پیشکسوت اظهار کرد: به نظرم در قرنی هستیم که شاعران بزرگ رو به افول هستند و به جای آن‌ها شاعران کوچک با مخاطبان کم به عرصه آمده‌اند، بنابراین معتقدم دیگر شاید ما هیچ‌وقت شاهد حضور شاعر بزرگ نباشیم.
در این دوران شاهد نوعی شاعران بوتیکی هستیم که جنس‌های‌شان برای مشتریانی محدود است و زود تمام می‌شود؛ در صورتی‌که شاعران بزرگ مثل سوپرمارکت‌ها برای همه مشتریان شعر داشتند.
مفتون از این تغییر به عنوان دگردیسی شاعران در عصر نو یاد کرد.
این شاعر سپس با ابراز نگرانی از بی‌رمقی انجمن‌های شعری و برگزاری جلسه‌ها گفت: به نظرم مدتی است برگزاری جلسه‌های شعرخوانی کم شده است و این موضوع می‌تواند نگران‌کننده باشد. چند سال پیش جلسه‌های «عصر روشن» برگزار می‌شد که خوب پیش می‌رفت، ولی متأسفانه تعطیل شد. الآن هم دیگر جلسه شعرخوانی به آن شکل نمی‌بینم.
این جلسات برای شاعران خوب بود و شاعران جوان می‌توانستند خود را در آن‌جا محک بزنند، چون در آن‌جا یک فضای همدلی و تشویق ایجاد می‌شد که برای شاعران غنیمت بود.

.
گفتم چه خیال انگیز 
شاید نام گلی ست که در بهار غربت می شکفد 
یا جزیره یی در جغرافیای سیاحت هاست 
یا زنی زنستان در قصه ی نه خوانده یی ست 
سر انجام و به نگاه 
در دانش تن یافتم که کارسینوما چیست 
و چه غبن کرهی 
انگار 
که از خواب پریان دریا پریده باشی با نیش پنجپایی بر ناکجای تنت 
آشنا جان 
گاه باشد که جستن چیزی گم کردن آن هم هست
---
حق، چاي كيمي دريايه آخيب يول تاپاجاقدير
داش آتـمـاقـيلار كـيمسه اونو چـؤنـدوره بـيلمز
دونــيـادا قـارانـلـيـقـلا اگــر جمع اولا با هـم
بـيـر ذره‌جه شمـعين ايشيقين سؤندوره بـيـلمز
مفتون امینی

---

A*SH*N*A:SIRUS NOZARIسیروس نوذری



آه / تا / ماه
386 شعر
سیروس نوذری
چاپ اول 1379
انتشارات نوید, شیراز

1.
توت ها
فرو می ریزند بی گمان
در آن دره ی دور

2.
هر کجا پاییز
این سوی سرو
آن سوی سرو

3.
میان سنگ ها
برگی مانده
از بهار

4.
سر ستیز ندارم
یه صخره ها می کوبم
و فرو می ریزم

5.
فرو می ریزد
آبشار
بی حضور ماه

6.
نصیب تو
از باران
ارغوان های ریخته

LETTER TO FRIEND


1pm
در پاسخ دوست راجع به مجادله دو شا عر پیر !
تنگ نظری ها و حقد وحسادت های حزبی و قوم و قبیله یی همیشه به ضرر شعر وادبیات پیشرو ما بوده است .حتا این عارضه فرهنگی هم با سرگذشت نیما آغاز می شود که آنسان مورد نیش و آزار ادبای ریش و سبیل دار بود. آنان همه رفتند اما نیما و شعر نیمایی و نیماییزم ماند و در دهه های شصت و بعد ازآن عنوان پسانیمایی همچنان به نام و گام های او مزین است.این دعواهای بی هوده شاید مانع از انعکاس جهانی شعر ما شد که والاترین و اصیل ترین هنرمعاصر ما هم هست اما این گونه مهجور می نماید.دلم برای باغچه و باغ می سوزد

ON FARAMARZ SOLEIMANI/REZA NIKSEFAT


رضا نیک صفت
وقتی که به این واژه های گزین که هر یک در جایگاه خود خوش آرمیده اند می رسم،دستخوش شعفی وصف ناپذیر می شوم؛ که هنوز هم در ادب فارسی به دور از تبلیغات دروغین پست مدرنی که از همه اصولش معنی گریزی را گرفته اند و به بی معنایی رسیده اند، شاعرانی هستند که با وجود آگاهی تام و دقیق از ایسم ها ، شعرشان با شعریت تام و تمامی که دارند.
سر در گم بی معنایی نیستند و شعرند.
اشعار جناب دکتر فرامرز سلیمانی می تواند برای شاعرانی که هم می خواهند شعر خوب بگویند و هم می خواهند از جهان مدرن عقب نمانند سرمشق خوبی تاشد.
تقدیم به آنان که شعر را شعر می خواهند و در طلب یاد گیری بیشترند.

Reza Niksefat درود بر شما استاد عزیز من آن چه را می نویسم صمیمانه می نویسم و واقعاً از این سر در گمی رنج می برم .
این سر در گمی ای که باعث می شود ،که بسیاری از کسانی که هنوز با الفبای شعر و هنر بیگانه اند در عرصه ی هنر و ادبیات خود را مطرح کنند و از آن طرفی بندندچون نقد می کنی می گویند شاعر مسؤول درک خواننده از شعرش نیست.و بدون آگاهی دقیق از موضوع ،مرگ مؤلف را مطرح می کنند و یا آشنایی زدایی را علم. و من احساس می کنم بسیاری از آن ها این دو مقوله را بد فهمیده اند. به هر حال استادانی نظیر شما واقعاً می توانند الگوی خوبی برای کسانی باشند؛ که هنوز به شعر به عنوان بیانی هنری می نگرند. همیشه شاد و تندرست باشید.



افق ستاره شد
در ساحل نارنجی
با رز های سرخ و سفید
و آبی بی انتها
افق ستاره شد ...
See More

MOJ MAGAZINE 2 مجله موج ۲


  1. یک شب شعر
    روی بام سبز دنیا داریم
    اهل دنیا همه دعوت ما
    مجله موج , بهار ۱۳۹۲ \ ۲۰۱۳
    www.mojmagazine.com
    WE HAVE A NIGHT OF POETRY
    ON GREEN ROOF OF THE WORLD
    ALL PEOPLE OF THE WORLD
    ARE INVITED
    Moj Magazine
    Spring 2013 / 1392

    Photo: ‎یک شب شعر
روی بام سبز دنیا داریم
اهل دنیا همه دعوت ما
مجله موج بهار ۱۳۹۲ \ ۲۰۱۳
www.mojmagazine.com‎

    WE HAVE A NIGHT OF POETRY
    ON GREEN ROOF OF THE WORLD
    ALL PEOPLE OF THE WORLD ARE INVITED
    Moj Magazine ,Spring 2013/1392
    www.mojmagazine.com

Wednesday, February 20, 2013

دریاقطره بودESPANDI

دریا قطره بود 
دریای قطره بودن 
تا قطره دریا شد 
موج رها 
رهای موج 
تا موج دریا شد 
دریای قطره 
قطره موج 
و موج 
دریا بود 
دریای قطره بود