Tuesday, July 31, 2012

در سینه ام هوای توفان بود

در سینه ام هوای توفان بود 
اوا ز تو به حوصله مان  بنشست 
در سینه ام هوای توفان بود 
آرامش مرا می خواستی 
وقتی به سایه های ساکت باز آمدم 
و توفانی شدم 
در سینه ام هوای توفان بود 
و گم شدن مان درمیان  دودها و رنگ 
در سینه ام هوای توفان بود 
و گم شدن ماه و ابر 
درسینه ام هوای توفان بود 
و ریشه ها بر دل ریش درخت
که با ما در توفان گام می زد  
در سینه ام هوای توفان بود 
و لرزش بی هراس باغ 
در سینه ام هوای توفان بود 
و توفان در سایبان بهار نارنج 
در سینه ام هوای توفان بود 
و خیره بود آلاچیق 
بر  توفان 
که بر سینه اش 
هوای توفان بود 
وقتی که ماه 
دست ابر را می گرفت 
و تنها می رفت 
در سینه ام هوای توفان بود 
و ما شب ها 
شب را پشت سر می گذاشتیم 
در سینه ام هوای توفان بود 
و یک پنجره 
بی آرامشی
 در شهر  
که بر سینه اش هوای توفان بود 
7.31

خاموش و خام

خاموش و خام 
پرده از زمان می گیرم 
زمان 
خاموش و خام از من می گذرد 
به انتظار  زمان 
خاموش و خام 
می ما نم 

Monday, July 30, 2012

دریایی پرواز

خفتن موج  به خاک 
دریا را به پرواز می دارد 
دریایی پرواز 

مثل دو پروانه

مثل دو پروانه که بال بال  زند و بال بال می شود  و می با لد 
از پیله می ایی تا پیله می ایی 
مثل دو پروانه می شویم 
که بال بال می زنیم و 
بال بال می شویم و 
می بالیم 
در پیله 
هامان 

نیما آیا آفریننده موج است یابرآمدیک موج؟

نیما آفریننده ی موج است و برآمد موج . 
دوستی می پرسد :
آیا نیما آفریننده موج است یا بر آمد یک موج ؟
و آیا به نیما باید به عنوان یک واقعیت تاریخی نگاه کنیم ؟
انقلاب نیمایی یک موج است ،با براندازی قدرت حاکم شعر ی و عوامل ان از قبیل وزن و  قافیه، شعر پلکانی ،
زبان کلیشه یی و با سمه یی تکراری ، و همچنین عدم برخورد زمانی-مکانی 
می گوید: شاعر باید چکیده زمان خود باشد 
شعر و شاعران مشروطه و پیش نیمایی با مطرح کردن مردم و زمانه ،آغاز گر موجی بودند که نیما با شعر افسانه و دیگر اثارش به انجام رساند.خانواده سرباز تنها کتابی بود که نیما در این مقطع تاریخی به چاپ رساند که کتاب قصه رنگ پریده خون سرد را نیز می توان به آن افزود تا این واقعیت تاریخی تکمیل شود .از ان پس کار اثا ر نیما به معین و ال احمد سپرده شد که هیچ یک شاعر و ناقد شعر نبودند و از ان سر باز زدند و سرنوشت موج نیمایی را به سیروس طاهباز وا گذاردند که او نیز از شاعری بی بهره بود اما عمری را بر سر این کار گذا رد  تا به تقریب تمامی 
شعر و نثر نیما به چاپ رسدهر چند با حذف و تحریف و تبدیل،جرح و تعدیل،تکمله و افزوده ها و نقطه گذاری مبالغه آمیز... .و به هر تقدیر این ها بود که بر گروهی گسترده از شاعران امروز اثر گذارد که ما  آنان را به عنوان شاعران نیمایی و یا موج اول شاعران معاصر می شناسیم در فاصله ۱۳۰۰ تا ۱۳۳۲.
پس به این ترتیب :
نیما آفریننانده موج است و بر آمد موج 
و نیما یک واقیت تاریخی است 
البته کارانقلابی  نیما و نگره ی نیماییزم هماننددیگر موج ها و واقعیت های تاریخی ،هنوز نیاز به نقد و بررسی و پژوهش های بیشتر دارد تا خوانندگان و جویندگان راستین را با شعر او آشنا سازد 
بویژه زبان نیما که در ان از صرف و نحو و واژگان زبان بومی مازندرانی= طبری  (فارسی میانه) برای گسترش زبان فارسی امروز بهره فراوان می برد .نیما خود نیز از عشق، تنهایی و بی همزبانی  شکوه دارد.زبان نیما همزبان می خواهد.شاید برای همین است که نیما جای اجزا و ارکان جمله را عوض  می کند که در این میان دوستی همزبان بیابد
نیما از حرکت ، جنبش وجهش می اغازد و نخستین منزل انقلابی ، شعرافسانه اوست با ساختاری نمایشی ومکالمه یی  
،و خاصه در نگرش نیمایی و تفکرات شاعر که به پیشینیانش اعتراض پیشه کرده است
 حافظا این چه کید و دروغی ست
کز زبان می جام و ساقی ست
نالی ار تا ابد باورم نیست
که بر آن عشق بازی که باقی ست
من بر آن عاشقم که رونده ست
شرح عشق دگر سان,شرح شعر دگرسان نیمایی است و از این رو حافظ را هدف می گیرد تا به زبان آینده شعر برسد . او عاشقی رونده و جاری را می خواهد و عاشقی فردی را که نیز شرح شکستن بند ها و قید شعر و بیان ان هم هست..چیزی که هنوز نیما از آن رهایی کامل نگرفته اما البته این آغاز موج نیمایی و شعر نیمایی است و تاثیر و تاثرهای گسترده ان که به دنبال خواهد آمد .
تامل و خاموشی نیما در دوران بیست ساله است که او را به اوج و موج می رساند و ما شعر امروز ایران را مدیون او هستیم و  هم از این روست که ان را شعر نیمایی و پسا نیمایی می خوانیم که حقانیت پیگیری این مقولات و مقالات را به ما  می نمایاند .اینک عصر شاعران لدنی به پایان رسیده و دفتر آنان بسته شده است همچنان که نقد  و نگر ه ی شعری نیز به مثابه یک علم نیاز به آموختن و عرق ریختن دارد و تعارف و تکلف های رایج روزنامه یی را بر نمی تابد
در فاصله ی فیلسوفان یونان باستان تا متفکران دهه شصت فرانسه این زیگموند فروید بود که بردرک خویشتن و هستی self conceptance تاکید گذارد و نیما به اهمیت آن پی برد تا انسان رادرزمان و مکان جای دهد و ارزش های واقعیش را به شعر بنماید. پس نیمای شاعر به نظام و سامانه یی پرداخت بر بنیاد نظری و تیوری که شاعران لدنی وادبای ریش و سبیل دار و نیز هواداران کلی باف آنان را کنار می گذاشت. نظریه پردازی نیما و نیماییزم در ادبیات فارسی بی سابقه بود و از میان شاعران پیش نیمایی تنها تقی رفعت بود که به این مقال اشراف داشت اما عمر کوتاه او مجال نیافت تا آن را به سامان رساند.عمر کوتاه عشقی نیز که به پیروی نیما سه تابلوی مریم را نوشت تجربه ی اوراسیستمی ننمود.بهار از قصیده سرایی پیش تر نیامد و ترانه سرایی نیز حرفه شاعری اورا به شعر نو هدایت نکرد تا که سیاست،اوراباخودبرد.ترانه سرایی برای عارف هم نجاتبخش نبود . لاهوتی و دهخدا نیز پس از آزمون هایی در شعر به سیاست کشیدند،و دهخدا پاز روی آوری به طنز، پژوهش سترگش را در لغتنامه دنبال کرد.تجربه های تندرکیا و محمد مقدم هر چند به سیاقی انقلابی اما محدود و عقیم ماند و همچنین بود تجربه های پروین و شمس کسمایی و دیگرشاعران پیش نیماییکه به سامانه ی نیمایی نزدیک نشد یا از سر چشمه های آن آبشخور نداشت تا به منزل شعرنیمایی برسد...امیدوارم این یادداشت فهرست وار پاسخی باشد مختصر برای نصرت و محمد و مجید عزیز و دیگر دوستان جستجوگر در مقوله ی موج سوم وریشه های آن.   
img:moj

IRAN IN THE LONDON OLYMPIC


چهار روز از آغاز بازی  های المپیک لندن می گذرد و  نامی از ایران نیست . ورزش کاران ایران گویا  در  خیابان های شهر گم شده اند.آیا معیار های دیگری به جز ورزش برای  انتخاب اینان در کار است یا هنوز دارند گرم می کنند که بازی ها را  آغاز کنند ؟ 
ما منتظر می مانیم

0
Gold
0
Silver
0
Bronze

Sunday, July 29, 2012

METAPHORS IN MOJ SEVOM/THIRD WAVE

METAPHORS are rich and so is nature.
So when you take nature as metaphor,you make your poetry real rich.
This may make your poem unaccessible easily
but still long lasting
in different dimensions diversions...
--FS

MOJ SEVOM: THE TIME OF LOVE موج سوم: وقت عشق

وقت عشق 
پای عشق  میان آمد 
و عاشق تنها شد 
کامی به راه مه آلود 
دست بسود 
وقت عشق بود 
7.29

Saturday, July 28, 2012

موج سوم : پهلوی تارمی

پهلوی تا رمی آمدم 
در تدارک توفان 
تا رمی عریان شد 
ان پایین 
کسی که روی صندلی ی آهنی نشسته بود 
سیگاری روشن کرد 
تا دود های خاکستری ی آن را 
به توفان بسپارد 
پهلوی تا رمی 
و آتش و دود و خاکستر 
در گلو ی تنوری عاشق 
می سو خت 

Friday, July 27, 2012

موج سوم: LAKE URMIEH NEVER DIES

با پرنده 
دریا 
در اوج می خواند 
ان پایین 
کسی خاموش 
در خاک خود 
خیره مانده است 
دریا هرگز نمی میرد 
7.28

موج سوم: پنج حلقه ی عشقFIVE RINGS OF LOVE

از دریچه  دنیا را می نگرم 
از میان شراره و مشعل 
از دریچه که دنیا را می نگرم 
تنها باغ است 
و موج 
و دریا 
باغ موج دریا 
در شراره 
و مشعل 
7.28

LONDON OLYMPIC 2012

After a beginning,highlighted with Sir Paul Mc Cartney,now waiting for real deals:The Games
with golden oppurtunities
GO IRAN!
GO U S A !
By the way for the first time in history US girls outnumbered boys by :
286 to 281
WOW!
GO U S A GIRLS !
Maryam Tusi   مریم طوسی
Iranian woman sprinter and record holder did not make London olympic Games
.
So far on the weekend Americans did not mee expectations and they won more silver and bronze rather than gold.
WAKE UP AMERICA
DESPIERTA AMERICA
WE WANT GOLD!
American gymnast girls are golden
Michael Phelps has 19 medals on his chest
Still waiting...

IRAN IN LONDON OLYMPICS






IRAN in LONDON OLYMPIC 1948 WON ONE BRONZE MEDAL by JAFAR SAMASI
IN FEATHER WEIGHT WEIGHT LIFTING.
MAHMUD NAMIU was fifth in weight lifting
EMANUEL AGHASIAN,Andre Aghasi's father was 17th in boxing
IRAN IN LONDON OLYMPIC 2012 
hopefully will do better
with 53 members
including 8 women athletes 
GOOD LUCK IRAN !
...It is 5th day and still waiting to see Iranian athletes on the podium

موج سوم : فاصله را

فاصله را  
 به فاصله می نشاند 
عشق 
در فاصله 
آوا می نشاند 
فاصله می شود 
بی فاصله ی 
فاصله یی 

موج سوم، گزاره ی زهره خالقی - ۴

شعر ایجاز

بخش چهارم بررسی موج سوم درشعرمعاصرایران , ,گزاره زهره خالقی

شعر ایجاز از مشخصه های موج سوم است که پرهیز از روایت و درازگویی دارد و تصویر را با بیانی بدون صرف افعال و حرف اضافه ها و مانند آن به انجام می رساند. ایجاز از عوامل بیانی شعر و هنر مدرن است که در موج سوم هم برای بیان شعری جای خاصی برای خود دارد و به ناب بودن شعر کمک می کند ...

موج سوم : پهلوی تارمی
پهلوی تا رمی آمدم
در تدارک توفان
تا رمی عریان شد
ان پایین
کسی که روی صندلی ی آهنی نشسته بود
سیگاری روشن کرد
تا دود های خاکستری ی آن را
به توفان بسپارد
پهلوی تا رمی
و آتش و دود و خاکستر
در گلو ی تنوری عاشق
می سو خت
فرامرز سلیمانی

Thursday, July 26, 2012

موج سوم ، گزاره ی زهره خالقی - ۳

بخش سوم بررسی موج سوم درشعرمعاصرایران ,گزاره زهره خالقی

فرامرز سلیمانی می گوید :
آتشی موج سوم را به عنوان گونه یی از شعر پسا نیمایی می نگریست .در دو موقعیت مختلف ،یکی در بوشهر سقلهای ۱۳۶۰ و دیگری در نیو یورک دهه ۷۰ که من درباره سکوت برخی شاعران موج ناب از او پرسیدم ،آتشی ضمن اظهار نگرانی خود از این سکوت،از این که نام برخی از آن ها و دیگر شاگرد ان آتشی را در فهرست شاعران موج سوم آورده ام خوش حال بود و امید واری هایش را نسبت به آینده شعر امروز ایران در این شادی خلاصه کرد.متاسفا نه در کتابی که بر مبنای مصاحبه طولانی با آتشی به وسیله فرخ تمیمی تدوین یافته این مباحث و مقولات مورد علاقه آتشی نا دیده گرفته شده و یا از متن کتاب حذف شده است ....

Wednesday, July 25, 2012

موج سوم، گزاره ی زهره خالقی- ۲


بخش دوم بررسی موج سوم درشعرمعاصرایران :

تا پای قله ها رفتیم
و بر آسمان
چنگ زدیم
پژواک آواز مان
دره را نقش می زد
فرامرز سلیمانی

موج سوم، شعر انقلاب و جنگ است.شعر نیمایی به خاطر فشار روز افزون سانسور به نمادگرایی پیچیده یی پناه برده بود و شعر سنتی نیز هرگز از کلیشه های تکراری فراتر نمی رفت و جربزه درگیری با زندگی جاری را نداشت. پس با تکانه انقلاب بود که شاعران از پیله به در آمدند و به مردم پیوستند. ا نگاه تکانه جنگ و تحولات آن بر این ها افزوده شد و برزبان و بیان شاعران اثر گذارد. بیان تصویر به ایجاز تعرف اینگونه شعررا در دهه شصت تکوین بخشید که نیز عنوان موج سوم در شعر معاصر ایران را به خود گرفت،که در واقع پس از انقلاب نیمایی و همزادان آن، انقلاب تازه یی را در شعر ما پدید آورد...زهره خالقی

موج سوم، گزاره ی زهره خالقی- ۱


در شعرمعاصرایران، موج سوم و یا شعر تصویر به ایجاز، به عنوان یک نظریه تازه توسط دکتر فرامرز سلیمانی در اول دیماه ۱۳۶۶ مطرح شد. موج سوم فرزند انقلاب و جنگ و تحولات پس از آن است.شعری که بشارت واژه و کلام را همراه دارد .آن چه موج سوم از شعرها و حرکت های پیش گرفته بود به شعرها و حرکت های پس از دهه ی شصت سپرد.در این جا پس از مقدماتی به جنبه های گوناگون این گفتمان می پردازم.--زهره خالقی

و موج
در آوای دریا
پژواکی آبی
بر لبان موج گذاشت
فرامرز سلیمانی :
از شعرهای موج سوم

وارش

سایه ی رود می دود در باران 
سایه ی پل 
بالای رود می خزد 
و آسمان می نالد 
پروانه می با رد 
تا قامت سیاه درختان 
در لای لای درختان 
حالا که می خواهم تا تو باز گردم 
راه خانه را 
گم کرده ام 
N.O.
7.25

Monday, July 23, 2012

DA WORLD

دنیا سرا شیب بلندی ست 
در سرا شیب راه 
در سرا  شیب راه 
ما تنان فراوان بودیم 
که در تنان فراوان 
تنیدیم 
گاهی توان تمام بودیم 
که در توان تمام 
گره خوردیم 
و عاشقی را 
نسیم 
در راه و رسم سرا شیب دنیا 
دست یا زید 
اما دنیا همیشه سرا شیب بلندی ست
7.23 

Sunday, July 22, 2012

A NIGHT OF FLAMINGO IN NEW ORLEANS

شب فلامینگو در نیواورلیان

زهره می گوید:
پرده ی ابر را کنار زدم
تا منتهای آفتاب
آنگاه دلی به دریا زدم

فرامرز پاسخ می دهد:
نهنگ پرده را می درد
تا موجی دریایی شود 


KEH HANUZ MAN NABUDAMکه هنوزمن نبودم

 که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی 
هنوز آمده بود این سو ها که 
من آماده 
نبودم 
که آماده را 
تو نیامده بودی 
در دلم آوازی پر درد دل سر دادی باتو 
نشستی با هنوز نیامده بی من 
7.22

Saturday, July 21, 2012

A PAUSE IN AURORA,COLORADO


A pause in Aurora,Colorado
Or Colombine and Virginia Teck
Or Damascus,Syria
And Damascus,Virginia
Boston,New orleans,Oklahoma City
...
A pause of peace and grace and love
A pause not to revenge
A pause of thoughts
not to plot
A pause for our 4 months old babies
A pause for our parents
A pause of insights
A pause to reflect
For walkers and runners
7.21.2012

MBR:بررسی کتاب موج

MBR has published nearly 1000 Book Reviews under more than 100 pen names
and at times anonymously
in a variety of publications
 in Iran and abroad
Most of these reviews will gradually appear
on this site and satellite weblogs.
F.S.

ALEXANDER CALDER'S MOBILE

Alexander Calder's Red Lily Pad,1955
Solomon Guggenheim Museum,New York,Ny 
ALEXANDER CALDER 
22 JULY 1898,Laughton,Philadelphia,Pa
11 November 1976,New york City

Calder is the inventor and innovator of mobile ,or kinetic sculptures
moving by air currents or a machine
As a young artist ,he befriended Leger,Miro,Arp and Mondrian 
He also worked on Stabiles,jewelries and wire portraits,considered three dimensions drawinf
If Rodin is a part of universal stabile sculptures,
Calder expands his universe by motion,
as we can see this in Ben Franklin Parkway of Philadelphia

Calder's stabiles in steel are mostly painted black and escape the light
 but some are covered by bright colors
He used bent wire to portrait celebrities including himself 
in Portrait of the Artist as a Young Man
seen here on U S Stamps 





شاعر

Friday, July 20, 2012

تا وقت عشق

تا وقت باز گفتن 
و تاریخ باز گفتن 
در وقت بازگفتن 
به فرصتی که باقی ست 
تنها از عشق می گوییم 
و باز گفتن 
از عشق 
که از عشق می گوید 
در گلخانه های شهلایی 
و تاریخ عشق 
در باغی خرم 
با ما می با لد 

٢٠ جولای 
تحریر تازه 

Thursday, July 19, 2012

وقتی کنارم نشستی کنارم زیبا شد

وقتی کنارم نشستی کنارم زیبا شد 
وقتی کنارت نشستم 
کنا رت زیبا شد
با هم دمی دریایی گرفتیم 
و موج شدیم
باهم دمی موجی دریایی زدیم 
در کنار آب 
و کنار ما 
در کناره های آبی 
زیبا شد 
حالا قاب عکسم را در کنارت نگاه می دارم 
که در کنارم نشسته یی 
که در کنارت نشسته ام   
7.19.2012 
NEW ORLEANS
When you sat by my side,my side turned beautiful
When I sat by your side
Your side turned beautiful
We took a breath of the sea
and turned to wave
We waved the sea
In a breath
On the side of water
And our side
On the side of blue
Turned beautiful
Now I am holding my image frame on your side
who are sitting on my side
Who am sitting on yor side 

NEW ORLEANS CELEBRATES EDGAR DEGAS' BIRTHDAY


نیو آورلینز زادروز فرزند بومی اش ادگار 
هوایی که امروز در آن دم می زنیم همان هوایی نیست که در کار استادان کهن دیده می شود.
دگا به جست و جوی آن هوای تازه بود
هیلر ژرمن ادگار دگا به علت تمرکز نگاهش بر زندگی روزانه و دریافت لحظه ها ی گذاران و درون و برون هستی از امپرسیونیست ها به شمار می آید هر چند که طرح و ترکیب کارهایش با آنان متفاوت می نمایدو بویژه در برابر تمایل وسواس آمیز و خرافی به آثار محیط خارج و دریافت های مستقیم که خالی از تجسم می نماید،مقاومت می کند
دگا متولد ۱۹ جولای ۱۸۲۴ نیوا ورلینز در ۲۳ ساله گی به ناپل رفت و آنگاه سه سال در رم زیست وسفر هایی به فلورانس داشت. در این سال ها به تقلید از آثار رنسانس و دیگر مدرسه های نقاشی پرداخت.او در سال ۱۸۶۱ به پاریس باز گشت و در ۱۸۷۰ در جنگ فرانسه و پروس شرکت کرد.آنگاه به نیو آورلینز نزد خویشانش باز گشت که در کاربازرگانی پنبه بودند.پس از یک دوره پربار کارهای رقص و باله و کافه و تالار موسیقی و مسابقه اسب دوانی ،دگا رفته رفته بیناییش را از دست داد و در ۲۷ سپتامبر ۱۹۱۷ در پاریس در گذشت .
هنر من خودبخودی نیست بل طرح ریزی شده است " و همین او را مستقل جلوه می دهد .دگا در نخستین نمایشگاه امپرسیونیست ها به سال ۱۸۷۴ شرکت کرد .اما دقت نگاه و خط هایش مثل تکچهره پدر بزرگ او رابیشتر به اکسپرسیونیست ها متمایل می ساخت"من با خط نقاشی می کنم"
او البته بعدها به این اصل وفادار نماند و در دوران نابینایی به تاش های قوی پناه برد در این زمان ها حمایت از گوگن هم شاید نخستین نشانه های بریدن از امپرسیونیست ها را اعلام می داشت و پل مانتر منتقد نقاشی می گفت
نمی دانیم چرا آقای دگا خود را در میان امپرسیونیست ها جا زده است خسوسی یات شخصی او اما از این گروه جدایش می کند":
Chat Conversation End
دگا  را جشن می گیرد 

هوایی که امروز در آن دم می زنیم همان هوایی نیست که در کار استادان کهن دیده می شود.
دگا به جست و جوی آن هوای تازه بود
هیلر ژرمن ادگار دگا به علت تمرکز نگاهش بر زندگی روزانه و دریافت لحظه ها ی گذاران و درون و برون هستی از امپرسیونیست ها به شمار می آید هر چند که طرح و ترکیب کارهایش با آنان متفاوت می نمایدو بویژه در برابر تمایل وسواس آمیز و خرافی به آثار محیط خارج و دریافت های مستقیم که خالی از تجسم می نماید،مقاومت می کند
دگا متولد ۱۹ جولای ۱۸۲۴ نیوا ورلینز در ۲۳ ساله گی به ناپل رفت و آنگاه سه سال در رم زیست وسفر هایی به فلورانس داشت. در این سال ها به تقلید از آثار رنسانس و دیگر مدرسه های نقاشی پرداخت.او در سال ۱۸۶۱ به پاریس باز گشت و در ۱۸۷۰ در جنگ فرانسه و پروس شرکت کرد.آنگاه به نیو آورلینز نزد خویشانش باز گشت که در کاربازرگانی پنبه بودند.پس از یک دوره پربار کارهای رقص و باله و کافه و تالار موسیقی و مسابقه اسب دوانی ،دگا رفته رفته بیناییش را از دست داد و در ۲۷ سپتامبر ۱۹۱۷ در پاریس در گذشت .
هنر من خودبخودی نیست بل طرح ریزی شده است " و همین او را مستقل جلوه می دهد .دگا در نخستین نمایشگاه امپرسیونیست ها به سال ۱۸۷۴ شرکت کرد .اما دقت نگاه و خط هایش مثل تکچهره پدر بزرگ او رابیشتر به اکسپرسیونیست ها متمایل می ساخت"من با خط نقاشی می کنم"
او البته بعدها به این اصل وفادار نماند و در دوران نابینایی به تاش های قوی پناه برد در این زمان ها حمایت از گوگن هم شاید نخستین نشانه های بریدن از امپرسیونیست ها را اعلام می داشت و پل مانتر منتقد نقاشی می گفت
نمی دانیم چرا آقای دگا خود را در میان امپرسیونیست ها جا زده است خسوسی یات شخصی او اما از این گروه جدایش می کند":
Chat Conversation End

هوایی که امروز در آن دم می زنیم همان هوایی نیست که در کار استادان کهن دیده می شود.
دگا به جست و جوی آن هوای تازه بود
هیلر ژرمن ادگار دگا به علت تمرکز نگاهش بر زندگی روزانه و دریافت لحظه ها ی گذاران و درون و برون هستی از امپرسیونیست ها به شمار می آید هر چند که طرح و ترکیب کارهایش با آنان متفاوت می نمایدو بویژه در برابر تمایل وسواس آمیز و خرافی به آثار محیط خارج و دریافت های مستقیم که خالی از تجسم می نماید،مقاومت می کند
دگا متولد ۱۹ جولای ۱۸۲۴ نیوا ورلینز در ۲۳ ساله گی به ناپل رفت و آنگاه سه سال در رم زیست وسفر هایی به فلورانس داشت. در این سال ها به تقلید از آثار رنسانس و دیگر مدرسه های نقاشی پرداخت.او در سال ۱۸۶۱ به پاریس باز گشت و در ۱۸۷۰ در جنگ فرانسه و پروس شرکت کرد.آنگاه به نیو آورلینز نزد خویشانش باز گشت که در کاربازرگانی پنبه بودند.پس از یک دوره پربار کارهای رقص و باله و کافه و تالار موسیقی و مسابقه اسب دوانی ،دگا رفته رفته بیناییش را از دست داد و در ۲۷ سپتامبر ۱۹۱۷ در پاریس در گذشت .
هنر من خودبخودی نیست بل طرح ریزی شده است " و همین او را مستقل جلوه می دهد .دگا در نخستین نمایشگاه امپرسیونیست ها به سال ۱۸۷۴ شرکت کرد .اما دقت نگاه و خط هایش مثل تکچهره پدر بزرگ او رابیشتر به اکسپرسیونیست ها متمایل می ساخت"من با خط نقاشی می کنم"
او البته بعدها به این اصل وفادار نماند و در دوران نابینایی به تاش های قوی پناه برد در این زمان ها حمایت از گوگن هم شاید نخستین نشانه های بریدن از امپرسیونیست ها را اعلام می داشت و پل مانتر منتقد نقاشی می گفت
نمی دانیم چرا آقای دگا خود را در میان امپرسیونیست ها جا زده است خسوسی یات شخصی او اما از این گروه جدایش می کند":
Chat Conversation End
هوایی که امروز در آن دم می زنیم همان هوایی نیست که در کار استادان کهن دیده می شود.
دگا به جست و جوی آن هوای تازه بود
هیلر ژرمن ادگار دگا به علت تمرکز نگاهش بر زندگی روزانه و دریافت لحظه ها ی گذاران و درون و برون هستی از امپرسیونیست ها به شمار می آید هر چند که طرح و ترکیب کارهایش با آنان متفاوت می نمایدو بویژه در برابر تمایل وسواس آمیز و خرافی به آثار محیط خارج و دریافت های مستقیم که خالی از تجسم می نماید،مقاومت می کند
دگا متولد ۱۹ جولای ۱۸۲۴ نیوا ورلینز در ۲۳ ساله گی به ناپل رفت و آنگاه سه سال در رم زیست وسفر هایی به فلورانس داشت. در این سال ها به تقلید از آثار رنسانس و دیگر مدرسه های نقاشی پرداخت.او در سال ۱۸۶۱ به پاریس باز گشت و در ۱۸۷۰ در جنگ فرانسه و پروس شرکت کرد.آنگاه به نیو آورلینز نزد خویشانش باز گشت که در کاربازرگانی پنبه بودند.پس از یک دوره پربار کارهای رقص و باله و کافه و تالار موسیقی و مسابقه اسب دوانی ،دگا رفته رفته بیناییش را از دست داد و در ۲۷ سپتامبر ۱۹۱۷ در پاریس در گذشت .
هنر من خودبخودی نیست بل طرح ریزی شده است " و همین او را مستقل جلوه می دهد .دگا در نخستین نمایشگاه امپرسیونیست ها به سال ۱۸۷۴ شرکت کرد .اما دقت نگاه و خط هایش مثل تکچهره پدر بزرگ او رابیشتر به اکسپرسیونیست ها متمایل می ساخت"من با خط نقاشی می کنم"
او البته بعدها به این اصل وفادار نماند و در دوران نابینایی به تاش های قوی پناه برد در این زمان ها حمایت از گوگن هم شاید نخستین نشانه های بریدن از امپرسیونیست ها را اعلام می داشت و پل مانتر منتقد نقاشی می گفت
نمی دانیم چرا آقای دگا خود را در میان امپرسیونیست ها جا زده است خسوسی یات شخصی او اما از این گروه جدایش می کند":
Chat Conversation End



















Tuesday, July 17, 2012

POSTCARD FROM THE LAKE URMIA

به خاک سپاری ی دریاچه ی اورمیه 
.
 پرنده می تپد 
و جهان  همیشه می پاید 
اما دریا هرگز نمی میرد 
 دریایی ٤/١ 
SEASONG 4/1
The bird palpitates
And the world stays forever
But the sea never dies
F.S.

POSTCARD FROM DALI,Variation-3

img:moj
ساعت مذاب می شود 
امازمان 
آب نمی شود 
حتا در زمان مذاب 
پس ساعت مذاب می شود 
تا ساعت آب می شود 
و زمان 
در زمان مذاب 
تیک تا کانه 
جاری ست 
دستان ساعت 
تا دستان ساعت می رسد 
دستان ساعت که تا دستان ساعت می رسد 
از دستان ساعت می گذرد 
تا به دستان ساعت می رسد 
و ساعت 
مذاب می شود 

POSTCARD FROM DALI,Variation-2

دستان انسان 
به جانب دستان انسان 
دست می یا زید 
تا  از دستان ملتهب انسان می گذشت 
در اوج نیمروز 
ساعت مذاب 
به انتظار ایستاده بود 
و ایستگاه میان راه 
مسافران را
به  
تسلیم تنهایی 
آواز می داد 
خواهش دستان انسان بود به جانب دستان انسان 
در ساعت مذاب 

DALI MUSEUM
ST.PETE,FL.
7.2012

POSTCARD FROM DALI,Variation-1

I stand in the bus station of avant-garden
Time and again
Dali came stood by me forever
Ever was in the state of ethereal eternity
And we were all melting
Melting was a clock
In the middle of a square
in my hometown
Or Dali's hometown.
You say cheese!
That is when taking pix
I say clock
That illusions us 
In an ever melting illusion 
Of time.
Melting time.

 Dali Museum,
ST PETERSBURG,FLORIDA
JULY2012
---
* Once I published a poem in Shahrvand Newpaper of Canada,in 1997
The title of that poem was: AVANT-GARDEN
In 2011,Dali Museum called her outdoor garden as : AVANT-GARDEN
I hope no one else is using this without reference!

درهای بام را کسی می گشاید

img:moj
در های بام را کسی می گشاید 
کسی که از آسمان سر می زند 
یا که آسمان را 
به درون خانه می کشاند 
سر گردانی ی غریبی دارد عشق 
در های بام را که می گشاید 
مهتاب تمام می شود  مهتابی  
بر آسمان سر می زند 
و آسمان درون خانه 
در آغوش تو ست 
مثل ان که دیگر هیچ کجای پرده هات را 
از عشق 
خالی نمی توانی گذاشت 

Monday, July 16, 2012

POSTCARD FROM DALI

ساعت مذاب بود 
در ساعت مذاب 
شاعر برخاست 
خاطره را 
به وقت رویا میزان کرد 
ساعت 
مذاب شد 
پس دست در گردن دریابانو ان  برد 
و ماهیان به خلخال پو لک هاشان 
از صدف همهمه  سر بر آوردند 
تا موج و مروارید 
جادو گری به جادویی قهقا ه می زد  
در ساعت مذاب 
ساعت مذاب بود 

DALI MUSEUM
ST.PETERSBURG,FLORIDA
JULY 2012

Sunday, July 15, 2012

...

از این نمی شود گذشت 
از این که 
نمی شود گذشت را 
در نمی شود گذشت می گذارد 
تا که دستانت پر می شود 
و عشق سایه می گذارد 
بر سایه ی عشق 
وقتی نمی شود گذشت 
از این که نمی شود گذشت 
عکس عکس هایم را به تو می سپارم
بر عکس عکس هایم  
از این که 
نمی شود گذشت
از این نمی 
شود 
گذشتن
و 
گذاشتن   

POSTCARD: I SURREALLED WITH DALI

I surrealled with Salvador Dali at # 1 Dali boulevard of St.Petersburg,Florida.I dived into my skin
 while preparing for a storm.A mermaid submerged in a rainy Rolls Royce  ,all in black and white,as homage to Dali's rainy taxi which he created for 1938 International Surrealists Exhibition in Paris(Happy B Day Paris !) Dali revised it for his Venus Pavillion at the 1939 New York Exhibit.Then at Fundcio Gala-Salvador Dali in Figures,Spain,Dali used a 1940 Cadillac for his metaphysical joke,in fact a practical one.
Life is a double portrait or braided tresses .He was expelled from art school.He was expelled from family home and circle.Life is tough for prodigies.Life is all imagination,so still life coming alive at genius' hand not only inspired by Freud of psychanalysis ,but also by Lorca,the prince of poets, and Bonuel ,his friend ,classmate and a great cinematographer,among others.Dali's captions are also awsome.Look at this one:Average Atomosphorograce phalic in the art of milking a cranial harp.
This is how he wandered at life,in his daily insights and fantasies,in his art and anti-art .His sense of humor is teasing rationals and rationalities.That is how the scientists discovered his subatomic particles and let him ascent and stay in the sky with his dreams.
Dream is a broken bridge,Dali is trying to rebuild.From Dali's big canvas,at the end ,I close with where he broke the egg of life to begin:Geographicus Child Watching the Birth of the New Man.Dali was a great watcher.The genius is always a great watcher .Each time I go to him,I am stunned and sustained at his side.And I just watch.From inside out,albeit I miss a lot!
CoolPix،poems &notes by:Dr.Faramarz Soleimani,M.D.
see my other essays on Salvador Dali ,especially my city travelogue in Simorgh Monthly,
Los Angeles,California  2000
از قصه ی سو ر رال شدن با دا لی و تاریخ معاصر :
گفتیم روی سیبیل سالوادور دا لی یک نقا ره خانه بسازیم
نقا ره خانه را ساختیم
اما نقا ره چی دزد
خم شد با چشمان گریان
 یک مشت خاک برداشت
و با پو ل ها گذا شت توی جیبش
و رفت
در رفت