Saturday, May 26, 2012

و باد اندوه قدیمی را مدام دامن می زد...

این تطاول که کشید از غم هجران بلبل 
تا سرا پرده ی گل نعره زنان خواهد شد 
حافظ 

دوباره در ساعت شکسته سالی
سیاق حوصله رادغدغه ی خاطری نمی سازد
از دست نمی نهد دستاورد گلی  به راه 
گلی که در تپش های نهان پروانه یی 
جام جاودان را به دست آورد 
و آمدن های او بود تمام 
وقت شکفتن در گلزاری خلوت و خالی 
که بال بال پروانه می زد شب 
به شب بویی آشفته در دستان ستاره یی کبو د
و باد ...
از دست نمی نهادیم و بر زمینش نمی گذاشتیم
با تپش های پروانه یی ش
 و شب بو  در انبوهی ی خشمگین توفانی
می تپید در تطاول هجران
و باد...
وقت شکفتن نعره ی بلبل تا سرا پرده ی گل
که گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
شکفتنی شگفت می با لید وقتی غبا ر می با رید
تپش های ابی بود سا ده و روا به آوا
با بال و بادبان و پروانه باز می تپید
و باد ...
کمی به سایه سا ر رفتیم بی پروای خارا  و خار
کمی به لرزشی جاری به تاریکی دست زدیم
و سال سالی تلخ و طولانی و سرد و شب آویزی
از پی می آمد به هجرانی
و سال به حوصله ما ن شکسته
ساعتی شکسته بود  وقت شکفتن  به نگاه
تیک  تاک  تو ک  تک
به ساعت شکسته سالی   یک گشت ساکت دیگر -در سال برنایی -
و باد...
وباد چهره ات را پرچم کرد بربام تاریکی
وباد در شقاق پوست تو خانه کرد
وباد چهره ی باغ را روبید
وباد خان و مان و خیابان را درید
وباد پیرهن تو را برتن پوشید و نعره زد:
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیردگرباره جوان خواهد شد
وباد اندوه قدیمی را مدام دامن می زد
و باد اندوه قدیمی را مدام دامن می زد
دکتر برنا میثمی
١٣٤٦-١٣٨٦
  

No comments:

Post a Comment