Friday, November 19, 2010

A*SH*N*A:MOHAMAD ALI SEPANLOUمحمدعلی سپانلو

A*SH*N*A
See More: www.mojbook.blogspot.com/mojmajorpersianpoets/sepanlou
MOHAMAD ALI SEPANLOU,also SEPANLU,
poet,writer,critic,editor,journalist,publisher
b.TEHRAN, 29 ABAN 1319/NOV 20 1940
*
It is true that we are encircled by oblivion
Still we do not remember anything
And we do not have history
There is only our birthday
That became true
With the infinity of your name
from the poem:AT THE END OF THE CENTURY,
AUTUMN IN THE HIGHWAY,selected poems

 محمد علی سپانلو................
تو ساعتی تو چراغی تو بستری تو سکوتی
چگونه می توانم
که غایبت بدانم
مگر که خفته باشی در اندوه هایت
تو واژه ای تو کلامی تو بوسه ای تو
سلامی
چگونه می توانم که غایبت بدانم
مگر که مرده باشی در نامه هایت
تو یادگاری تو وسوسه ای تو گفت و گوی درونی
چگونه می توانی که غایبم بدانی
مگر که مرده باشم من در حافظه ات
بهانه ها را مرور کردم
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشق مرده
رضایت دادم
یعنی
همین که تو در دوردست زنده ای
به سرنوشت رضایت دادم


  • Faramarz Soleimani این که هنوز نام و اندام و پیغام شاعر عشق است وبازقصد پرواز دارد بارقه ی امیدی است ناباور در جایی که همه اوراپنهان می کنند و یا با او گم می شوند در عصر عسرت.
    او که از کفر ابلیس مشهور تر است .چگونه دو دوست پیدایش نمی کنند .من اگر بودم از زیر سنگ هم پیدایش می کردم
    بدا به میهنی که شا عرا نش اینسان پیش از رفتن گمنام می شوند و صدایشان همیشه در حبس صوت جای می گیرد

    صدایم را در ضبط صوت حبس کن
    این آواز خراباتی
    برای غروب تنهایی است
    هنگام سرما و بادی
    که چتر کافه های زیر پایت را می لرزاند
    بامدادهای خکستری
    که پشت پنجره ات ژاله یخ می بندد
    بشنو ، بشنو ، بشنو
    تو را خوانده است
    برای تو که نام تو ، اندام تو، پیغام تو عشق است
    آن وقت می توانی
    مثل سال هایی که همدیگر را نمی شناختید
    از پله ها فرود ایی
    قهوه ای بنوشی
    و کلمات ترانه را
    با بخار شیرین دهانت
    در هوا پرواز دهی

    محمدعلی سپانلو

No comments:

Post a Comment