Saturday, April 28, 2012

THE LAST DAY


THE LAST DAY


I DRAG MY LEG


پا می کشم که بیایم 
و گل ها و پرنده ها 
و باغ و 
راه 
پا می کشد که بیاید 
دیگر دمی نمانده است 
دیگر 
تا ان نشانه ی آخرین 
دمی نمانده است 

Friday, April 27, 2012

IT WAS THE IMAGE OF DAWN

تصویر پگاهی بود 
در اینه ی دریا 
که هر دم 
به رنگ و بو ی موج 
می شکفت 
وقتی تو شعر می نوشتی 
و
من شعرمی نوشتم 

Thursday, April 26, 2012

WHEN YOU WERE WRITING POEM

وقتی تو شعرمی نوشتی
من شعر می نوشتم 
و اینه را که به همهمه
در میان مان گذاشتم 
دیدم 
وقتی تو شعر می نوشتی 
من شعر می نوشتم 
و اینه ... 

Wednesday, April 25, 2012

APRIL#100:AND YOU OPEN THE DOOR

و این که در می گشایی 
مثل چشم گشودن است 
به روی راه 
و من که چشم گشوده را 
به روی راه 
با خود دارم 
در را می گشایم 
آزاد
و
  رها 
.
.
دریچه را گفتم که می گشایم به روی تو دریاچه آفتابی می شود 

Z:COLOR OF FRIEND

Color of friend 
song of a flight 
in sunshine
between clouds
moment to moment
to culminate
passing
from a garden and plain 
naked desert
and tempestuous sea
reaching the night
and waiting for another day
to happen.
painting and Poem by Zohreh Khaleghi


MOVING BOXES,BAGS AND BASKETS


boxes,bags and baskets
are for moving
Sometimes we forget 
and leave our body and soul
there
Then move only boxes
bags
ans baskets
گفت :
بسته ها و کیسه ها و سبد ها 
برای جا به جا کردن اند 
گاهی اما یادمان می رود 
و تن و روح ما ن را ان  جا می گذاریم
و تنها بسته ها 
و کیسه ها 
و سبد ها را
 می بریم  

MOVING A FISTFUL OF EARTH


یک مشت خاک 
یک مشت کاغذ 
یک مشت کتاب 
یک مشت خاک 
توی یک مشت کاغذ 
توی یک مشت کتاب 
چه چیزی را دارم دوباره جا به جا می کنم 
از این شهر به اون شهر 
از این کشور به اون کشور 
از این قاره به اون قاره 
از
این
زمین ؟

THE COLOR OF HAPPENING

poempainting by zohreh 
text by faramarz soleimani:
رنگ اتفاق گمشده در شب 
رنگ اتفاق گمشده 
رنگ اتفاق 
اتفاق در رنگ اتفاق می افتد اما لحظه ی رسیدن در شب است که سیاهی است و سیاهی یک اتفاق سا ده است
در میان رنگ ها که حادثه ی پرواز را در اوج و ابر با خود دارد و مژده ی طلوع .پس سیاهی هم در رنگ اتفاق می افتد 
که اتفاق دیگری است تا رسیدن 
این دایره در مدار های بسیار شکل می گیرد .آغاز می شود و به هم می رسد مثل همان تداوم و تحول شب و روز و طلو ع 
و تاریکی  و باغ و دشت و کویر عریان ،اما محور شر بر اتفاق و رنگ  قرار دارد و رسیدن است 
در گذاشتن و حرکت 
مثل نقش همراه شاعر که اگر چه در بزرگ توفان کاترینا گم شد 
هنوز هست 
و پیش روی ما دارد در رنگ اتفاق می افتد
همچون شعر شاعر : 
رنگ دوست 
آواز پروازی 
درطلوع
از  میان ابرها  
لحظه به لحظه  
به اوج گرفتن 
از باغ ها و دشت ها 
کویرهای عریان 
و دریای توفانی 
گذشتن
و به شب رسیدن 
و انتظار اتفاق  روزی  دیگر

OPENING THE WINDOW


دریچه را می گشایم 
به روی تو 
دریاچه آفتابی می شود 

ANOTHER PACE


گام دیگر زدم  به کا م تو  تا پیش پا ی تو  گام دیگری بیابم 
گام دیگر زدی   به عاشقی 
پیشاپیش من   

SUDDENLY

به نا گاه ناگا هان پر کشید 
از خود گویا به گامی دیگر
پر کشید 
و شکل پرپری پرواز ی شد  

Tuesday, April 24, 2012

AIRU SAID


ایرو 
دا شت می گفت
داد نزن 
در این اینه کسی نیست 
و کتاب شعرش 
از آبروی اینه 
آویزان بود 

LIZ TAYLOR VISITS HAFEZ

When Hafez,the Persian mystic poet ,
saw Elizabeth Taylor
wandering around,
he came out of his tomb anxiously
and started reciting for her
a portion of his love poems,
Ghazal ,
.while looking so drunkard of her visit.
Who wouldn't?!

خیال روی تو در کارگاه دیده کشیدم 
به صورت تو نگاری نه دیدم و نه شنیدم 
اگر چه در طلبت هم عنان باد شمالم 
به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم 
امید در شب زلفت به روز عمر ببستم 
طمع به دور دهانت ز کا م دل ببریدم 
گناه چشم سیاه تو بود نا وک غمزه
که من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم 
ز شوق چشمه نوشت چه قطره ها که فشاندم 
ز لعل با ده فروشت چه عشوه ها که خریدم 

POETRY IS POMGRANATE


Poetry is pomegranate 
sweet with seeds 
strong memories 
and creative mind
Poetry is a provocative soul
Pomegranate is poetry

HIT THE ROAD JACK

Faramarz Soleimani Poetry Reading


MOVING IS GOOD FOR YOUR HEALTH

امتیاز مهم اسباب کشی آنست که 
آدم می داند کمر  دارد
و کمر هم درد دارد 
پس شما چرا در شعر سکونت اختیار کرده اید 
در این همه سال ؟
رفتم توی با ر که از با رمن بپرسم:
خانه ی دوست کجاست 
تا در را باز کردم  گفت 
Are you looking for mad doctor with sheeps and goats?
It is right there.
راست می گفت 
همان جا بود 
و بهمن با کمر درد منتظرم بود 
گفتم اسباب کشی کرده ای؟
گفت نه سنگ های رودخانه را 
اوردم بالا توی  باغچه چیدم 
تا سبز شود 
گفتم بی خود نمی گفت مرد پشت با ر 
Are you looking for mad doctor ? 

شب شعرفرامرزسلیمانی FARAMARZ SOLEIMANI POETRY READING



یک میز و یک دو میکرو فن شلوغ 
یک گلدان گل میخک و خانواده 
یک لیوان که شعردر آن موج می زند 
کاغذ و قلم و عینک تنها 
و گلو ی ی ی زخمی 
شب شعر فرامرز سلیمانی 

REQUIEM FOR BREEZE

I leave the Sun King
and Great Falls
but not Virginia Bourbons
I leave Centerville Enterprise and Discovery Shuttle
in the waste land of naked hills
or Alto Plaza
I leave Middleburg and Occoquan
Beltway is our great wall
Smithsonian Museum is our freeway
And for fun
 I Spy in Spy Museum too
I leave River Bend Road,s 
Le Chateau de Lumiere
Cherry Blossoms in february
Snow in april
I sing
Requiem for breeze

Monday, April 23, 2012

BEHIND CLOSED DOORS

پشت در های بسته 
همیشه درهای بسته ی دیگری ست
که در های بسته ی دیگری را  می نگرد 
که در های بسته ی دیگری را نظاره می کند 
پشت در های بسته  

FLYING

پرواز 
مثل خزیدن قطا ری بود 
روی ریل های زنگ زده 
خطی که تو را می برد و
ساکت به نظاره ایستاده بود 
و در ها
بسته شد 

THAT NEW YEAR

Zohreh Khaleghi
نوروز آن سال بود 
که لاله یی بر سرش نشاند 
و رو بانی سرخ 
بر گیسو آنش بست 
وتنها  به خیابان آمد
و آواز کودکی را شنید  
که در راه می گریست 
و با خود 
از میان لبان داغش 
می زمزمید :
نوروز آن سال بود...

ی

BY THE POND

کنار برکه نشستیم 
گفتیم شب را 
در سینی ی ستاره آوردند 
پیش نیمکت های خستگی 
باری تشنه بودیم 
تشنه گی را آوردیم پای همدمی 
و تازه شدیم 
باری که 
باز تشنه بودیم 
و سوت قطارها و غژ غژ چرخ های روی ریل 

Sunday, April 22, 2012

DIDARE ATLASI دیداراطلسی

poempaintingfaramarzzohreh

دیدار را به عصر اطلسی گذاشتیم 
اه ای خمیده به راه 
که راه می بری و
راه می روی
در طلسم اطلسی  
صبوری تا کجا می خواهی 
و تا کجا صبوری می بینی 
طلسم را بگذار 
که تا راهرو نباشی کجا را هبر شوی 
جام اطلسی را دریاب 
در دم دیدار
به عصر اطلسی  

ROSE AND NIGHTINGALE STORY

I also like Derrick ROSE
who is bull fighting 
in Chicago
and is VIP
when not injured
he must be born in
VALENTINE'S DAY
and campaigning for
WORLD PEACE
on EARTH DAY
rather than physicality.
Physicality?
What physicality? 

WORLD PEACE STORY


I like that World Peace guy 
playing for Los Angeles Lakers 
kind of cool *as Kareem Abdul Jabbar now
After meditating with Phil Jackson
and partying with Kobe.
He must be born on Earth Day
(actually November 13)
GO WORLD PEACE!
-----
*I mean kind of cool with hard elbow on his rival jaw before getting ejected from the basketball field!!
This happened in the game with Oklahoma City,when I was writing this piece.
And practically it happens everyday,believe it or not.
Better than Hockey games.
By the way ,why it is called hockey?
It is cheap a shot boxing
good to cause brain damage,for free
and disabling for lifetime.
Oh,One more before he is ejected:
WHAT HAPPENED TO METTA WORLD PEACE?
Isn't  METTA in Sanskrit for
amity,loving,friendship,kindness
and after all:
not punching or elbowing someone?
What's in a name
when we choose it?!
Rather than our parents,
from at least one generation behind.
Hi mom!Hi dad!
I am sure they have the same question too:
Is flagrant foul a big turn over?
In and out,Kobe played for everybody through two overtime,when it counted .
If Oklahoma City wants to be champion ,They should pass from Lakers.
Any team should do so.
*
now as usual, they are showing this highlight a thousand times
 just for educational purposes!
Is this Syria or what?!

TIMEPIECE @ THREE O'CLOCK

It is a form of dimension 
when our arms round the numbers
to reach
each other 
Time is just what is set 
to speak of destiny 
ams in arms
this book 
is adorned with love

ATLASYE DIDAR اطلسی ی دیدار

poempainting by faramarz zohreh

به نا گاه ناگاهان نشست 
مثل پروازی 
که تا شانه هات 
بی آرام می نشیند 
و زمین شکل دیگر خانه ما ن شد
به عشق مزین شد این دفتر 
این دفتر 
به عشق مزین شد 

4.22.2012 

Saturday, April 21, 2012

3YEARS AND 3000 POSTS, سه سال و ۳۰۰۰ نوشته

This weblog and more than 50 sister blogs
started  at  10:47 AM ,  on  21 April  2009
and so far 3000 posts has been published through it ،
on poetry,prose,art,literature,bio,health and medicine, and a vast variety of encyclopedic subjects .
This  would  be  considered  as  a  record  in  electronic  media multilingual multicultural activities.
The poem appeared on this page is for the occasion of our 3rd annual celebration and continuing efforts
قایق آمده بود 
تا ما را با خود به ژرفاها بکشاند
ما پاروهامان را گم کردیم
تا در بندری دور 
خانه ی همیشه ما ن را پیدا کنیم  
و قا یق با ما ماند 
قدر موج را وقتی دانستیم 
که قایق تنها
تا ما آمده بود 
باقی شو ر ش دریا بود  و 
قطب نما ی سر گردا ن مان 
در تپش های باد 

Thursday, April 19, 2012

آوای ملکوت ... 3000 #

#3000 TOTAL
faramarzsoleimani,collage by moj

گاهی اگر سبدی نیین 
از راهی دور می رسید 
که در قابی چوبین
گنبدی سبز ابی  را می کشید 
آوایی بلند  
از گلوی خسته ی  بامداد
سر می داد  
آوای ملکوت تو بود-این 
در خم رود.
در دریا و پل  
آوای ملکوت تو بود 

آریامینوسپهر: آنگاه ما آوای آسمان را شنیدیم


We Heard the Heavens Then

We Heard the Heavens Then
An account of the author’s boyhood experience of the 1979 Iranian Revolution.