Saturday, November 19, 2011

DEGAS AND POETRY AND STATUEدگا وتندیس و شعر

دگا در باره تندیس رقصنده چهارده ساله توتو گفت:
تنها دلیلی که مرا به ساختن مجسمه انسان و جانوران و ا داشت ارضای شخصی ام بود که بیان پرتوان تری به طرح ها و نقش هایم بدهد .هستی و شوق بیشتر .تمرین های برای پیش رفتن .حرکت های مستند و آماده ساز.و نه چیزی بیش...آن چه اهمیت دارد بیان طبیعت در همه جانب های آن هاست.حرکت هایی در همه حقیقت ها.جامه، استخوان ها و مایچه و قوام سخت تن.
پس تندیس های من هرگز کمال نهایی را نمی نمایند...
.
دل ما سازی ست که اگر آن را ننوازند زنگ می زند
نقاشی حاصل خیال ماست و هیچ وقت رونویسی نیست .می شود دو سه تاشه یی از طبیعت زد که چیزی را خراب کند اما هوایی که آدمی در نقاشی می بیند همان هوایی نیست که همه تنفس می کنند.این هارا دگا گفت .یکبار دگا به استفن مالارمه نماد گرا گفت که "ابزار مقدس" شعر را چیزی مشکل و درست نیافتنی می داند زیرا که او یک روز تمام را برای نوشتن اندیشه هایش به شعر گذرانده و نا موفق مانده است .مالارمه در پاسخ گفت:
شعر را نه با اندیشه بل با واژه می سازند
دگا شاید .
با سکوت آشنا نبود که در فاصله واژه هایش جای دهد تا شاعر شود.اما هم او گفت ببین چه تفاوتی میان زمان هاست .دو قرن پیش من حمام کردن سوزانا را نقش می کردم و حالا زنی در تشتاب را ...منبع نور را نه بل تاثیر نور را 
با این همه ممکنست کسی به من گوش بدهد و راهی دیگر رود .وحالا  ما داریم حرف های دگا و برداشت هایی از او را باز می گوییم تا به شعر دگای شاعر برسیم.
کلاس رقص
شعری از دگا
.

دور نی های فلوت   جایی که ساز های بادی غمین می زند 
نور های گام هایش می چرخد و گره می خورد
می رقصد و می افتد چون تن پرنده یی 
.
ویولون می خواند .تر و تازه از آبی های آب
سیلوانا می آید پریشان و آراسته 
به شادی ی عشق و نوزایی بر گونه هاش 
در چشم هاش، بر پستان هاش،در تمام وجود تر 
.و تازه اش  
.
و پاهای حریرش مثل سوزنی که طرح شادی می دوزد 
دختر بهار 
چشمان بی نوایم را خسته می کند که در پی او می آید .
.
با چیزی نه چیز  مثل همیشه رازی زیبا پایان می گیرد 
پاهایش را در جهشی خم می کند 
چون جهش قورباغه یی در برکه یی
۱۸۷۳
ترجمه ی فرامرز سلیمانی 
Tr;F.S.

No comments:

Post a Comment